تلخ ترین واقعه عمر امام خمینی(ره)؛
نقل قول:
آقای هاشمی که گفتند «دلواپسان، امام را هم اذیت می کردند» اما این افراد چه کسانی هستند و دلواپسانی که مایه آزار امام بودند در بستر چه حوادثی، موجبات ناراحتی امام عزیز را فراهم کردند. |
سخنان حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در همایش بانوی انقلاب، دارای نکات فراوانی است که نیاز به بررسی های همه جانبه دارد و جالب آنکه خود هاشمی نیز آماده پذیرش انتقادها از آن سخنان است و در دیداری پس از آن سخنرانی اعلام کرده است که هراسی از هجمه منتقدان ندارد.
اما در این نوشتار برآنیم که یکی از فرازهای سخنرانی ایشان در همایش بانوی انقلاب را مورد موشکافی قرار دهیم و بررسی نماییم که مرجع ضمیر این عبارت آقای هاشمی که گفتند «دلواپسان، امام را هم اذیت می کردند» چه کسانی هستند و دلواپسانی که مایه آزار امام بودند در بستر چه حوادثی، موجبات آزار و ناراحتی امام عزیز را فراهم کردند.
تلخ ترین واقعه عمر شریف امام خمینی(ره) چه بود؟!
طبیعی است که امام خمینی به عنوان یک مرجع تقلید و رهبر بزرگ ترین انقلاب قرن بیستم میلادی، تلخی ها و مرارت های فراوانی به خود دیده باشند، اما همه این تلخی در برابر رضوان الهی و لبخند رضایت مردم، برای ایشان اهمیتی نداشت و کم پیش می آمد که از تلخ کامی های خود چیزی را بازگو کنند؛ چرا که در نظر ایشان تمام این مرارت ها اولا در راه خدا بود و بازگو کردن آن نامناسب و دوما با تلخ کامی حضرت روح الله، قلب امت اسلام جریحه دار می شد و این موضوع به هیچ عنوان مورد پذیرش امام خوبی ها نبود.
با این همه خویشتن داری امام(ره)، گهگاهی پیش می آمد که ایشان نیز لب به گلایه می گشودند و از تلخ کامی های خود می گفتند که یکی از مهم ترین آنها، ناراحتی و مورد اذیت قرار گرفتن زائدالوصف امام خمینی(ره) از پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل بود.
ایشان در پیامی که به مناسبت سالگرد کشتار مکه صادر فرمودند به ناگفته های خود از مسأله پذیرش قطع نامه اشاره کرده و فرمودند:
«اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتا مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصا برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم… قبول این مسئله برای من، از زهر کشنده تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم. در شرایط کنونی، آن چه موجب این امر شد، تکلیف الهی ام بود.»
چه عواملی موجب پذیرش قطعنامه شد؟!
مسلما در تحلیل علل چرایی پذیرش قطعنامه توسط امام خمینی(ره) نمی توان به یک عامل تمسک جست و عوامل متعددی در آن نقش داشته اند که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، عمده آن هم داخلی بوده است.(1)
اما بسیاری از مورخان تاریخ انقلاب اسلامی بر این باورند که نامه فرمانده وقت سپاه پاسداران(آقای محسن رضایی) به حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی که مورد مطالعه امام خمینی(ره) قرار گرفت، بیشترین تاثیر را بر تصمیم امام مبنی بر پذیرش قطعنامه 598 داشته است و تنها 27 روز میان تاریخ نگارش این نامه با پذیرش قطعنامه فاصله وجود دارد.
رضایی در این نامه در دوم تیرماه سال ۶۷ خطاب به هاشمی رفسنجانی(به عنوان جانشین فرمانده معظم کل قوا) نوشته است:
«تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم. بعد از پایان سال ۷۱، اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و دو هزار و ۵۰۰ تانک و سه هزار توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاح های لیزر و اتم که از ضرورت های جنگ در آن موقع است، باشیم، می توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم.»
انتشار این نامه موجب آن شد که بسیاری از افراد در مورد علت پذیرش قطعنامه انگشت اتهام را به سمت محسن رضایی ببرند و این موضوع زمانی مهم تر جلوه می دهد که در نظر داشته باشیم، مروری بر اظهارات امام خمینی(ره) تا چند ماه قبل از پذیرش قطعنامه، تصریح صریح ایشان بر ادامه جنگ را نشان می دهد.
پشت پرده نگارش نامه محسن رضایی
اما نگارش این نامه یک بازی از پیش طراحی شده برای به پایان رساندن جنگ بود که محسن رضایی در مورد نقش هاشمی رفسنجانی در نگارش این نامه تاکید می کند: «همواره دلمان میخواست یکی از مسئولان وارد جنگ شود و پرچم را در دست بگیرد. حتی مقام معظم رهبری نیز در آن زمان به امام(ره) نامهای مینویسند که بهتر است یک تن فرماندهی جنگ را برعهده داشته باشد و در نهایت حکم آقای هاشمی ۱۲ خرداد (سال 67) صادر شد.»
وی با شرح وقایع تاریخی در این زمینه می گوید:
«پس از صدور حکم، آقای هاشمی پیش امام (ره) میآید و میگوید که دو راه داریم؛ یا باید صلح کنیم یا جنگ و اگر جنگ کنیم باید خواسته فرماندهان را تأمین کنیم. امام راحل در آن جلسه میفرمایند که از طریق مالیات هزینهها تأمین شود و در صورت نیاز ایشان فراخوان حضور نیروهای مردمی در جبهه را صادر میکنند.»
رضایی اضافه می کند:
«هاشمی پس از اطمینان از اینکه امام راحل از ادامه جنگ اطمینان دارند در باختران از فرماندهان خواست احتیاجات را اعلام کنند و امکانات مورد نیاز به دولت و مجلس اعلام میشود.»
جالب اینجاست که هاشمی برای پایان دادن به جنگ بسیار هم عجله داشت، فرمانده وقت سپاه می گوید که« ایشان [در فاصله سفارش نوشتن نامه تا نگارش آن]دو بار تماس گرفته بود، چرا تأخیر شده و نامه را بدهید که میخواهیم جلسات را با اینهایی که قرار است امکانات جنگ را تهیه کنند، بگذارم»(2)
البته این تنها روایت موجود از تلاش های هاشمی برای به پایان رساندن جنگ نبود و دیگر انتقاد از مدیریت هاشمی در دوران جنگ را «محسن رفیق دوست»، وزیر و فرمانده پیشین سپاه مطرح کرده است. او که در آن روزها، وزیر سپاه بود در گفتوگو با رمز عبور، مدعی است که شیوه عمل هاشمی در مدیریت جنگ اختلال ایجاد می کرد:
«آقای هاشمی از کسانی بود که در عین حالی که از طرف امام فرمانده جنگ بود، این را میگفت که بالاخره شماها می خواهید چه کنید در جنگ؟ این جنگ دارد فرسایشی میشود، این جنگ به هیچ پیروزی منتهی نمیشود، بروید حرف حسابتان را بردارید بیاورید که آن حرف حساب شد آن لیست و آن لیست هم شد پذیرش قطعنامه.»
و بدین ترتیب، ارسال این نامه برای امام و گزارش های مسئولان اقتصادی منجر به پذیرش قطعنامه از سوی امام شد.
...و اما حال امام پس از پذیرش قطعنامه
حال برای روشن شدن عمق ماجرا به سراغ حال و روز روحی امام خمینی(ره) در روزهای پس از پذیرش قطعنامه می رویم که گوشه ای از آنها عبارتند از:
1-تذکر به اعضای دفتر برای لغو دیدارها و سخنرانیها
در یکی از نخستین اقدامات امام خمینی پس از پذیرش قطعنامه شاهد لغو دیدارهای مردمی ایشان هستیم که در این باره در نامه ای خطاب به اعضای دفتر خود فرمودند:
«توجه داشته باشید که باید دور سخن گفتن مرا ولو یک جمله دعا خط بکشید مجاری تنفس من بیمار است، و حالا هم که جنگ در کار نیست، زحمت به من ندهید. از اینکه مثلاً خانواده شهدا و امثال آن بیایند و من دستی تکان دهم، مضایقه ندارم»(3)
2-امامی که تا چند روز نمی توانست راه برود
اوضاع روحی امام خمینی پس از پذیرش قطعنامه چنان آشفته شد که حتی مقاومت جسمی خود را نیز از دست داد و حاج احمد خمینی(ره) در این باره یادآور می شوند:
«شما روحیه امام را در نظر بگیرید چه روحیه عزیزی است، وقتی در معادلات به این نتیجه رسیدند که باید (قطعنامه ) را قبول کنند گفتند: من جام زهر قطعنامه را می نوشم. من کنار امام بودم، امام مرتب مشتشان را می زدند روی پایشان، می گفتند: آ، آ. برای اینکه تلویزیون ما داشت رزمندگان را نشان می داد، صحنه های جنگ را نشان می داد؛ اما امام با آن روحیه آمده بودند (قطعنامه را ) قبول کرده بودند. و در آن نامه ای که امام (درباره قطعنامه) نوشته بودند فرمودند: خانواده شهدا، خانواده اسراء، من تا به حال جنگیدم و در جنگ عقیده ام این بود که به نفع شماست؛ امروز این عقیده را ندارم و قطعنامه 598 را قبول می کنم.
خدا می داند بر خانه امام چه گذشت هیچکس جرئت نمی کرد خانه امام برود پیش امام برود. بعد از پذیرش قطعنامه 598 چند روز امام درست نمی توانستند راه بروند. همه اش می گفتند: خدایا شکرت ما راضی هستیم به رضای تو.»(4)
3-اشک های دائمی امام خمینی
به اذعان بسیاری از اطرافیان امام، یکی از خصوصیت شخصی ایشان، عدم گریه و اشک ریختن در سخت ترین شرایط بود که این خصیصه امام نیز پس از پذیرش قطعنامه فرو ریخت و یادگار امام در این باره گفتند:
«حاج عیسی(خادم امام خمینی) میگفت که امام تا دو روز بعد از پذیرش قطعنامه چیزی نخوردند و وقتی بعد از دو روز وارد اتاق شدم امام من را در بغل گرفت و یک ساعت گریه کرد و گفت حاج عیسی! شهدا به مقامی که بخواهند میرسند، جانبازان اجرشان را میگیرند، اسرا هم برمیگردند. اما من چه کار کنم؟»
پانوشت:
1 - بیانات مقام معظم رهبری در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) ۱۳۷۵/۰۳/۱۴.
2- بیان حقیقت نامه تاریخی محسن رضایی به هاشمی
3 - صحیفه امام ، ج 21 ، ص 171.
4 - مجموعه آثار یادگار امام(جلد 1)
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1AIyrks
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر