۱۳۹۴ خرداد ۱۴, پنجشنبه

تقدیر من این بود که در بند تو باشم/شعر




تقدیر من این بود که در بند تو باشم
دیوانه ی دیوانه ی لبخند تو باشم


چنگیزترین نادر من باشی و من هم
ای نادره ی شهر، سمرقند تو باشم


تو نقشه بریزی که چطور مال تو باشم
من عاشق این حیله و ترفند تو باشم


ای کاش که مانند مه صبح بهاری
پیچیده در آغوش دماوند تو باشم


انگشت نمایی و جنون و غم و… کم بود؟!
دیگر چه کنم تا که خوشایند تو باشم؟!


“کمال الدین علاءالدینی شورمستی”

beroozfun.com


ادامه مطلب ....

http://ift.tt/1FvKtdy

منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان

تبادل لينك

به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم

هیچ نظری موجود نیست: