سلوک از دیدگاه قرآن چیست ؟
تنها موجودي میتواند سالك الهي باشد كه خليفه خدا باشد؛ زيرا منظور از سلوك، رفتن از فرش به عرش است، رفتن از عالم طبيعت به ماوراء طبيعت است و اين راه را قرآن كريم تبيين كرد، از نظر وجود علمي در بيانات عترت طاهرين (عليهم السَّلام) آمده است؛ ولي اين راه بدون انسان روندهاي ندارد. در قوس نزول، خدا اين كار را كرد، يعني از صادر اوّل تا پايان هستي خدا آفريد. يك حقيقت گسترده است كه مقاطع گوناگونش نامهاي مختلف دارد. اين كار را خدا كرد، فيض خود را نازل كرد؛ خواه به صورت قرآن: إنّا اَنزَلناهُ فِي لِيلَهِ القَدر(1)؛ خواه به صورت حيوانات: اَنزَلَ لَكُمْ مِنَ الاَنعامِ ثَمانِيَهِ اَزواج(2)؛ خواه به صورت جماد: وَ اَنزَلنَا الحَديدِ فِيهِ بَأسٌ شَديد(3) و مانند آن؛ كه اين انزال به معناي انزال است، به معناي خلق نيست؛ انزال همان تجلّي است، نه تجافي! يعني خداي سبحان بر اساس آيه سوره حجر كه فرمود:اِِنْ مِنْ شِيءٍ إلا عِندَنا خَزائِنُه وَ مَا نُنَزِّلُهُ إلا بِقَدَرٍ مَعلُوم(4)، همه اين حقایق را از قُرب الهي تنزّل داد، از آن بارگاه آفرينش تا كارگاه خلقت تنزّل داد، قوس نزول را ترسيم كرد و آفريد.
قوس صعود را راهنمایي كرد، ولي رونده ميخواهد و آن انسان است كه فرمود: يا أيُّهَا الاِنسانْ اِنَّكَ كادِحٌ إلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ (5) . برخيها در بين اين راه به حيات گياهي بسنده ميكنند، تغذيه و تَنميه و توليد، محور كار آنهاست. برخي به حيات حيواني اكتفا ميكنند و به برخي از مسائل خانوادگي و عاطفي و مانند آن ميپردازند؛ حبّ جاه و مقام و امثال اينها كه لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زِينَت وَ تَفاخُرٌ وَ تَكاثُر (6) و مانند آن. برخيها هستند كه اين راه را تا پايان ادامه ميدهند، كه فرمود: إلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ. براي اينكه انسان اين راه را به خوبي ادامه كند، بايد بداند اين راه از نظر علمی مشخص شد، از نظر عينی وجود خارجي ندارد؛ مگر به وسيله انسان! راه را قرآن مشخص كرد، انبياء مشخص كردند؛ خود انبياء و اولياء و اهل بيت (عليهم السَّلام) راهيان اين راهند. اگر انسان بخواهد اين راه را طي كند، بايد خود معماري كند، مهندسي كند و حركت كند و هم وارد اين قافله بشود كه مَنْ يُطِعِ اللهْ وَ الرَّسُول؛ اين مضمون در بخشي از آيات سوره مباركه نساء است وَ اُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ اَنعَمَ اللهُ عَلِيهِمْ مِنَ النَبييّنَ وَ الصِّديقينَ وَ الشُّهداءِ وَ الصّالِحينْ وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً (7). اين راه را انسان با رفتن ايجاد میكند و خودش موجود خارجي است؛ اين راه با رفتن او وجود خارجي پيدا میكند و گرنه فقط وجود علمي دارد و دستورهاي ذات اقدساله.
از بين رفتن محصول كار انسان با خروج از ترسيم سير صعودي
مطلب مهم آن است كه اگر كسي در بين راه بيراهه رفت يا راه ديگران را بست و در اثر بيراههروي يا بستن راه ديگران، براي خود نهاد و بنياد و ارگان و امثال اينها ساخت؛ طولي نميكشد كه هم، با دست خود به ويراني او ميپردازد، هم با دست افراد با ايمان! اينكه در آغاز سوره مباركه حشر دارد كه: يُخرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِاَيدِيهِمْ وَ اَيدِي المُؤمِنين فَاعتَبِرُوا يا اُولِي الاَبصار(8)، بعد مُعلّل كرد، فرمود: ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَهُ (9)، معنايش اين است: اگر كسي در مسير قرآن و عترت نبود، شَقّ عصاي مسلمين كرد، از قافله وحي و قرآن و عترت اهل بيت (عليهم السلام) جدا شد، شاقَّ اللهِ وَ رَسُولَهُ شد، مصداق ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شاقُّوا اللهِ وَ رَسُولَهُ شد؛ اين علت است. وقتي علت شد، معلول به دنبال اوست؛ معلول تخريب بنياد و نهاد و ارگان و امثال اينهاست.مگر كسي خانه و بنياد خود را خراب میكند؟ اينكه فرمود: يُخرِبُونَ بُيوتَهُمْ بِاَيديهِمْ وَ اَيدِي المُؤمنين، يعني زمينه ويراني نهاد و نهان خود را با دست خود فراهم كرده است.
لزوم مهندسي سير صعودي در سلوك الهي با موازين «تقوا»
انسان بنياني بايد بسازد كه هرگز چيزي او را ويران نكند و آن بنيان تقواست: اَفَمَنْ اَسَّسَ بُنيانَهُ عَلي تَقوي مِنَ اللهِ خِيرٌ (10)، اين بنيان تقوا هيچ مخرّبي نخواهد داشت. امّا بيراهه رفتن، راه ديگران را بستن طولي نميكشد كه خود انسانِ بيراههرو با دست خود محصول خود را ويران خواهد كرد: يُخرِبُونَ بُيوتَهُمْ بِاَيديهِمْ وَ اَيدِي المُؤمنينَ، ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شاقُّوا؛ اين قصّه نيست، قضيّهٌ شَخصيّهٌ فِي واقِعه نيست؛ اين يك علت قرآني است كه هر جا اين علت قرآني حضور يافت، معلولش هم به دنبال اوست. يعني اگر كسي بيراهه رفت، در مسير الهي و قرآن و عترت حركت نكرد؛ هر چه كشت و كاشت، هم با دست خودش، هم با دست ديگران آن را ويران ميكند! لازم نيست داس و تبر بگيرد، محصول خود را دِرو كند؛ كار تبهكاري او تخريب بنيان و بنياد اوست! بنابراين راه را به ما نشان دادند كه اين بنيان تقوا خللناپذير است.
منتها ما بايد بدانيم در اين سلوك الهي كه بخواهيم معماري كنيم و مهندسي كنيم؛ مادامي كه زمين هستيم، زميني فكر كنيم؛ مادامي كه سپهري شديم، سپهري فكر كنيم؛ مادامي كه در قلمرو فرشتهها هستيم، فرشتگي فكر كنيم؛ بكوشيم هم زمين را آباد كنيم، هم زمان را آباد كنيم، هم آسمان را آباد كنيم، هم فرشتهها را بپرورانيم. اگر بخواهيم خليفه الله باشيم، اگر بخواهيم كَدحي داشته باشيم كه به لقاي او بار يابيم؛ هيچ چاره نداريم که در محدوده زمين، در محدوده سماء، در بين فرشتهها، رسالت الهي را انجام بدهيم؛ تا از همه اين عقبههاي كَئود بگذريم و به لقاءُ الله بار يابيم.
«استعمار»؛ واژهای مقدّس
در زمين، مادامي كه در زمين هستيم، خداي سبحان از ما خواسته است كه زمين را آباد كنيم؛ اين مضمون قرآن كريم است، فرمود: هُوَ اَنشَأكُمْ مِنَ الأرضْ وَ اسْتَعمَرَكُمْ فِيهَا (11). خداي سبحان شما را از زمين آفريد و بر انگيخت و از شما به جِدّ خواست كه زمين را آباد كنيد؛ يعني همه امكانات استقلال اقتصادي را به شما داد، استقلال تجاري را به شما داد، استقلال حياتي را به شما داد و به جِدّ از شما خواست كه زمين را آباد كنيد. اين «استعمار» از مقدّسترين واژههاي قرآني است، به اين معنا كه قرآن تبيين كرد اما همين قداست را اينها لِه كردند و اين كلمه را به صورت نَحس در آوردند.
توضيح مطلب اين است: خداي سبحان براي انسان مادامي كه در قلمرو زمين به سر ميبرد، رسالت و خلافتي تنظيم كرد. وقتي از اين مرحله گذشت، سپهري شد؛ خلافت سپهري تنظيم كرد. وقتي به عالم فرشتهها رسيد، خلافت فرشتهها و رسالت فرشتهها تنظيم كرد. در زمين فرمود: تمام امكانات يك حيات طيّب براي شما فراهم شده است، همه امكانات را فراهم كرد، از شما خواست كه زمين را آباد بكنيد؛ يعني امكانات مادي را فراهم كرد، هوش و خردمندي را عطا كرد، رهبران الهي را براي شكوفا كردن اين عقل و فطرت و هوش خداداد ارسال كرد تا انسان بتواند در متن زمين از بركات الهي استفاده كند؛ نه بيراهه برود، نه راه كسي را ببندد: لا تَظلِمُونَ وَ لا تُظلَمُون (12).
وقتي به سطح فرشتهها رسيد، معلّم فرشتهها بشود؛ اين تنها اختصاصي به وجود مبارك انسان كامل ندارد! البتّه ملائكه درجاتي دارند، گروههاي متفاوتند؛ فرشتههای کامل، شاگردان بلا فصل انسان كاملند، امروز شاگردان بلا فصل وجود مبارك ولي عصر (ارواحنا فداه) هستند. سایر فرشتهها را ممكن است عالمان رباني كه به منزله انبياي بني اسرائيلند هدايت و راهنمایي بكنند. اگر اين كارها را انجام بدهد، میشود خليفه خدا و از همين راهها عبور میكند تا به لقاء الهي برسد.
«زاداندوزي» و «آمادگي» هنگام لقاي الهي
دو وظيفه انسان در سير صعودي
منتها دو نكته است كه اين مسافر و سالك الهي بايد در نظر داشته باشد؛ يكي تأمين رهتوشه، يكي برنامه لقاء. يك مسافر دو تا كار دارد؛ اگر مسافر، محبوبي داشته باشد و بخواهد به لقاي آن محبوب برود، دو تا وظيفه دارد: يكي تأمين زاد راه كه او را تا به درِ منزل محبوب برساند، يكي گفتگو و گفتمان و ديدار و لقاي متقابل با محبوب. رهتوشه و زاد براي آن است كه انسان را به مقصد برساند؛ وقتي به مقصد رساند، مقصود را در مقصد بخواهد ببيند، با او چه بگويد و از او چه بخواهد، ديگر سخن از ره توشه نيست.
تقوا، عبادتها و اعمال براي آن است كه ما به لقاءالله بار يابيم، اينجا قلمرو عمل تمام است. حالا به لقاء الله رسيديم؛ از او چه بخواهيم، با او چه بگوئيم، چگونه او را مشاهده كنيم، چگونه خود را نبينيم، به محبوب كه رسيديم، با او چه بگوئيم، بگوئيم چه آورديم؟! آن تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خِيرَ الزّادِ التَّقوي (13) براي رسيدن به لقاي اوست؛ امّا وقتي او را مشاهده كرديم، با او چه بگوئيم، از او چه بخواهيم؛ مطلب ديگري است كه انشاءالله در نوبت بعد مطرح میشود.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در برنامه تلويزيوني «سلوك الهي»
___________________________________
(1) قدر/ 1 (2) زمر/ 6 (3) حديد/ 25 (4) حجر/ 21
(5) انشقاق/ 6 (6) برداشت از: حديد/ 20 (7) نساء/ 69
(8) حشر/ 2 (9) انفال/ 13 (10) توبه/ 109 ـ با تلخيص
(11) هود/ 61 (12) بقره/ 279 (13) بقره/ 179
تنها موجودي میتواند سالك الهي باشد كه خليفه خدا باشد؛ زيرا منظور از سلوك، رفتن از فرش به عرش است، رفتن از عالم طبيعت به ماوراء طبيعت است و اين راه را قرآن كريم تبيين كرد، از نظر وجود علمي در بيانات عترت طاهرين (عليهم السَّلام) آمده است؛ ولي اين راه بدون انسان روندهاي ندارد. در قوس نزول، خدا اين كار را كرد، يعني از صادر اوّل تا پايان هستي خدا آفريد. يك حقيقت گسترده است كه مقاطع گوناگونش نامهاي مختلف دارد. اين كار را خدا كرد، فيض خود را نازل كرد؛ خواه به صورت قرآن: إنّا اَنزَلناهُ فِي لِيلَهِ القَدر(1)؛ خواه به صورت حيوانات: اَنزَلَ لَكُمْ مِنَ الاَنعامِ ثَمانِيَهِ اَزواج(2)؛ خواه به صورت جماد: وَ اَنزَلنَا الحَديدِ فِيهِ بَأسٌ شَديد(3) و مانند آن؛ كه اين انزال به معناي انزال است، به معناي خلق نيست؛ انزال همان تجلّي است، نه تجافي! يعني خداي سبحان بر اساس آيه سوره حجر كه فرمود:اِِنْ مِنْ شِيءٍ إلا عِندَنا خَزائِنُه وَ مَا نُنَزِّلُهُ إلا بِقَدَرٍ مَعلُوم(4)، همه اين حقایق را از قُرب الهي تنزّل داد، از آن بارگاه آفرينش تا كارگاه خلقت تنزّل داد، قوس نزول را ترسيم كرد و آفريد.
قوس صعود را راهنمایي كرد، ولي رونده ميخواهد و آن انسان است كه فرمود: يا أيُّهَا الاِنسانْ اِنَّكَ كادِحٌ إلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ (5) . برخيها در بين اين راه به حيات گياهي بسنده ميكنند، تغذيه و تَنميه و توليد، محور كار آنهاست. برخي به حيات حيواني اكتفا ميكنند و به برخي از مسائل خانوادگي و عاطفي و مانند آن ميپردازند؛ حبّ جاه و مقام و امثال اينها كه لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زِينَت وَ تَفاخُرٌ وَ تَكاثُر (6) و مانند آن. برخيها هستند كه اين راه را تا پايان ادامه ميدهند، كه فرمود: إلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ. براي اينكه انسان اين راه را به خوبي ادامه كند، بايد بداند اين راه از نظر علمی مشخص شد، از نظر عينی وجود خارجي ندارد؛ مگر به وسيله انسان! راه را قرآن مشخص كرد، انبياء مشخص كردند؛ خود انبياء و اولياء و اهل بيت (عليهم السَّلام) راهيان اين راهند. اگر انسان بخواهد اين راه را طي كند، بايد خود معماري كند، مهندسي كند و حركت كند و هم وارد اين قافله بشود كه مَنْ يُطِعِ اللهْ وَ الرَّسُول؛ اين مضمون در بخشي از آيات سوره مباركه نساء است وَ اُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ اَنعَمَ اللهُ عَلِيهِمْ مِنَ النَبييّنَ وَ الصِّديقينَ وَ الشُّهداءِ وَ الصّالِحينْ وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً (7). اين راه را انسان با رفتن ايجاد میكند و خودش موجود خارجي است؛ اين راه با رفتن او وجود خارجي پيدا میكند و گرنه فقط وجود علمي دارد و دستورهاي ذات اقدساله.
از بين رفتن محصول كار انسان با خروج از ترسيم سير صعودي
مطلب مهم آن است كه اگر كسي در بين راه بيراهه رفت يا راه ديگران را بست و در اثر بيراههروي يا بستن راه ديگران، براي خود نهاد و بنياد و ارگان و امثال اينها ساخت؛ طولي نميكشد كه هم، با دست خود به ويراني او ميپردازد، هم با دست افراد با ايمان! اينكه در آغاز سوره مباركه حشر دارد كه: يُخرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِاَيدِيهِمْ وَ اَيدِي المُؤمِنين فَاعتَبِرُوا يا اُولِي الاَبصار(8)، بعد مُعلّل كرد، فرمود: ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَهُ (9)، معنايش اين است: اگر كسي در مسير قرآن و عترت نبود، شَقّ عصاي مسلمين كرد، از قافله وحي و قرآن و عترت اهل بيت (عليهم السلام) جدا شد، شاقَّ اللهِ وَ رَسُولَهُ شد، مصداق ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شاقُّوا اللهِ وَ رَسُولَهُ شد؛ اين علت است. وقتي علت شد، معلول به دنبال اوست؛ معلول تخريب بنياد و نهاد و ارگان و امثال اينهاست.مگر كسي خانه و بنياد خود را خراب میكند؟ اينكه فرمود: يُخرِبُونَ بُيوتَهُمْ بِاَيديهِمْ وَ اَيدِي المُؤمنين، يعني زمينه ويراني نهاد و نهان خود را با دست خود فراهم كرده است.
لزوم مهندسي سير صعودي در سلوك الهي با موازين «تقوا»
انسان بنياني بايد بسازد كه هرگز چيزي او را ويران نكند و آن بنيان تقواست: اَفَمَنْ اَسَّسَ بُنيانَهُ عَلي تَقوي مِنَ اللهِ خِيرٌ (10)، اين بنيان تقوا هيچ مخرّبي نخواهد داشت. امّا بيراهه رفتن، راه ديگران را بستن طولي نميكشد كه خود انسانِ بيراههرو با دست خود محصول خود را ويران خواهد كرد: يُخرِبُونَ بُيوتَهُمْ بِاَيديهِمْ وَ اَيدِي المُؤمنينَ، ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شاقُّوا؛ اين قصّه نيست، قضيّهٌ شَخصيّهٌ فِي واقِعه نيست؛ اين يك علت قرآني است كه هر جا اين علت قرآني حضور يافت، معلولش هم به دنبال اوست. يعني اگر كسي بيراهه رفت، در مسير الهي و قرآن و عترت حركت نكرد؛ هر چه كشت و كاشت، هم با دست خودش، هم با دست ديگران آن را ويران ميكند! لازم نيست داس و تبر بگيرد، محصول خود را دِرو كند؛ كار تبهكاري او تخريب بنيان و بنياد اوست! بنابراين راه را به ما نشان دادند كه اين بنيان تقوا خللناپذير است.
منتها ما بايد بدانيم در اين سلوك الهي كه بخواهيم معماري كنيم و مهندسي كنيم؛ مادامي كه زمين هستيم، زميني فكر كنيم؛ مادامي كه سپهري شديم، سپهري فكر كنيم؛ مادامي كه در قلمرو فرشتهها هستيم، فرشتگي فكر كنيم؛ بكوشيم هم زمين را آباد كنيم، هم زمان را آباد كنيم، هم آسمان را آباد كنيم، هم فرشتهها را بپرورانيم. اگر بخواهيم خليفه الله باشيم، اگر بخواهيم كَدحي داشته باشيم كه به لقاي او بار يابيم؛ هيچ چاره نداريم که در محدوده زمين، در محدوده سماء، در بين فرشتهها، رسالت الهي را انجام بدهيم؛ تا از همه اين عقبههاي كَئود بگذريم و به لقاءُ الله بار يابيم.
«استعمار»؛ واژهای مقدّس
در زمين، مادامي كه در زمين هستيم، خداي سبحان از ما خواسته است كه زمين را آباد كنيم؛ اين مضمون قرآن كريم است، فرمود: هُوَ اَنشَأكُمْ مِنَ الأرضْ وَ اسْتَعمَرَكُمْ فِيهَا (11). خداي سبحان شما را از زمين آفريد و بر انگيخت و از شما به جِدّ خواست كه زمين را آباد كنيد؛ يعني همه امكانات استقلال اقتصادي را به شما داد، استقلال تجاري را به شما داد، استقلال حياتي را به شما داد و به جِدّ از شما خواست كه زمين را آباد كنيد. اين «استعمار» از مقدّسترين واژههاي قرآني است، به اين معنا كه قرآن تبيين كرد اما همين قداست را اينها لِه كردند و اين كلمه را به صورت نَحس در آوردند.
توضيح مطلب اين است: خداي سبحان براي انسان مادامي كه در قلمرو زمين به سر ميبرد، رسالت و خلافتي تنظيم كرد. وقتي از اين مرحله گذشت، سپهري شد؛ خلافت سپهري تنظيم كرد. وقتي به عالم فرشتهها رسيد، خلافت فرشتهها و رسالت فرشتهها تنظيم كرد. در زمين فرمود: تمام امكانات يك حيات طيّب براي شما فراهم شده است، همه امكانات را فراهم كرد، از شما خواست كه زمين را آباد بكنيد؛ يعني امكانات مادي را فراهم كرد، هوش و خردمندي را عطا كرد، رهبران الهي را براي شكوفا كردن اين عقل و فطرت و هوش خداداد ارسال كرد تا انسان بتواند در متن زمين از بركات الهي استفاده كند؛ نه بيراهه برود، نه راه كسي را ببندد: لا تَظلِمُونَ وَ لا تُظلَمُون (12).
وقتي به سطح فرشتهها رسيد، معلّم فرشتهها بشود؛ اين تنها اختصاصي به وجود مبارك انسان كامل ندارد! البتّه ملائكه درجاتي دارند، گروههاي متفاوتند؛ فرشتههای کامل، شاگردان بلا فصل انسان كاملند، امروز شاگردان بلا فصل وجود مبارك ولي عصر (ارواحنا فداه) هستند. سایر فرشتهها را ممكن است عالمان رباني كه به منزله انبياي بني اسرائيلند هدايت و راهنمایي بكنند. اگر اين كارها را انجام بدهد، میشود خليفه خدا و از همين راهها عبور میكند تا به لقاء الهي برسد.
«زاداندوزي» و «آمادگي» هنگام لقاي الهي
دو وظيفه انسان در سير صعودي
منتها دو نكته است كه اين مسافر و سالك الهي بايد در نظر داشته باشد؛ يكي تأمين رهتوشه، يكي برنامه لقاء. يك مسافر دو تا كار دارد؛ اگر مسافر، محبوبي داشته باشد و بخواهد به لقاي آن محبوب برود، دو تا وظيفه دارد: يكي تأمين زاد راه كه او را تا به درِ منزل محبوب برساند، يكي گفتگو و گفتمان و ديدار و لقاي متقابل با محبوب. رهتوشه و زاد براي آن است كه انسان را به مقصد برساند؛ وقتي به مقصد رساند، مقصود را در مقصد بخواهد ببيند، با او چه بگويد و از او چه بخواهد، ديگر سخن از ره توشه نيست.
تقوا، عبادتها و اعمال براي آن است كه ما به لقاءالله بار يابيم، اينجا قلمرو عمل تمام است. حالا به لقاء الله رسيديم؛ از او چه بخواهيم، با او چه بگوئيم، چگونه او را مشاهده كنيم، چگونه خود را نبينيم، به محبوب كه رسيديم، با او چه بگوئيم، بگوئيم چه آورديم؟! آن تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خِيرَ الزّادِ التَّقوي (13) براي رسيدن به لقاي اوست؛ امّا وقتي او را مشاهده كرديم، با او چه بگوئيم، از او چه بخواهيم؛ مطلب ديگري است كه انشاءالله در نوبت بعد مطرح میشود.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در برنامه تلويزيوني «سلوك الهي»
___________________________________
(1) قدر/ 1 (2) زمر/ 6 (3) حديد/ 25 (4) حجر/ 21
(5) انشقاق/ 6 (6) برداشت از: حديد/ 20 (7) نساء/ 69
(8) حشر/ 2 (9) انفال/ 13 (10) توبه/ 109 ـ با تلخيص
(11) هود/ 61 (12) بقره/ 279 (13) بقره/ 179
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1vzeTuw
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر