دنیای بی ارزش
“گفتم:بیا این جا یک خانه برایت بخریم و همین جا زندگیات را سر و سامان بده!
گفت: *حرف این چیزها را نزن مادر،دنیا هیچ ارزشی ندارد*
گفتم: آخر این کار درستی است که دایم زن و بچهات را از این طرف به آن طرف میکشی؟
گفت: *مادر جان! شما غصه مرا نخور. خانه من عقب ماشینم است.
پرسیدم: *یعنی چه خانهات عقب ماشینت است؟
گفت:جدی میگویم؛ اگر باور نمیکنی بیا ببین!
همراهش رفتم. در عقب ماشین را باز کرد. وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده بود: سه تا کاسه، سه تابشقاب، سه تا قاشق، یک سفره پلاستیکی کوچک، دو قوطی شیرخشک برای بچه و یک سری خرده ریز دیگر. گفت: *این هم خانه. میبینی که خیلی هم راحت است.
گفتم: *آخه اینطوری که نمیشود.
گفت:دنیا را گذاشتهام برای دنیادارها، خانه هم باشد برای خانهدارها!”
(مادر شهید همت)
“گفتم:بیا این جا یک خانه برایت بخریم و همین جا زندگیات را سر و سامان بده!
گفت: *حرف این چیزها را نزن مادر،دنیا هیچ ارزشی ندارد*
گفتم: آخر این کار درستی است که دایم زن و بچهات را از این طرف به آن طرف میکشی؟
گفت: *مادر جان! شما غصه مرا نخور. خانه من عقب ماشینم است.
پرسیدم: *یعنی چه خانهات عقب ماشینت است؟
گفت:جدی میگویم؛ اگر باور نمیکنی بیا ببین!
همراهش رفتم. در عقب ماشین را باز کرد. وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده بود: سه تا کاسه، سه تابشقاب، سه تا قاشق، یک سفره پلاستیکی کوچک، دو قوطی شیرخشک برای بچه و یک سری خرده ریز دیگر. گفت: *این هم خانه. میبینی که خیلی هم راحت است.
گفتم: *آخه اینطوری که نمیشود.
گفت:دنیا را گذاشتهام برای دنیادارها، خانه هم باشد برای خانهدارها!”
(مادر شهید همت)
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1B72pdQ
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر