نویسنده : علی جواهر دهی
انسان هرگاه در زندگی با مصیبت و بلا مواجه میشود، از خود میپرسد: چرا این مصیبت و بلا بر سر من آمد؟ وقتی با فقر خود یا ثروت دیگری مواجه میشود، همین پرسش را مطرح میکند. یا میپرسد: چرا کافران وضعیت بهتری از نظر اقتصادی دارند و گویا همه دنیا در اختیار آنان است و آنان هیچ رنج و درد و مصیبت و بلایی ندارند؟ اما چرا مسلمانان و مومنان در وضعیت بد اقتصادی قرار دارند و هر چه بلا و مصیبت است بر سر اینان فرو میریزد و دردها و بیماریهای آنان پایانی ندارد؟ نویسنده در مطلب پیش رو با تبیین نقش حکمت الهی و مصلحت انسانی، به برخی از این پرسش ها پاسخ داده است.
* * *
چرایی مصیبتها و بلایا
انسانی نیست که با بیماری دست و پنجه نرم نکرده باشد؟ هر روز خود و یا دیگران را میبینیم که دچار مصیبتی شدهاند و یا منطقهای را میشنویم که زلزله و سیل و توفان زیانبار آن را دگرگون کرده و برف سهمگین خسارت سنگینی را بر منطقه و اهالی آن وارد ساخته است؟ البته بسیاری از این بلایا را به عنوان بلایای طبیعی به حساب میآوریم و به سادگی از کنار آن میگذریم و در نهایت اگر سرزنشی بکنیم آن را نثار مسئولان و دولتمردان میکنیم که چرا سیلبندی نزدهاند؟ خانههای ضد زلزله طراحی و اجرا نکردهاند؟ گزارش درست از وضعیت و پیشبینی آب و هوای ارایه ندادهاند؟ چرا پس از بلایا اقدامات تامینی مناسبی به اجرا نگذاشتهاند و امداد و نجات به درستی و به هنگام نبوده است؟
اما وقتی خودمان دچار بیماری و نقص در اموال و انفس میشویم و فرزند و پدر و مادر و همسری میمیرد و یا به بیماری سخت درمانی گرفتار میشویم، میپرسیم: خدایا چرا من؟ این چه مصیبت و بلایی بود که بر سر من آمده است؟
هرگاه از نظر وضعیت مالی با بحران مواجه میشویم و یا ازنظر اقتصادی جزو اقشار کم درآمد و آسیبپذیر جامعه محسوب میشویم و عنوان مستضعف و فقیر و ندار و مسکین به پیشانی ما میخورد، باز میپرسیم: آخر چرا من؟ چه گناهی کردهام که فقیر و فقیرزاده به دنیا آمدهام؟ آخر گناه دیگری به نام من باید نوشته شود و مجازات و تنبیه شوم. اگر گنه کرد در بلخ آهنگری چرا به شوشتر زنند گردن مسگری؟
نقش مشیت و حکمت الهی در تقدیرات
قرآن به این سوالات پاسخهای چندگانهای داده است. بخشی از پاسخ قرآن به حوزه مشیت و حکمت الهی باز میگردد و بخشی دیگر نیز به حوزه مصلحت انسانی.
بر اساس آموزههای قرآنی، نظام هستی بر پایه نظام احسن طراحی شده و مدیریت میشود که برتر از آن در نظام مادی و دنیوی امکان پذیر نیست؛ به این معنا که از سوی فاعل هیچ کم و کسری نیست؛ زیرا اگر نظام برتر و بهتری میتوانست تحقق یابد و خداوند خالق یکتا و یگانه آن را نساخته باشد، این میبایست یا به 1. جهل الهی؛ 2.یا عجز الهی؛ 3.یا بخل الهی بازگردد، در حالی که خداوند جاهل و عاجز و بخیل نیست؛ بلکه خداوند عالمی است که جهلی در او نیست، قادر و توانایی است که عجز و ناتوانی در وی راه نمییابد، بخشندهای است که بخلی در او نیست.
پس باید علت را در جایی دیگر یعنی در قابل جستوجو کرد و در آنجا یافت؛ زیرا این قابل است که نمیتواند از پرتو انوار رحمت و احسان الهی بهتر از این کسب کند. به سخن دیگر،انوار لطف خداوند همانند خورشید ،یکسان بر هستی میتابد و هر کسی به میزان توان و ظرفیت خود از آن بهره میگیرد. قرب و بعد و اموری چون این موجب میشود که بهرهمندی چیزها از این تابش نور الهی گوناگون و متنوع باشد. به هر حال گیر در قابلیت گیرندههای رحمت و احسان الهی است نه در فاعلیت خداوند.
خداوند نظام احسن دنیا را به عنوان مقدمه برای زندگی ابدی قرار داده و بیان کرده که این نظام هرگز یک نظام اصیل و کمال نیست؛ زیرا ظرفیت و قابلیت آن را دارا نیست. بر اساس آموزههای قرآنی، نظام هستی و نظام دنیوی بر اساس حکمت الهی سامان یافته و دارای هدفی عالی و متعالی است که خداوند برای آن تعریف و تعیین کرده است. از این رو بارها در قرآن میفرماید آفرینش، هدفمند و دارای غایت است.(مومنون، آیه 115) البته باید یادآور شد که خداوند غایت ندارد، بلکه آفرینش غایت و هدف دارد.
خداوند براساس غایت و هدف حکیمانهای که برای هستی تعریف کرده و دنیا را مقدمه آخرت قرار داده به طوری که وقتی به نظام دنیا نگاه میشود نسبت به نظام آخرت همانند بازی کودکانهای است(انعام، آیه 32) ولی انسان باید بداند که هر چیزی در این نظام بازیگونه دنیا نیز بر اساس حکمتی است که خداوند آن را برای خلق در نظر گرفته است.
پس هر چیزی باید با خواست و مشیت و اراده الهی حرکت کرده و در جا و مکان مناسب خود قرار گیرد که از آن به عدالت یاد میشود. این نظام عادلانه مقتضی آن است که هر چیزی به مقداری که خداوند برای آن در نظر گرفته از نعمتهای الهی بهرهمند شود. این گونه است که حکمت، مشیت الهی را مدیریت میکند و مشیت الهی اراده الهی را و همچنین اراده الهی قدر الهی را و سپس قدر الهی قضای الهی که در نهایت به شکل امضا در هستی تحقق مییابد.
حضرت امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:خداوند سبحان چیزی را امضاء و اجرا میکند که قضایش را رانده باشد و قضای چیزی را میراند که تقدیرش کرده باشد و چیزی را مقدر میسازد که اراده کرده باشد. پس مشیت او به علم او و ارادهاش با مشیتش و تقدیرش با ارادهاش و قضایش با تقدیرش و امضایش با قضایش صورت میگیرد. در نتیجه رتبه علم او مقدم بر مشیت او و مشیت او در مرتبه دوم [مقدم بر اراده او] و اراده او در مرتبه سوم [و مقدم بر تقدیر او] و تقدیر او بر اساس قضایش به اجرا در میآید. (صدوق، توحید، ص 334)
پس هر چیزی که در جهان اتفاق میافتد بر اساس حکمت الهی است که مشیت، آن را شکل میدهد و همچنین هر چیزی به مشیت الهی در جهان بر اساس مقدرات تعیین شده رخ میدهد که بر اساس حکمت الهی تقدیر و اندازه شده است.(قمر، آیه 49؛ طلاق، آیه 3؛ اعلی، آیات 1 تا 3)
نقش مصلحت انسانی در مقدرات الهی
پس علت نخست در تقدیرات و مقدرات همان حکمت الهی و مشیت خداوندی است. اما غیر از این نیز علت دیگری نیز برای مقدرات است که از آن به مصلحت انسانی تعبیر میشود.
مصلحت واژه گرفته شده از صلح است. صلح ضد فساد (لسان العرب، ج 7، ص 384) به معنای فاقد نقص و خلل است. به این معنا که چیزی با چیزی چنان تناسب و سازگار است که خلل و نقصی را موجب نمیشود. اینکه گفته میشود صلح برقرار شد به معنای از میان رفتن فسادی است که موجب نفرت و بیزاری دو طرف شده و تناسب و سازگاری را از میان برده است. از همین رو در تعریف صلح نیز گفته اند: صلح، از بين بردن نفرت بين مردم است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 489، «صلح»)
امر نیک و خیر را از همین رو عمل صالح گفتهاند چون دارای تناسب و سازگاری با خلق و خوی انسان و موافق طبیعت و نیز حکمت آفرینش است و انسان نسبت به آن بیزار نیست و نفرتی ندارد.
پس مصالح انسانی هر آن چیزی است که برای انسان مفید و سازنده و با او و هدفش سازگار است وانسان از آن نفرتی ندارد و نقص و فسادی را موجب نمیشود. از همین رو همواره مصلحت با مفسده به کار میرود و مثلا گفته میشود که احکام در اسلام بر اساس مصالح و مفاسدی است که در متعلقات حکم وجود دارد.
خداوند بر اساس این عنصر است که مصالح انسانی را تعیین و مشخص میکند. از آیات قرآنی به دست میآید که انسان گاه چیزی را مصلحت میداند که مفسده است و چیزی را مفسده میشمارد که برای او مصلحت است؛ چنانکه میفرماید: وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ و بسا چیزی را خوش نمیدارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست میدارید و آن برای شما بد است، و خدا میداند و شما نمیدانید.(بقره، آیه 216)
علت این گرایش اشتباه و خطا در انسان در جهل او نسبت به لوازم قریب و بعید هر چیزی است. از آنجایی که انسان لوازم همه امور را نمیشناسد یا نمیداند یا غافل است و نیز به خاطر آنکه عواقب هر چیزی را نمیشناسد، به امور و چیزهایی گرایش مییابد که برای او مفسده است و تنها به گمان و خیال مصلحت، خواهان آن میشود و هنگامی که به دست آورد در آن زمان است که تازه در مییابد که اشتباه و خطا کرده و آن چیز جز مفسده برای او ثمری ندارد.
مصالح انسانی از نظر خداوند گاه اقتضا میکند که چیزی را از او بگیرد و چیز دیگری را به او بدهد. این گرفتنها و دادنها بر اساس یکی از دو اصل حکمت و مصلحت است. از همین رو بسیاری از چیزهایی که انسان در زندگی با آن مواجه میشود، یا در قالب حکمت میگنجد یا در قالب مصلحت مفهوم مییابد.
بر همین اساس خداوند در آیات قرآنی از کیفر دنیوی به عنوان عامل بازدارنده و بیدار کننده یاد میکند تا انسان عبرت گیرد و مسیر درست را انتخاب کند. در حقیقت مصلحت آن است که در همین دنیا بیدار شود و در جهت حکمت الهی رفتار و عمل کند و سعادت ابدی را برای خود رقم زند. البته برخی از امور از جمله مصیبتها و بلایا در قالب ابتلائات و امتحانات الهی است. هدف از این امتحانات دست یابی به اموری از جمله ظرفیت بخشی به انسان است؛ زیرا انسان تنها در سایه فشار و سختی است که ظرفیتها و توانمندیهای خود را آشکار میکند و به منصه ظهور و فعلیت میرساند.
پس گاهی مصلحت در این است که مصیبت و بلایی را انسان تجربه کند تا استعدادها و تواناییهای خود را شکوفا سازد؛ چرا که در مشکلات است که به فکر چاره میافتد و این احتیاجات و فشارهاست که مادر اختراعات و اکتشافات و مانند آنهاست.
عملکرد بد انسان، عامل بیشتر بلایا
بر اساس آموزههای قرآنی بیشتر بلایا و مصیبتهایی که انسان گرفتار آن است برخاسته از رفتار و کردار بد و زشت خودش است؛ در حقیقت دستاوردهای خودش است که به او باز میگردد.(روم، آیات 36 و 41؛ قصص، آیه 47؛ شوری، آیات 30 و 48) و تنها برخی از بلایا در قالب حکمت ابتلا و سنت امتحان و یا مصلحتهای دیگر به انسان میرسد.(آل عمران، آیه 14؛ عنکبوت، آیات 2 و 3)
مصیبتهایی که در قالب حکمت و مشیت و مصلحت الهی بر حسب ظاهر بلا بشمار میرود، در باطن یک رحمت است که اهل دل به آن الطاف خفیه الهی میگویند.(بقره، آیه 216)
در یک کلام همه بلایا و مصیبتها از جانب خداوند و به اذن و مشیت اوست(تغابن، آیه 11) ولی بیشتر آنها به سبب بازتاب اعمال ماست و تنها برخی اندک از آنها در قالب سنت امتحان است؛ چرا که سنت امتحان تنها به مصیبت و کمبود و نقص نیست، بلکه گاه به دادن نعمتها انجام میگیرد؛ به این معنا که خداوند همان طوری که برخی را با ندادن و فقر و مانند آن میآزماید، عدهای را هم با ثروت و قدرت و دارایی آزمایش میکند. پس نه دادن خداوند اکرام ثروتمند و قدرتمند است نه ندادن خداوند به فقیر اهانت به اوست.(فجر، آیات 15 و 16) از نظر قرآن آزمون به ثروت و قدرت و دارایی بدتر و سختتر از فقر و نداری است؛ زیرا باید همه حقوق دیگران را ادا کند و کوچکترین کوتاهی، عذاب دنیوی و اخروی و خشم و غضب الهی را به همراه خواهد داشت.
خداوند در آیه 43 سوره انعام میفرماید که مصیبتها و بلاها بدون حکمت و بدون ملاک و مصلحت نیست. یکی از مصالح و حکمتهای مصیبت و بلایا گرایش دادن مردم به دعا و تضرع است. بنابراین، برای رفع آنها، دعا و تضرع به درگاهش مطلوب است.خداوند میفرماید: فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ ؛ پس چرا وقتی بلا و سختی ها به سوی آنان میآمد، تضرع نکردند. ( انعام آیه 43)
خداوند کسانی را که به هنگام دیدن بلا و مصیبت تضرع و زاری و به درگاه خداوند دعا و انابه نمیکنند سرزنش میکند و میفرماید اگر این کار را میکردند بلا برداشته میشد، چنانکه از قوم یونس برداشته شد،(یونس، آیه 98) مگر آنکه اینان سنگدل شده باشند و برای همین هنگام بلا دعا و تضرع نمیکنند.(انعام، آیه 43)
صبر در مصیبت نیز کارگشاست. يکي از ياران رسول گرامي «ص» طفلی بيمار داشت و در زمانی که او در بیرون از خانه مشغول کار بود، آن طفل از دنیا رفت. مادر فرزند ابتدا گريه كرد، ولى وقتى متوجه بازگشت همسر خود شد، فرزند را به کناری گذاشت و خود را آماده پذيرايى از شوهر كرد و مثل هميشه با چهرهاى متبسم با همسرش روبهرو شد و حرفی از مرگ طفل به او نزد. سحرگاه و بعد از نماز شب كه مرد براى نماز صبح به مسجد مىرفت، آن زن صبور به او گفت: اگر كسى به تو امانتى بدهد و سپس آن را طلب كند، آيا آن را پس مىدهى يا نه؟ جواب داد: آرى پس مى دهم. آنگاه زن اضافه كرد: خداوند امانتى به ما داده بود و ديروز هم او را از ما گرفت. پس از نماز با نمازگزاران به منزل برگرد تا فرزندمان را به خاك بسپاريم. آن مرد به مسجد رفت و حضرت پیامبر اکرم صلواة الله علیه و آله که گويا منتظر آمدن او بودند، هنگام ورود او فرمودند: «مبارك باد ديشب تو». پس از مدتي آن زن صبور فرزند دیگري به دنيا آورد که در تاریخ میخوانیم خود او و فرزندانش بسيار صالح و نیکوکار و از قاریان قرآن بودند.( مسكن الفؤاد، ص 66)
کوتاه سخن آنکه انسان باید بداند که در هر حادثه ناگوار و ناخوشایند و بلای ناخواستهای که برای او پیش میآید خیری نهفته که ممکن است دیر یا زود متوجه آن بشود و یا هیچگاه برای او آشکار نشود و لذا بایستی در هر بلا و مصیبت و سختی بگوید: الخیر فی ما وقع؛ یعنی در هرچه اتفاق افتاد خیری بوده است.
انسان هرگاه در زندگی با مصیبت و بلا مواجه میشود، از خود میپرسد: چرا این مصیبت و بلا بر سر من آمد؟ وقتی با فقر خود یا ثروت دیگری مواجه میشود، همین پرسش را مطرح میکند. یا میپرسد: چرا کافران وضعیت بهتری از نظر اقتصادی دارند و گویا همه دنیا در اختیار آنان است و آنان هیچ رنج و درد و مصیبت و بلایی ندارند؟ اما چرا مسلمانان و مومنان در وضعیت بد اقتصادی قرار دارند و هر چه بلا و مصیبت است بر سر اینان فرو میریزد و دردها و بیماریهای آنان پایانی ندارد؟ نویسنده در مطلب پیش رو با تبیین نقش حکمت الهی و مصلحت انسانی، به برخی از این پرسش ها پاسخ داده است.
* * *
چرایی مصیبتها و بلایا
انسانی نیست که با بیماری دست و پنجه نرم نکرده باشد؟ هر روز خود و یا دیگران را میبینیم که دچار مصیبتی شدهاند و یا منطقهای را میشنویم که زلزله و سیل و توفان زیانبار آن را دگرگون کرده و برف سهمگین خسارت سنگینی را بر منطقه و اهالی آن وارد ساخته است؟ البته بسیاری از این بلایا را به عنوان بلایای طبیعی به حساب میآوریم و به سادگی از کنار آن میگذریم و در نهایت اگر سرزنشی بکنیم آن را نثار مسئولان و دولتمردان میکنیم که چرا سیلبندی نزدهاند؟ خانههای ضد زلزله طراحی و اجرا نکردهاند؟ گزارش درست از وضعیت و پیشبینی آب و هوای ارایه ندادهاند؟ چرا پس از بلایا اقدامات تامینی مناسبی به اجرا نگذاشتهاند و امداد و نجات به درستی و به هنگام نبوده است؟
اما وقتی خودمان دچار بیماری و نقص در اموال و انفس میشویم و فرزند و پدر و مادر و همسری میمیرد و یا به بیماری سخت درمانی گرفتار میشویم، میپرسیم: خدایا چرا من؟ این چه مصیبت و بلایی بود که بر سر من آمده است؟
هرگاه از نظر وضعیت مالی با بحران مواجه میشویم و یا ازنظر اقتصادی جزو اقشار کم درآمد و آسیبپذیر جامعه محسوب میشویم و عنوان مستضعف و فقیر و ندار و مسکین به پیشانی ما میخورد، باز میپرسیم: آخر چرا من؟ چه گناهی کردهام که فقیر و فقیرزاده به دنیا آمدهام؟ آخر گناه دیگری به نام من باید نوشته شود و مجازات و تنبیه شوم. اگر گنه کرد در بلخ آهنگری چرا به شوشتر زنند گردن مسگری؟
نقش مشیت و حکمت الهی در تقدیرات
قرآن به این سوالات پاسخهای چندگانهای داده است. بخشی از پاسخ قرآن به حوزه مشیت و حکمت الهی باز میگردد و بخشی دیگر نیز به حوزه مصلحت انسانی.
بر اساس آموزههای قرآنی، نظام هستی بر پایه نظام احسن طراحی شده و مدیریت میشود که برتر از آن در نظام مادی و دنیوی امکان پذیر نیست؛ به این معنا که از سوی فاعل هیچ کم و کسری نیست؛ زیرا اگر نظام برتر و بهتری میتوانست تحقق یابد و خداوند خالق یکتا و یگانه آن را نساخته باشد، این میبایست یا به 1. جهل الهی؛ 2.یا عجز الهی؛ 3.یا بخل الهی بازگردد، در حالی که خداوند جاهل و عاجز و بخیل نیست؛ بلکه خداوند عالمی است که جهلی در او نیست، قادر و توانایی است که عجز و ناتوانی در وی راه نمییابد، بخشندهای است که بخلی در او نیست.
پس باید علت را در جایی دیگر یعنی در قابل جستوجو کرد و در آنجا یافت؛ زیرا این قابل است که نمیتواند از پرتو انوار رحمت و احسان الهی بهتر از این کسب کند. به سخن دیگر،انوار لطف خداوند همانند خورشید ،یکسان بر هستی میتابد و هر کسی به میزان توان و ظرفیت خود از آن بهره میگیرد. قرب و بعد و اموری چون این موجب میشود که بهرهمندی چیزها از این تابش نور الهی گوناگون و متنوع باشد. به هر حال گیر در قابلیت گیرندههای رحمت و احسان الهی است نه در فاعلیت خداوند.
خداوند نظام احسن دنیا را به عنوان مقدمه برای زندگی ابدی قرار داده و بیان کرده که این نظام هرگز یک نظام اصیل و کمال نیست؛ زیرا ظرفیت و قابلیت آن را دارا نیست. بر اساس آموزههای قرآنی، نظام هستی و نظام دنیوی بر اساس حکمت الهی سامان یافته و دارای هدفی عالی و متعالی است که خداوند برای آن تعریف و تعیین کرده است. از این رو بارها در قرآن میفرماید آفرینش، هدفمند و دارای غایت است.(مومنون، آیه 115) البته باید یادآور شد که خداوند غایت ندارد، بلکه آفرینش غایت و هدف دارد.
خداوند براساس غایت و هدف حکیمانهای که برای هستی تعریف کرده و دنیا را مقدمه آخرت قرار داده به طوری که وقتی به نظام دنیا نگاه میشود نسبت به نظام آخرت همانند بازی کودکانهای است(انعام، آیه 32) ولی انسان باید بداند که هر چیزی در این نظام بازیگونه دنیا نیز بر اساس حکمتی است که خداوند آن را برای خلق در نظر گرفته است.
پس هر چیزی باید با خواست و مشیت و اراده الهی حرکت کرده و در جا و مکان مناسب خود قرار گیرد که از آن به عدالت یاد میشود. این نظام عادلانه مقتضی آن است که هر چیزی به مقداری که خداوند برای آن در نظر گرفته از نعمتهای الهی بهرهمند شود. این گونه است که حکمت، مشیت الهی را مدیریت میکند و مشیت الهی اراده الهی را و همچنین اراده الهی قدر الهی را و سپس قدر الهی قضای الهی که در نهایت به شکل امضا در هستی تحقق مییابد.
حضرت امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:خداوند سبحان چیزی را امضاء و اجرا میکند که قضایش را رانده باشد و قضای چیزی را میراند که تقدیرش کرده باشد و چیزی را مقدر میسازد که اراده کرده باشد. پس مشیت او به علم او و ارادهاش با مشیتش و تقدیرش با ارادهاش و قضایش با تقدیرش و امضایش با قضایش صورت میگیرد. در نتیجه رتبه علم او مقدم بر مشیت او و مشیت او در مرتبه دوم [مقدم بر اراده او] و اراده او در مرتبه سوم [و مقدم بر تقدیر او] و تقدیر او بر اساس قضایش به اجرا در میآید. (صدوق، توحید، ص 334)
پس هر چیزی که در جهان اتفاق میافتد بر اساس حکمت الهی است که مشیت، آن را شکل میدهد و همچنین هر چیزی به مشیت الهی در جهان بر اساس مقدرات تعیین شده رخ میدهد که بر اساس حکمت الهی تقدیر و اندازه شده است.(قمر، آیه 49؛ طلاق، آیه 3؛ اعلی، آیات 1 تا 3)
نقش مصلحت انسانی در مقدرات الهی
پس علت نخست در تقدیرات و مقدرات همان حکمت الهی و مشیت خداوندی است. اما غیر از این نیز علت دیگری نیز برای مقدرات است که از آن به مصلحت انسانی تعبیر میشود.
مصلحت واژه گرفته شده از صلح است. صلح ضد فساد (لسان العرب، ج 7، ص 384) به معنای فاقد نقص و خلل است. به این معنا که چیزی با چیزی چنان تناسب و سازگار است که خلل و نقصی را موجب نمیشود. اینکه گفته میشود صلح برقرار شد به معنای از میان رفتن فسادی است که موجب نفرت و بیزاری دو طرف شده و تناسب و سازگاری را از میان برده است. از همین رو در تعریف صلح نیز گفته اند: صلح، از بين بردن نفرت بين مردم است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 489، «صلح»)
امر نیک و خیر را از همین رو عمل صالح گفتهاند چون دارای تناسب و سازگاری با خلق و خوی انسان و موافق طبیعت و نیز حکمت آفرینش است و انسان نسبت به آن بیزار نیست و نفرتی ندارد.
پس مصالح انسانی هر آن چیزی است که برای انسان مفید و سازنده و با او و هدفش سازگار است وانسان از آن نفرتی ندارد و نقص و فسادی را موجب نمیشود. از همین رو همواره مصلحت با مفسده به کار میرود و مثلا گفته میشود که احکام در اسلام بر اساس مصالح و مفاسدی است که در متعلقات حکم وجود دارد.
خداوند بر اساس این عنصر است که مصالح انسانی را تعیین و مشخص میکند. از آیات قرآنی به دست میآید که انسان گاه چیزی را مصلحت میداند که مفسده است و چیزی را مفسده میشمارد که برای او مصلحت است؛ چنانکه میفرماید: وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ و بسا چیزی را خوش نمیدارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست میدارید و آن برای شما بد است، و خدا میداند و شما نمیدانید.(بقره، آیه 216)
علت این گرایش اشتباه و خطا در انسان در جهل او نسبت به لوازم قریب و بعید هر چیزی است. از آنجایی که انسان لوازم همه امور را نمیشناسد یا نمیداند یا غافل است و نیز به خاطر آنکه عواقب هر چیزی را نمیشناسد، به امور و چیزهایی گرایش مییابد که برای او مفسده است و تنها به گمان و خیال مصلحت، خواهان آن میشود و هنگامی که به دست آورد در آن زمان است که تازه در مییابد که اشتباه و خطا کرده و آن چیز جز مفسده برای او ثمری ندارد.
مصالح انسانی از نظر خداوند گاه اقتضا میکند که چیزی را از او بگیرد و چیز دیگری را به او بدهد. این گرفتنها و دادنها بر اساس یکی از دو اصل حکمت و مصلحت است. از همین رو بسیاری از چیزهایی که انسان در زندگی با آن مواجه میشود، یا در قالب حکمت میگنجد یا در قالب مصلحت مفهوم مییابد.
بر همین اساس خداوند در آیات قرآنی از کیفر دنیوی به عنوان عامل بازدارنده و بیدار کننده یاد میکند تا انسان عبرت گیرد و مسیر درست را انتخاب کند. در حقیقت مصلحت آن است که در همین دنیا بیدار شود و در جهت حکمت الهی رفتار و عمل کند و سعادت ابدی را برای خود رقم زند. البته برخی از امور از جمله مصیبتها و بلایا در قالب ابتلائات و امتحانات الهی است. هدف از این امتحانات دست یابی به اموری از جمله ظرفیت بخشی به انسان است؛ زیرا انسان تنها در سایه فشار و سختی است که ظرفیتها و توانمندیهای خود را آشکار میکند و به منصه ظهور و فعلیت میرساند.
پس گاهی مصلحت در این است که مصیبت و بلایی را انسان تجربه کند تا استعدادها و تواناییهای خود را شکوفا سازد؛ چرا که در مشکلات است که به فکر چاره میافتد و این احتیاجات و فشارهاست که مادر اختراعات و اکتشافات و مانند آنهاست.
عملکرد بد انسان، عامل بیشتر بلایا
بر اساس آموزههای قرآنی بیشتر بلایا و مصیبتهایی که انسان گرفتار آن است برخاسته از رفتار و کردار بد و زشت خودش است؛ در حقیقت دستاوردهای خودش است که به او باز میگردد.(روم، آیات 36 و 41؛ قصص، آیه 47؛ شوری، آیات 30 و 48) و تنها برخی از بلایا در قالب حکمت ابتلا و سنت امتحان و یا مصلحتهای دیگر به انسان میرسد.(آل عمران، آیه 14؛ عنکبوت، آیات 2 و 3)
مصیبتهایی که در قالب حکمت و مشیت و مصلحت الهی بر حسب ظاهر بلا بشمار میرود، در باطن یک رحمت است که اهل دل به آن الطاف خفیه الهی میگویند.(بقره، آیه 216)
در یک کلام همه بلایا و مصیبتها از جانب خداوند و به اذن و مشیت اوست(تغابن، آیه 11) ولی بیشتر آنها به سبب بازتاب اعمال ماست و تنها برخی اندک از آنها در قالب سنت امتحان است؛ چرا که سنت امتحان تنها به مصیبت و کمبود و نقص نیست، بلکه گاه به دادن نعمتها انجام میگیرد؛ به این معنا که خداوند همان طوری که برخی را با ندادن و فقر و مانند آن میآزماید، عدهای را هم با ثروت و قدرت و دارایی آزمایش میکند. پس نه دادن خداوند اکرام ثروتمند و قدرتمند است نه ندادن خداوند به فقیر اهانت به اوست.(فجر، آیات 15 و 16) از نظر قرآن آزمون به ثروت و قدرت و دارایی بدتر و سختتر از فقر و نداری است؛ زیرا باید همه حقوق دیگران را ادا کند و کوچکترین کوتاهی، عذاب دنیوی و اخروی و خشم و غضب الهی را به همراه خواهد داشت.
خداوند در آیه 43 سوره انعام میفرماید که مصیبتها و بلاها بدون حکمت و بدون ملاک و مصلحت نیست. یکی از مصالح و حکمتهای مصیبت و بلایا گرایش دادن مردم به دعا و تضرع است. بنابراین، برای رفع آنها، دعا و تضرع به درگاهش مطلوب است.خداوند میفرماید: فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ ؛ پس چرا وقتی بلا و سختی ها به سوی آنان میآمد، تضرع نکردند. ( انعام آیه 43)
خداوند کسانی را که به هنگام دیدن بلا و مصیبت تضرع و زاری و به درگاه خداوند دعا و انابه نمیکنند سرزنش میکند و میفرماید اگر این کار را میکردند بلا برداشته میشد، چنانکه از قوم یونس برداشته شد،(یونس، آیه 98) مگر آنکه اینان سنگدل شده باشند و برای همین هنگام بلا دعا و تضرع نمیکنند.(انعام، آیه 43)
صبر در مصیبت نیز کارگشاست. يکي از ياران رسول گرامي «ص» طفلی بيمار داشت و در زمانی که او در بیرون از خانه مشغول کار بود، آن طفل از دنیا رفت. مادر فرزند ابتدا گريه كرد، ولى وقتى متوجه بازگشت همسر خود شد، فرزند را به کناری گذاشت و خود را آماده پذيرايى از شوهر كرد و مثل هميشه با چهرهاى متبسم با همسرش روبهرو شد و حرفی از مرگ طفل به او نزد. سحرگاه و بعد از نماز شب كه مرد براى نماز صبح به مسجد مىرفت، آن زن صبور به او گفت: اگر كسى به تو امانتى بدهد و سپس آن را طلب كند، آيا آن را پس مىدهى يا نه؟ جواب داد: آرى پس مى دهم. آنگاه زن اضافه كرد: خداوند امانتى به ما داده بود و ديروز هم او را از ما گرفت. پس از نماز با نمازگزاران به منزل برگرد تا فرزندمان را به خاك بسپاريم. آن مرد به مسجد رفت و حضرت پیامبر اکرم صلواة الله علیه و آله که گويا منتظر آمدن او بودند، هنگام ورود او فرمودند: «مبارك باد ديشب تو». پس از مدتي آن زن صبور فرزند دیگري به دنيا آورد که در تاریخ میخوانیم خود او و فرزندانش بسيار صالح و نیکوکار و از قاریان قرآن بودند.( مسكن الفؤاد، ص 66)
کوتاه سخن آنکه انسان باید بداند که در هر حادثه ناگوار و ناخوشایند و بلای ناخواستهای که برای او پیش میآید خیری نهفته که ممکن است دیر یا زود متوجه آن بشود و یا هیچگاه برای او آشکار نشود و لذا بایستی در هر بلا و مصیبت و سختی بگوید: الخیر فی ما وقع؛ یعنی در هرچه اتفاق افتاد خیری بوده است.
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1vzeTus
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر