بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
نابودی شیعه بصورت نرم :
نظریه های فوکویاما درباره پایان تاریخ و نیز نظریه های جنگ تمدن ها و نظریه جنگ مذاهب از هانتینگتون از پایه های فکری تحولات بین المللی در چند سال گذشته بوده است و اتفاقاتی که در سال های گذشته پیش آمده و شکست نماینده فکری غرب (آمریکا) و شکست اسرائیل و پیروزی های چشمگیر کشورها و گروه های اسلامی شیعی نظریه های این متفکر غربی را زیر سوال برده است.
فوکویاما نظریه های معروف و نیز اعترافات معروفی دارد که در سال های اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفته است که شما در این جا بخشی از اعترافات او را از گفته ها و نوشته هایش می خوانید.
اگر آمریکا بخواهد به ایران حمله کند !
فوکویاما میگوید: دولت آمریکا در حمله نظامی به ایران، منزوی تر از زمانی خواهد شد که قصد داشت به عراق حمله کند و اسرائیل تنها کشوری خواهد بود که به یقین با آمریکا در این تصمیم متحد خواهد شد.
هزینه نظامی آمریکا در حال حاضر برابر است با هزینه نظامی کل جهان، در نتیجه این سوال وجود دارد که چرا چنین قدرتی نتوانسته بعد از چهار سال و هزینه کردن حدود پانصد میلیارد دلار و کشته شدن شمار زیادی از نیروهای نظامی خود، صلح را به کشوری کوچک مانند عراق بازگرداند و حتی آن را کمی به سوی دموکراسی پیش ببرد؟
برخلاف القاعده، ایران نه یک شبکه بلکه یک کشور است که (برخلاف عراق) تاریخی کهن و معتبر دارد و به خاطر افزایش قیمت نفت مملو از امکانات گوناگون است؛ حکومت اسلامی حاکم بر این کشور – به ویژه پس از روی کار آمدن محمود احمدی نژاد – خط مشی تهاجمی در پیش گرفته است
در واقع آمریکا در وضعیتی نیست که به کشوری دیگر حمله نظامی و آن را اشغال کند، به خصوص کشوری که سه برابر عراق مساحت دارد. چنین حمله ای باید از طریق هوا صورت بگیرد که به تغییر حکومت و نهایتا متوقف کردن برنامه تسلیحات اتمی این کشور نخواهد انجامید.
در همین حال، اطمینانی نیست که اطلاعات آمریکا در مورد تاسیسات هسته ای ایران، بهتر از اطلاعات این کشور در زمان حمله به عراق باشد. حمله هوایی همچنین به احتمال زیاد باعث افزایش حمایت از حکومت ایران خواهد شد، نه سقوط آن و همچنین باعث تحریک حملات علیه اهداف آمریکایی و متحدانش در سراسر جهان خواهد شد. دولت آمریکا در حمله نظامی به ایران منزوی تر از زمانی خواهد شد که قصد داشت به عراق حمله کند و اسرائیل تنها کشوری خواهد بود که به یقین با آمریکا در این تصمیم متحد خواهد شد.
شیعه به روایت فوکویاما
در دهه ۶۰ شمسی پس از پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات خیبر ، در اورشلیم کنفرانسی توسط صهیونیستها برگزار شد. موضوع بحث فوکویاما در این کنفرانس بازشناسی هویت شیعه است.
او می گوید شیعه پرنده ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیررس ما است.
او می گوید شیعه پرنده ای است که دو بال دارد ، یک بال ســـــــبز و یک بال سرخ. بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالت خواهی اوست. چون شیعه در انتظار عدالت به سر می برد. شیعه امیدوار است و انسان امیدوار شکست ناپذیر است. ( ببینید چقدر قوی و فلسفی استدلال می کند ).
او می گوید شما نمیتوانید انسانهایی را تسخیر کنید که این انسانها بر این باورند که یک کسی خواهد آمد که علیرغم فراگیری ظلم و جور ، جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.
بر مبنای نظریه فوکویاما ، بال سبز شیعه همان فلسفه انتظار یا عدالت خواهی است.
او میگوید بال سرخ شیعه ، شهادت طلبی است که شهادت طلبی ریشه در کربلا و عاشورای حسینی دارد که این مسأله شیعه را فناناپذیر کرده است.
شیعه با این دو بال ، افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهرآگین سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و اخلاقی و نظامی به آن نمی رسد.
او می گوید شیعه با شهادت ، دو چندان می شود. شیعه تنها عنصری است که هر چه آن را از بین ببرند ، بیشتر می شود.
آقای فوکویاما میگوید آن نقطه ای که در آموزه های شیعی بسیار اهمیت دارد ، ولایت پذیری شیعه است. شیعه تنها مذهبی است که نگاهش به ولایت فقیه است و نظریه ولایت فقیه برتر از نظریه نخبگان افلاطونی است. او معتقد است که ولایت پذیری شیعه او را تهدید ناپذیر کرده است.
فوکویاما پس از کنفرانس اورشلیم ، یک مهندسی معکوس برای شیعه و یک مهندسی درست برای خودشان می نویسد.
مهندسی معکوس برای شیعه این بود که ابتدا ولایت فقیه را بزنند. تا ولایت فقیه را نزنید نمی توانید به ساحت مقدس مهدی موعود ( عج ) تجاوز کنید.
لذا اگر مشاهده می کنید که امروز بعضی از سیاستمداران در جمهوری اسلامی مطرح می کنند که ولی فقیه انتخابی است نه انتصابی ، و می گویند که ولی فقیه باید به صورت شورایی اداره شود یا با رأی مردم و به رأی مستقیم مردم قرار بگیرد ، ناشی از این است که باید ولایت فقیه زده شود…
جنگ عراق
فوکویاما که از هواداران تحت فشار دادن و تغییر رژیم در عراق بود، از اولین کسانی بشمار می رود که در مورد این مساله دچار تردید شد و سرانجام با آن به مخالفت پرداخت.
مجله «نیو ستیتزمن» در این مورد و در معرفی کتاب «پس از نومحافظه کاران» فوکویاما می نویسد: فوکویاما پیش و پس از ١١سپتامبر، خواستار فشار بر عراق بود ولی هر چه به حمله نهایی نزدیکتر شدیم، بیشتر در مورد موضع خود دچار تردید شد. این مجله می افزاید باید در نظر گرفت که نومحافظه کاران، تنها هواداران جنگ عراق نبودند، بلکه روشنفکرهای چپ امریکایی، بسیاری از دمکراتها و جمهوریخواهانی که جز نومحافظه کاران نبودند، طبل جنگ را بصدا در آوردند.
پیروزی سریع آمریکاییها در پس گیری کویت، عملیات کوزوو و شکست دادن طالبان باعث شدند که نومحافظه کاران تغییر رژیم در عراق را نیز ساده بپندارند. فو کویاما می گوید در مورد مساله سلاحهای کشتار جمعی در عراق به شدت غلو شده بود. آمریکا در حمله به عراق، حتی به نظر هم پیمانانش اهمیت نداد و استثنا بودن خود را مطرح کرد.
آخرین درس از اقدام نظامی علیه عراق این بوده که دولت کنونی آمریکا، در اداره روز به روز سیاست های خود در مورد عراق ناتوانی زیادی نشان داده است. یکی از این ناتوانی ها، ضعف دولت بوش در دنبال کردن اهداف بلند پروازانه اش بوده است.در حالیکه آمریکا حدود سه سال پیش (ژوئن ۲۰۰۴) با موفقیت توانست اختیار حاکمیت عراق را به دست بگیرد و همچنین شش ماه بعد از آن انتخابات سراسری در این کشور برگزار شد، در آموزش ارتش عراق، انتصاب سفرا و از همه مهم تر در بازخواست مقاماتی که در عراق بد عمل کرده اند، شکست خورده است.
فوکویاما می گوید: پروژه چندانی برای باز سازی عراق وجود نداشت و حل مسایل پس از حمله بسیار ساده عنوان شده بود. چرا که رامسفلد وزیر دفاع امریکا، جنگی سریع با جنگ افزار سبک و متحرک، و با تعداد محدودی نظامی را طرح ریزی کرده بود. در پی اثبات کارایی چنین عملیاتی بود که باعث گرفتاری آمریکایی ها شد. این جنگ باعث محدودیت عمل نیروهای آمریکایی در جاهای دیگر دنیا شده است و ناکامی در آن می تواند باعث چرخش سیاست خارجی آمریکا به سوی واقع گرایی وحتی منزوی شدن این کشور شود. به عبارت دیگر سناریوی پس از ویتنام دوباره تکرار می شود. فوکویاما امیدوار است چنین وضعی پیش نیاید چون قوی ترین و ثروتمندترین کشور دنیا می تواند نقش مهمی در جهان ایفا کند.
فوکویاما و اخلاق در آمریکا
فوکویاما از جمله کسانی است که به فروپاشی اخلاق در غرب اعتراف کرده و در مقاله با عنوان «اخلاق و فرهنگ در آمریکا» می گوید: ویلیام جی. بنت در سال ۱۹۹۴ کتابی را به عنوان نمایه شاخص های برجسته فرهنگی منتشر کرد و آمارهای مختلفی در باره گرایش های اجتماعی ارائه داد. بنت نشان داد که بین اواسط دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰، سلامت اجتماعی آمریکا به صورت هولناکی وخیم بوده است. در دهه ۱۹۹۰،از هر سه نوزاد آمریکایی یکی نامشروع متولد می شود. تقریبا یک سوم مردان آمریکایی آفریقایی تبار که بین ۲۰ تا ۲۹ ساله اند به نحوی گرفتار نظام عدالت جزایی می شوند و همچنین دانش آموزان آمریکایی شرکت کننده در المپیادهای جهانی در مقایسه با کشورهای صنعتی دیگر، نازلترین رتبه ها را اخذ می کنند. طبق استدلال بنت، هرچند آمریکاییان از لحاظ مادی ثروتمندتر از هر زمان دیگر هستند، در وضعیت وحشتناک فقر اخلاقی به سر می برند.
از نگاه برخی آمریکاییان، آمریکا تنها کشوری نیست که مشمول این تحولات اجتماعی شده است; بلکه همه کشورهای صنعتی غیرسیاسی، شاهد اختلالات اجتماعی بسیار عظیمی در دهه ۱۹۹۰ بوده اند. من این پدیده را فروپاشی عمیق ارزش های اجتماعی غرب نامیده ام.
اکنون کسانی چون فوکویاما، هانتینگتون، مک لوهان و… هستند که سرنوشت غرب و میلیاردها انسان را با تصورات خام خود در دنیای لیبرال دموکراسی غرب به حراج گذاشته اند و سعی دارند موعود عصر جدید باشند اما نتیجه این تفکرات و نظریه ها تا الان استثمار ملت ها و نابودی فرهنگ ها و اشغال کشورها و کشته شدن صدها هزار انسان بیگناه و… بوده است.
نظریه فوکویاما در مورد شیعه
« صهیونیسم » ، اسرائیل نیست ، بلکه یک مثلث جغرافیایی است که آمریکا و انگلیس و اسرائیل اضلاع آن هستند که اینها هر حرکتی را در جهان هماهنگ با هم انجام می دهند.
اگر این مثلث جغرافیایی را با مثلث ابزاری یعنی ابزار اقتصادی ، ابزار نظامی و ابزار اطلاعاتی ترکیب کنیم ستاره شوم صهیونیست ایجاد می شود. این میوه خبیثه ، هسته ای دارد به نام دموکراسی ، که می گوید ما جهان را با دموکراسی فتح خواهیم کرد.
صهیونیزم برای ورود به کشورها یک مثلث انسانی دارد که این مثلث انسانی عبارت است از: منافقین ، نفوذی ها و احزاب سیاسی.
اول ، منافقین:
اگر مروری بر عملکردها داشته باشیم ، مشاهده می کنیم که جامعه اسلامی با یک معضل اساسی و خطر جدی به نام منافقین رو به رو بوده است که این مسأله آنقدر پیچیده و مبهم بوده که علاوه بر سوره ای در قرآن کریم به نام منافقین ، موضوع بسیاری از آیات در سوره های مختلف در ارتباط با ویژگی ها و نظریه های منافقین مطرح شده است.
دوم ، نفوذی ها:
که یک بحث جداگانه و خاص خودش را می طلبد ، یعنی کسانی که تا لایه های حاکمیت به پیش می روند ، یعنی همان ۸۶ نفری که
در دوران انقلاب دارای پرونده های وحشتناک اعم از مسائل امنیتی و اطلاعاتی و فساد اقتصادی و حتی فساد اخلاقی دارند ، دلیل این مدعاست.
سوم ، احزاب سیاسی:
در خصوص احزاب سیاسی ، شما نمی توانید یک حزب سیاسی را در جهان پیدا کنید که این حزب سیاسی آلت دست صهیونیستها نباشد.
احزاب سیاسی مانند گربه هایی هستند که برای رضایت ارباب موش نمیگیرند.
احزاب سیاسی مطلقاً به فکر حل مشکلات مردم نیستند ، بلکه فقط به فکر خودشان ، حزبشان ، قدرتشان و گره زدن آن قدرت با ثروت می اندیشند.
حال اگر این مثلث انسانی را با مثلث موضوعی یعنی « لیبرالیسم » ، « حقوق بشر » و بحث « تروریسم » ترکیب کنیم ، هسته ای غیر از دموکراسی ، به نام « اومانیسم » دارد که به معنای « انسان محوری » است.
اومانیسم ، اصالت را به انسان می دهد و انسان محوری عوارضی همچون فساد اخلاقی ، فساد اقتصادی و فساد سیاسی به دنبال دارد و فساد اخلاقی ، اقتصادی و سیاسی ، یک کشور را متلاشی می کند و آن را در اختیار صهیونیسم قرار می دهد.
سه کنفرانس جهانی. کنفرانس تورنتو ، کنفرانس واشنگتن و کنفرانس اورشلیم.در هر سه کنفرانس ، « فوکویاما » آمد و در یک نگاه جدید ، کتاب پایان تاریخ را مطرح کرد. کتاب پایان تاریخ در برابر کتاب برخورد تمدنهای هانتینگتون مطرح شد.
هانتینگتون در کتاب خود میگوید:
تلویزیون و رسانه ها دنیا را به سمت دهکده واحد به پیش می برند و خرده فرهنگها به سمت فرهنگ غالب ، بلعیده می شوند. به این دلیل که تلویزیون به مردم میگوید که چگونه و با چه روش و منشی زندگی کنید.
وی می گوید که خرده فرهنگها احساس خطر خواهند کرد و به ناچار دنیا درگیر جنگی خانمانسوز خواهد شد.
او می گوید برای پیشگیری از این جنگ ، باید یک تمدن و یک فرهنگ را به عنوان کدخدا بپذیریم و بعد هم نتیجه گیری می کند که این کدخدا آمریکا است.
همان طورکه قبلا گفته شد آقای فوکویاما در کتاب پایان تاریخ و واپسین انسان ،(The End o History and the last man) ضمن تأئید این جنگ و قطعی بودن آن ، می گوید این جنگ حتمی است ولی برنده این جنگ ، غرب نیست.
فوکویاما با دلیل و مدرک اثبات می کند که برنده جنگ آخر الزمان ، « شیـــــــــــــــــــعـــ یان » هستند…
او نظریه ای ارائه می دهد به نام میکروپولتیک و میکروفیزیک. میکروپولتیک یعنی میل و انگیزه ؛ میکروفیزیک یعنی قدرت.
او می گوید برای پیروزی بر مردم یک کشور ، باید انگیزه مردم را تغییر داد. اگر انگیزه مردم ، که به عنوان یک « فرهنگ » شکل گرفته است ، تغییر کند و به رفاه طلبی و تجمل گرایی و اشرافی گری تبدیل شود ، شما پیروز خواهید شد. و گرنه مانند این است که آب در هاون می کوبید. این انگیزه ها هم تغییر نمی کنند مگر اینکه ارکان یک قدرت برای تغییر دادن آن وارد صحنه شوند.
اینها در یک دوره ای در پی تغییر انگیزه ها بودند ، پس از مدتی گفتند فضای میکروفیزیک یعنی قدرت برایمان آماده است ، لذا در یک دوره ای برای حضور در قدرت به صحنه آمدند و برای حضور در این صحنه ( صحنه قدرت یا میکروفیزیک ) حدود ۷۰۰ میلیلرد دلار هزینه کردند.
در یک دوره ای ، یکی از اساتید دانشگاه استراتژیک آمریکا به عنوان جامعه شناس هلندی با روادید هندی به جمهوری اسلامی آمد و هشت ماه بر روی جمهوری اسلامی کار تحقیقاتی انجام داد.
وی پس از بازگشت به آمریکا گفت: باید شما ابتدا جهت آندلسیزه کردن ایران تلاش کنید. لذا سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۲ را سال ترویج فساد اخلاقی قرار دادند.
سال ۱۳۷۲ تا سال ۱۳۷۴ را سال سکولاریزه کردن جامعه قرار دادند و گفتند بایستی کاری کنید که دین از سیاست جدا شود.
از سال ۱۳۷۴ تا سال ۱۳۷۶ را سال واتیکانیزه کردن جمهوری اسلامی قرار دادند و گفتند بایستی کاری کنید که روحانیون به حکومت کاری نداشته باشند. پرچمدار این حرکت را هم آقای منتظری قرار دادند.
از سال ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۸۰ را سال تغییر انگیزه ها و اندیشه ها قرار دادند.
از سال ۱۳۸۰ تا سال ۱۳۸۲ را سال حقوق بشر قرار دادند ، تا آنجایی که ما پشت سر هم به عنوان ناقض حقوق بشر محکوم می شدیم.
از سال ۱۳۸۲ تا سال ۱۳۸۴ را سال تلاش برای آزادی و لیبرالیسم مطرح کردند.
از سال ۱۳۸۴ تا سال ۱۳۸۶ را سال رویارویی غرب با شیعه قرار دادند و گفتند که باید در سال ۱۳۸۶ با برنامه ای دقیق ، شیعه را جمع کنیم.
آقای فوکویاما در تبیین چگونگی تغییر انگیزه ها و اندیشه ها می گوید شما بیایید برای غرب یک امام زمان ، یک کربلا و یک ولی فقیه درست کنید. البته لازمه این کار این است که ما یک مکتب جدیدی بسازیم. او یک مکتب جدیدی به نام آوانجلیس عرضه کرد. در آوانجلیس عیسی ناصری خواهد آمد.
او هر چه درباره طول و عرض و ارتفاع امام زمان ما بیان شده است به عیسی ناصری نسبت داده است. او گفته است زمانی که دنیا پر از ظلم و جور می شود ، عیسی ناصری می آید تا دنیا را پر از عدل و داد کند.
بعد این آقای فوکویاما شبکه ای درست می کند به نام TBN که کارش تحلیل وقایعی است که در جامعه رخ می دهد.
وقتی سونامی اتفاق افتاد ، پروفسور « هالدینگ زی » ( شاگرد فوکویاما ) بیش از بیست ساعت تفسیر کرد که این یکی از علائم ظهور امام زمان عیسی ناصری است! هر حادثه ای که رخ بدهد میگوید این هم یکی از نشانه های ظهور است!…
خوب ، اینها گفتند ما امام زمان را درست کردیم. حالا باید این امام زمان را در فیلم ها نشان بدهیم ، کربلا را در فیلم ها نشان بدهیم.
برابر دستور فوکویاما ، فیلم سازی دقیقاً بر اساس مدل جنگ تحمیلی ما شروع شد.
فیلمی ساختند به نام « دسته برادران ».
لفظ « برادر » مال کیست؟ جمله « خسته نباشید » و « برادر » را از کجا گرفته بودند؟
فیلم دسته برادران ، دقیقاً بر اساس مدل « روایت فتح » شهید آوینی ساخته شده است. یعنی با همان اسلوب ، متن و شکل های احساسی و عاطفی که شهید آوینی روایت فتح را درست کرد.
« خسته نباشید برادر » با همان روش و با همان دیالوگهایی که شهید آوینی گفته است ، در این فیلم بیان می شود.
در فیلم دسته برادران ، آمده اند با یک رزمنده پیر دوران جنگ دوم جهانی مصاحبه کرده اند.
این رزمنده پیر در این مصاحبه می گوید:
ما در جبهه در یک جایی قرار گرفته بودیم که همه چیز علیه ما بود. من در آنجا به عیسی ناصری متوسل شدم ، یک مرتبه دیدم نور سبزی از سمت غرب به پیش من آمد و من برای اولین بار عیسی ناصری را در جبهه ملاقات کردم!
در فیلم « نجات سرباز راین» ، از مادر سه شهید تجلیل صورت می گیرد.
در فیلم جنگ پرل هاربر ، تئوری « جنگ ، تا رفع فتنه در عالم » را لحاظ کرده اند.
در فیلم « زمانی که سرباز بودیم » کربلا را بازسازی می کنند که این فیلم بر اساس عملیات کربلای پنج ساخته شده است.
این فیلم بسیار زیباست ، آدم هایی که به اصطلاح در فیلم مجروح می شوند ، یک نفر با درجه سرهنگی می آید و سر این مجروحین را روی پایش می گذارد و از آنها می پرسد: آخرین وصیتت چیست؟ مجروحینی که در لحظات آخر جان دادن و شهید شدن هستند در پاسخ به او می گویند: خون را از چشمم پاک کن می خواهم یک بار دیگر امام زمانم را ببینم. یا می گوید: سلام مرا به امام زمان عیسی ناصری برسان.
یا در قسمت دیگری از فیلم ، یکی از رزمندگان ، لبش را که خشکیده است ، به رزمنده دیگری نشان می دهد ( یعنی تشنه ام ). آن رزمنده دیگر هم زبانش را بیرون می آورد و می گوید: من هم از تشنگی دارم شهید می شوم. این یعنی شبیه سازی کربلا.
در فیلم « سقوط شاهین سیاه »، به درستی صحنه کربلا را به تصویر می کشند.
امام حسین و یارانش در یک طرف و شمر با آن لباس مخصوصش در طرف دیگر است.
در این فیلم ، سربازان آمریکایی با لباس سبز رنگ نقش یاران امام حسین را در صحنه کربلا بازی می کنند و سربازان مقابل آنها ، با لباس قرمز رنگ نقش دشمنان آمریکایی ها را بازی می کنند.
وقتی یکی از سربازان آمریکایی مجروح می شود و بر زمین می افتد ، خون سبز از او خارج می شود. چرا؟ چون رنگ سبز در فرهنگ شیعه مقدس است…
در فیلم « جن گیر » ، یک دانشمند مسیحی که روحانی است ، به کربلا می آید و در کربلا تحقیق می کند تا اینکه به جنازه شهیدی می رسد و می بیند که این جنازه شهید که تازه است ، مومیایی شده است.
این جنازه مومیایی شده به گونه ای به مخاطب القاء می شود که شما می توانید آرمی شبیه آرم جمهوری اسلامی را در آن ببینید.
غروب در آیین مسیحیت ، هنگامه شیطانی است. در حالی که غروب در آموزه های شیعه ، وقت الهی است. در فیلم بیگانه غروب را به تصویر می کشد که در اینجا یک تا چهار دقیقه ایران را به عنوان نماد شیطان نشان می دهند.
در فیلم « دروغهای حقیقی » ، ایران را نشان می دهند. و بعد ایرانی ها را در حالی که بمب اتم ساخته اند و این بمب را برای یک گروه تروریستی عرب زبان ساکن در آمریکا فرستاده اند که این گروه قرار است شهر جورچ واشنگتن را نابود کند، نشان می دهد.
در فیلم « نفوذی » ، یک گروه تروریستی شیعه را نشان می دهد که با یک عرب زبان دیدار می کند ، وقتی این گروه تروریستی دسنگیر می شوند ، در دستهای این گروه ، تسبیح را مشاهده می کنید و بعد هم صدای اذان همراه با « اشهد ان علیاً ولی الله » را پخش می کنند.
در فیلم « نبرد آخر الزمان » ، یک هنرپیشه ای را به کار گرفتند که چهره اش به جرج بوش شبیه است. جرج بوش در این فیلم به مبارزه با شیطان می پردازد ، به گونه ای که قصد دارد دنیا را از عدل و داد پر کند. یعنی القاء می کنند که رئیس جمهور آمریکا مقدمه ظهور امام زمان ( عیسی ناصری ) است.
توجه کنید که جورج بوش در آن سخنرانی معروف ، نگفت که ایران « محور شرارت » است. مترجم اشتباه ترجمه کرده است. جورج بوش گفته است: ایران محور « شیطان » است ، مظهر شیطان است و ما داریم با شیطان مبارزه می کنیم… .
******************
نتیجه سحن اینکه:
تمام غرب را قانع کرده اند که آمریکا در مبارزه با شیعه و ایران هیچ منافعی ندارد ، بلکه می خواهد شیطان را از بین ببرد و زمینه ظهور امام زمان عیسی ناصری را فراهم کند.
لذا محور شیطان ، جمهوری اسلامی است و برای اینکه مسلمانان را فریب دهند ، کره شمالی را هم به این محور اضافه کرده اند تا به نوعی بگویند که اصلاً بحث اسلام و جنگ با اسلام مطرح نیست ، بلکه بحث روی قضیه ایران است که محور شیطان و شرارت است.
نتیجه نهایی سخن اینکه: یکی از هدفهای مقابله صهیونیستها با جمهوری اسلامی ، منصرف کردن انسانها از مسیر واقعی خداست و همچنین سست کردن انسانها نسبت به باورهای دینی ، ترویج نگاه آخر الزمانی مطلوب صهیونیسم ، و برتر جلوه دادن یهود نسبت به ادیان دیگر و در نهایت ، ترسیم چهره ای زشت و شیطانی و شرور و تروریست از جمهوری اسلامی است…
منبع :
نابودی شیعه بصورت نرم از دیدگاه فرانسیس فوکویاما
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1wNkcSI
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر