زن و شوهری که در همه چیز شریک هستند ...........
در یک شب سرد زمستانی یک زوج وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه میکردند.بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین میکردند و به راحتی میشدفکرشان را از نگاهشان خواند:نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی میکنندو چقدر در کنار هم خوشبختند.پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت.غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد.با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفتو رو به رویش نشست.یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد.سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.پیرمرد کمینوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمینوشید. همین که
پیرمرد به ساندویچ خود گاز میزد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه میکردند و اینبار به این فکر میکردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمیتوانند دوساندویچ سفــارش بدهند.پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینیهایش.مرد جوانی از جای خود بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تابرایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : همه چیز رو بهراه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم.مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را میخورد، پیرزن او را نگاهمیکند و لب به غذایش نمیزند.بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچدیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد:ماعادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد وباز به طرف میز آن دو آمد و گفت: میتوانم سوالی از شما بپرسم خانم؟-پیرزن جواب داد: بفرماییدچرا شما چیزی نمیخورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید.منتظر چی هستید؟-پیرزن جواب داد: منتظر دندانهــــــا!!
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum349/thread48017.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
http://www.beytoote.com/images/stories/fun/fu1245.jpg محبّ الزهراء
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر