آداب و سنن پیامبر گرامى اسلام
روایاتى چند درباره پاره اى از سنن و آداب آن حضرت در معاشرت
1- و در كتاب ارشاد دیلمى است كه:
رسول خدا (ص) لباس خود را خودش وصله مى زد، و كفش خود را خود مى دوخت، و گوسفند خود را مى دوشید، و با بردگان هم غذا مى شد،و بر زمین مى نشست و بر مرکب سوارمى شد و دیگرى را هم پشت سر خود بر آن سوار مى كرد، و حیا مانعش نمى شد از این كه مایحتاج خود را خودش از بازار تهیه كرده به سوى اهل خانه اش ببرد، به توانگران و فقرا دست مىداد و دست خود را نمى كشید تا طرف دست خود را بكشد،به هر كس مىرسید چه توانگر و چه درویش و چه كوچك و چه بزرگ سلام می داد، و اگر چیزى تعارفش مىكردند آن را تحقیر نمىكرد اگر چه یك خرماى پوسیده بود، رسول خدا(ص) بسیار خفیف المؤنه و كریم الطبع و خوش معاشرت و خوش رو بود، و بدون این كه، بخندد همیشه تبسمى بر لب داشت، و بدون این كه چهره اش در هم كشیده باشد همیشه اندوهگین به نظر مىرسید، و بدون این كه از خود ذلتى نشان دهد همواره متواضع بود، و بدون این كه اسراف بورزد سخى بود،بسیار دل نازك و نسبت به همه مسلمانان مهربان بود، هرگز به نوعی که سیر شود غذا نخورد، و هرگز دست طمع به سوى چیزى دراز نكرد. (29)
2- و در كتاب مكارم الاخلاق روایت شده كه:
رسول الله (ص) عادتش این بود كه خود را در آینه ببیند و سر و روى خود را شانه زند و چه بسا این كار را در برابر آب انجام مى داد و گذشته از اهل خانه، خود را براى اصحابش نیز آرایش مى داد و مى فرمود:
خداوند دوست دارد كه بندهاش وقتى براى دیدن برادران از خانه بیرون مى رود خود را آماده ساخته؛ آرایش دهد. (30)
3- و در كتابهاى علل و عیون و مجالس به اسنادش از حضرت رضا از پدران بزرگوارش(ع) نقل كرده كه رسول الله (ص) فرمود: من از پنج چیز دست برنمىدارم تا بمیرم:
1ـ روى زمین و با بردگان غذا خوردن.
2ـ بر مرکب ساده سوار شدن.
3 ـ به دست خود بز دوشیدن.
4 ـ لباس پشمینه پوشیدن.
5 ـ و به كودكان سلام كردن .براى این دست برنمىدارم كه امتم نیز بر آن عادت كنند و این خود سنتى شود براى بعد از خودم. (31)
4-و در كتاب فقیه از على (ع) روایت شده كه به مردى از بنى سعد فرمود:
آیا تو را از خود و از فاطمه حدیث نكنم ـ تا آنجا كه فرمود ـ پس صبح شد و رسول الله (ص) بر ما وارد شد در حالى كه من و فاطمه هنوز در بستر خود بودیم، فرمود: سلام علیكم، ما از جهت این كه در چنین حالى بودیم شرم كرده، جواب سلامش نگفتیم، بار دیگر فرمود: السلام علیكم باز ما جواب ندادیم، بار سوم فرمود: السلام علیكم اینجا بود كه ترسیدیم اگر جواب نگوئیم آن جناب مراجعت كنند چرا که عادت آن حضرت چنین بود كه سه نوبت سلام مىكرد اگر جواب مىشنید و اذن مىگرفت داخل مىشد و گرنه برمىگشت، از این جهت ناچار گفتیم: و علیك السلام یا رسول الله، درآى، آن حضرت بعد از شنیدن این جواب داخل شد... .(32)
5- و در كتاب كافى بسند خود از ربعى بن عبد الله از ابى عبدالله (ع ) نقل كرده كه فرمود : رسول خدا (ص) به زنان هم سلام مى كرد و آنها سلامش را جواب مى دادند. (33)
6- و نیز در كافى به سند خود از حضرت عبد العظیم بن عبدالله حسنى نقل كرده كه ایشان بدون ذكر سند از رسول خدا(ص) نقل كرده و گفته كه آن حضرت سه نوع مىنشست: یكى" قرفصاء " ـ و آن عبارت از این بود كه ساقهاى پا را بلند مىكرد و دو دست خود را از جلو بر آنها حلقه مىزد و با دست راست بازوى چپ و با دست چپ بازوى راست را مىگرفت، دوم این كه دو زانوى خود و نوك انگشتان پا را به زمین مى گذاشت، سوم این كه یك پا را زیر ران خود گذاشته و پاى دیگر را روى آن پهن می كرد و هرگز دیده نشد كه چهار زانو بنشیند. (34)
7- و در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب نبوت از على (ع) نقل كرده كه فرمود: هیچ دیده نشد كه رسول خدا(ص) با كسى مصافحه كند و او جلوتر از طرف دست خود را بكشد، بلكه آن قدر دست خود را در دست او نگه می داشت تا او دست آن جناب را رها سازد، و هیچ دیده نشد كه كسى با پر حرفى خود مزاحم آن حضرت شود و او از روى انزجار سكوت كند، بلكه آن قدر حوصله به خرج مى داد تا طرف ساكت شود و هیچ دیده نشد كه در پیش روى كسى كه در خدمتش نشسته پاى خود را دراز كند، و هیچ وقت مخیر بین دو چیز نشد مگر این كه آن کاری که دشوارتر بود را اختیار مىفرمود، و هیچ وقت در ظلمى كه به او می شد به مقام انتقام در نیامد، مگر این كه محارم خدا هتك شود كه در این صورت خشم مىكرد و خشمش هم براى خداى تعالى بود، و هیچ وقت در حال تكیه كردن غذا میل نفرمود تا از دنیا رحلت كرد، و هیچ وقت چیزى از او درخواست نشد كه در جواب بگوید: "نه"، و حاجت هیچ حاجتمندى را رد نكرد بلكه عملا یا به زبان به قدرى كه برایش میسور بود آن را برآورده می ساخت،نمازش در عین تمامیت ازهمه نمازها سبك تر و خطبه اش از همه خطبه ها كوتاهتر بود، و مردم، آن جناب را به بوى خوشى كه از او به مشام مىرسید مىشناختند، و وقتى با دیگران بر سر یك سفره مىنشست اولین كسى بود كه شروع به غذا خوردن مىكرد، و آخرین كسى بود كه از غذا دست مى كشید، و همیشه از غذاى جلو خود میل مىفرمود، و وقتى چیزى مى آشامید آشامیدنش با سه نفس بود، و آن را مىمكید و مثل پارهاى از مردم نمى بلعید، و دست راستش اختصاص داشت براى خوردن و آشامیدن، و جز با دست راست چیزى نمى داد و چیزى نمىگرفت، رسول خدا با دست راست كار كردن را در جمیع كارهاى خود دوست مىداشت حتى در لباس پوشیدن و كفش به پا كردن و موى شانه زدنش.
و وقتى دعا مىفرمود سه بار تكرار مىكرد، و وقتى تكلم مى فرمود در كلام خود تكرار نداشت و اگر اذن دخول مىگرفت سه بار تكرار مى نمود، كلامش همه روشن بود به طورى كه هر شنوندهاى آن را مى فهمید، وقتى تكلم مىكرد چیزى شبیه نور از بین ثنایایش - دندان های ثنای ایشان - بیرون مىجست، و اگر آن جناب را مىدیدى مىگفتى افلج (35) است و حال آن كه چنین نبود، نگاهش همه به گوشه چشم بود، و هیچ وقت با كسى مطالبى را كه خوش آیند آن كس نبود در میان نمى گذاشت، وقتى راه مىرفت گویى از كوه سرازیر مىشد و بارها مى فرمود بهترین شما خوش اخلاقترین شما است، هیچ وقت طعم چیزى را مذمت نمى كرد، و آن را نمى ستود، اهل علم و اصحاب حدیث در حضورش نزاع نمى كردند، و هر دانشمندى كه موفق به درك حضورش شد این معنا را گفت كه من به چشم خود احدى را نه قبل از او و نه بعد از او نظیر او ندیدم. (36)
8- و در كتاب كافى به سند خود از جمیل بن دراج از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود : رسول خدا (ص) نگاههاى زیر چشمى خود را در بین اصحابش به طور مساوى تقسیم كرده بود به این معنا كه به تمام آنان به یك جور نظر مىانداخت و همه را به یك چشم مىدید، و نیز فرمود:هیچ اتفاق نیافتاد كه آن جناب پاى خود را در مقابل اصحابش دراز كند،و اگر مردى با او مصافحه مىكرد دست خود را از دست او بیرون نمىكشید و صبر مىكرد تا طرف دست او را رها سازد، از همین جهت وقتى مردم این معنا را فهمیدند هر كس با آن جناب مصافحه مىكرد دست خود را مرتباً به طرف خود مىكشید تا آن كه از دست آن حضرت جدا مىكرد. (37)
9- و در كتاب مكارم الاخلاق مى گوید، رسول خدا(ص) هر وقت حرف مى زد در حرف زدنش تبسم مى كرد. (38)
10-و نیز از یونس شیبانى نقل مىكنند كه گفت امام ابى عبدالله (ع) به من فرمود: چطور است شوخى كردنتان با یكدیگر؟ عرض كردم خیلى كم است، فرمود چرا با هم شوخى نمىكنید؟ شوخى از خوش اخلاقى است و تو با شوخى مىتوانى در برادر مسلمانت مسرتى ایجاد كنى،رسول خدا (ص) همواره با اشخاص شوخى مى كرد، و مى خواست تا بدین وسیله آنان را مسرور سازد.(39)
11- و نیز در آن كتاب از ابى القاسم كوفى در كتاب اخلاق خود از امام صادق (ع) روایت كرده كه فرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر این كه از شوخى بهرهاى دارد، رسول الله (ص) هم با اشخاص شوخى مى كرد، ولى در شوخی هایش جز حق نمى گفت. (40)
12- و در كافى به سند خود از معمر بن خلاد نقل كرده كه گفت از حضرت ابى الحسن سؤال كرد كه قربانت شوم، انسان با مردم رفت و آمد دارد، مردم مزاح مى كنند، مىخندند، تكلیف چیست؟ فرمود، عیبى ندارد اگر نباشد، و من گمان مىكنم مقصود آن جناب از جمله "اگر نباشد" این بود كه اگر فحش نباشد، آنگاه فرمود:مردى اعرابى به دیدن رسول الله مىآمد و برایش هدیه مىآورد و همان جا به عنوان شوخى مىگفت پول هدیه ما را مرحمت كن. رسول خدا هم مى خندید و وقتى اندوهناك مى شد مى فرمود: اعرابى چه شد كاش مى آمد.(41)
13- و در كافى به سند خود از طلحة بن زید از امام ابى عبدالله (ع) روایت كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) بیشتر اوقات رو به قبله مى نشست. (42)
14- و در كتاب مكارم مىگوید: رسول خدا (ص) رسمش این بود كه وقتى مردم، بچه هاى نو رسیده خود را به عنوان تبرك خدمت آن جناب مىآوردند، آن حضرت براى احترام خانواده آن كودك، وى را در دامن خود مى گذاشت و چه بسا بچه در دامن آن حضرت بول مىكرد و كسانى كه مى دیدند ناراحت شده و سر و صدا راه مىانداختند، آن حضرت نهیبشان مى كرد. و طورى رفتار مى كرد كه خانواده كودك احساس نمىكردند كه آن جناب از بول بچهشان متاذى شد تا در پى كار خود مىشدند، آن وقت برمىخاست و لباس خود را مىشست. (43)
15- و نیز در همان كتاب روایت شده كه رسول خدا(ص) را رسم چنین بود كه اگر سوار بود هیچ وقت نمىگذاشت كسى پیاده همراهیش كند یا او را سوار در ردیف خود مىكرد و یا مىفرمود تو جلوتر برو و در هر جا كه مىگویى، منتظرم باش تا بیایم. (44)
16- و نیز از كتاب اخلاق ابى القاسم كوفى نقل مى كند كه نوشته است: در آثار و اخبار چنین آمده كهرسول خدا(ص) براى خود از احدى انتقام نگرفت، بلكه هر كسى كه آزارش مى كرد عفو مى فرمود.(45)
17- و نیز در مكارم الاخلاق مى نویسد كهرسم رسول خدا(ص) این بود كه اگر كسى از مسلمین را سه روز نمى دید جویاى حالش مى شد، اگر مىگفتند سفر كرده حضرت دعاى خیر براى او مى فرمود، و اگر مىگفتند منزل است به زیارتش مىرفت و اگر مىگفتند مریض است عیادتش مى فرمود.(46)
18- و نیز از انس نقل مىكند كه گفت: من نُه سال خدمتگزارى رسول خدا را كردم و هیچ به یاد ندارم كه در عرض این مدت به من فرموده باشد چرا فلان كار را نكردى، و نیز به یاد ندارم كه در یكى از كارهایم خرده گیرى كرده باشد. (47)
19- و در كتاب احیاء العلوم مى گوید انس گفته: به آن خدایى كه رسول الله (ص) را به حق مبعوث كرد، هیچگاه نشد كه مرا در كارى كه كردم و او را خوش نیامد عتاب كرده باشد كه چرا چنین كردى، نه تنها آن جناب مرا مورد عتاب قرار نداد بلكه اگر هم زوجات او مرا ملامت مىكردند مىفرمود متعرضش نشوید مقدر چنین بوده است. (48)
20- و نیز در آن كتاب از انس نقل كرده كه گفت: هیچ یك از اصحاب و یا دیگران آن حضرت را نخواند مگر این كه در جواب مى فرمود:" لبیك". (49)
21- و نیز از او نقل كرده كه گفت اصحاب خود را همیشه براى احترام و به دست آوردن دلهایشان به كنیه هایشان مىخواند، و اگر هم كسى كنیه نداشت خودش براى او كنیه مىگذاشت. مردم هم او را به كنیهاى كه آن جناب برایش گذاشته بود صدا مىزدند. و هم چنین زنان اولاد دار و بى اولاد و حتى بچه ها را كنیه مى گذاشت و بدین وسیله دلهایشان را به دست مى آورد. (50)
22- و نیز در آن كتاب است كه رسول خدا(ص) را رسم این بود كه هر كه بر او وارد مىشد تشك خود را زیرش مى گسترانید و اگر شخص وارد مى خواست قبول نكند اصرار مى كرد تا بپذیرد. (51)
23- و در كافى به اسناد خود از عجلان نقل كرده كه گفت: من در حضور حضرت صادق(ع) بودم كه سائلى به در خانهاش آمد، آن حضرت برخاست و از ظرفى كه در آن خرما بود هر دو دست خود را پر كرده و به فقیر داد، چیزى نگذشت سائل دیگرى آمد، و آن جناب برخاست و مشتى خرما به او داد، سپس سائل سومى آمد حضرت برخاست و مشتى خرما نیز به او داد، باز هم چیزى نگذشت سائل چهارمى آمد، این بار حضرت برخاست و به مرد سائل فرمود: خدا ما و شما را روزى دهد؟ آنگاه به من فرمود: رسم رسول خدا(ص) چنین بود كه احدى از او از مال دنیا چیزى درخواست نمىكرد مگر این كه آن حضرت می دادش، تا این كه روزى زنى پسرى را كه داشت نزد آن حضرت فرستاد و گفت از رسول خدا چیزى بخواه اگر در جوابت فرمود چیزى در دست ما نیست بگو پس پیراهنت را به من ده، امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) پیراهن خود را در آورد و جلوى پسر انداخت ( در نسخه دیگرى دارد پیراهن خود را كند و به او داد) خداى تعالى با آیه:"لا تجعل یدك مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا ـ دست خود را بسته به گردن خود مكن، و آن را به كلى هم باز مكن تا این چنین ملامت شده و تهى دست شوى"، آن جناب را به میانه روى در انفاق سفارش کرده است. (52)
24- و نیز در آن كتاب به سند خود از جابر از ابى جعفر(ع) روایت كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) هدیه را قبول مى كرد و لیكن صدقه نمى خورد. (53)
25ـ و نیز در آن كتاب از موسى بن عمران بن بزیع نقل كرده كه گفت: به حضرت رضا(ع) عرض كردم فدایت شوم مردم چنین روایت مىكنند كه رسول خدا (ص) وقتى به دنبال كارى مىرفت از راهى كه رفته بود برنمىگشت، بلكه از راه دیگرى مراجعت مىفرمود، آیا این روایت صحیح است و رسول خدا(ص) چنین می كرد؟ آن حضرت در جواب فرمود: آرى من هم خیلى از اوقات چنین مىكنم تو نیز چنین كن، آنگاه به من فرمود: بدان كه این عمل براى رسیدن به رزق نزدیك تر است. (54)
26- و در كتاب اقبال به سند خود از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) همیشه بعد از طلوع آفتاب از خانه بیرون مىآمد. (55)
27- و در كافى به سند خود از عبدالله بن مغیره از كسى كه براى او نقل نموده روایت كرده كه گفت:رسول خدا (ص) وقتى وارد منزلى می شد در نزدیكترین جا، نسبت به محل ورود مى نشست. (56)
این روایت را سبط طبرسى هم در كتاب المشكوة خود از كتاب محاسن و كتبى دیگر نقل كرده است. (57)
پی نوشت ها:
29- ارشاد دیلمى، ط بیروت، ج 1، ص 115.
30- مكارم الاخلاق، ص 34.
31- علل الشرایع، ص 130.
32- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 211، ح 32.
33- كافى، ج 2، ص 148، ح 1.
34- كافى، ج 2، ص 661، ح 1.
35- افلج كسى است كه میان دندانهاى بالاى او فاصله زیاد باشد.
36- مكارم الاخلاق، ص 23.
37- كافى، ج 2، ص 671، ح 1.
38- مكارم الاخلاق، ص 21.
39- مكارم الاخلاق، ص 21.
40- مكارم الاخلاق، ص 21/ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 76، ح 3.
41- كافى، ج 2، ص 663، ح 1.
42- كافى، ج 2، ص 661، ح 4.
43- مكارم الاخلاق، ص 25.
44- مكارم الاخلاق، ص 22.
45- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 87، ح 11.
46- مكارم الاخلاق، ص 19.
47- مكارم الاخلاق، ص 16.
48- احیاء العلوم، ج 7، ص 112.
49- احیاء العلوم، ج 7، ص 145، ولى در اینجا(از انس) نیست.
50- احیاء العلوم، ج 7، ص 115.
51- احیاء العلوم، ج 7، ص 114.
52- كافى، ج 4، ص 55، ح 7.
53- كافى، ج 5، ص 143، ح 7.
54- كافى، ج 5، ص 314، ح 41.
55- كتاب اقبال، ص 281، سطر 10.
56- كافى، ج 2، ص 662، ح 6.
57- مشكوة الانوار، ص 204، فصل 6، ب 4، ط دار الكتب الاسلامیة / بحارالانوار، ج 16، ط جدید، ص 240.
روایاتى چند درباره پاره اى از سنن و آداب آن حضرت در معاشرت
1- و در كتاب ارشاد دیلمى است كه:
رسول خدا (ص) لباس خود را خودش وصله مى زد، و كفش خود را خود مى دوخت، و گوسفند خود را مى دوشید، و با بردگان هم غذا مى شد،و بر زمین مى نشست و بر مرکب سوارمى شد و دیگرى را هم پشت سر خود بر آن سوار مى كرد، و حیا مانعش نمى شد از این كه مایحتاج خود را خودش از بازار تهیه كرده به سوى اهل خانه اش ببرد، به توانگران و فقرا دست مىداد و دست خود را نمى كشید تا طرف دست خود را بكشد،به هر كس مىرسید چه توانگر و چه درویش و چه كوچك و چه بزرگ سلام می داد، و اگر چیزى تعارفش مىكردند آن را تحقیر نمىكرد اگر چه یك خرماى پوسیده بود، رسول خدا(ص) بسیار خفیف المؤنه و كریم الطبع و خوش معاشرت و خوش رو بود، و بدون این كه، بخندد همیشه تبسمى بر لب داشت، و بدون این كه چهره اش در هم كشیده باشد همیشه اندوهگین به نظر مىرسید، و بدون این كه از خود ذلتى نشان دهد همواره متواضع بود، و بدون این كه اسراف بورزد سخى بود،بسیار دل نازك و نسبت به همه مسلمانان مهربان بود، هرگز به نوعی که سیر شود غذا نخورد، و هرگز دست طمع به سوى چیزى دراز نكرد. (29)
2- و در كتاب مكارم الاخلاق روایت شده كه:
رسول الله (ص) عادتش این بود كه خود را در آینه ببیند و سر و روى خود را شانه زند و چه بسا این كار را در برابر آب انجام مى داد و گذشته از اهل خانه، خود را براى اصحابش نیز آرایش مى داد و مى فرمود:
خداوند دوست دارد كه بندهاش وقتى براى دیدن برادران از خانه بیرون مى رود خود را آماده ساخته؛ آرایش دهد. (30)
3- و در كتابهاى علل و عیون و مجالس به اسنادش از حضرت رضا از پدران بزرگوارش(ع) نقل كرده كه رسول الله (ص) فرمود: من از پنج چیز دست برنمىدارم تا بمیرم:
1ـ روى زمین و با بردگان غذا خوردن.
2ـ بر مرکب ساده سوار شدن.
3 ـ به دست خود بز دوشیدن.
4 ـ لباس پشمینه پوشیدن.
5 ـ و به كودكان سلام كردن .براى این دست برنمىدارم كه امتم نیز بر آن عادت كنند و این خود سنتى شود براى بعد از خودم. (31)
4-و در كتاب فقیه از على (ع) روایت شده كه به مردى از بنى سعد فرمود:
آیا تو را از خود و از فاطمه حدیث نكنم ـ تا آنجا كه فرمود ـ پس صبح شد و رسول الله (ص) بر ما وارد شد در حالى كه من و فاطمه هنوز در بستر خود بودیم، فرمود: سلام علیكم، ما از جهت این كه در چنین حالى بودیم شرم كرده، جواب سلامش نگفتیم، بار دیگر فرمود: السلام علیكم باز ما جواب ندادیم، بار سوم فرمود: السلام علیكم اینجا بود كه ترسیدیم اگر جواب نگوئیم آن جناب مراجعت كنند چرا که عادت آن حضرت چنین بود كه سه نوبت سلام مىكرد اگر جواب مىشنید و اذن مىگرفت داخل مىشد و گرنه برمىگشت، از این جهت ناچار گفتیم: و علیك السلام یا رسول الله، درآى، آن حضرت بعد از شنیدن این جواب داخل شد... .(32)
5- و در كتاب كافى بسند خود از ربعى بن عبد الله از ابى عبدالله (ع ) نقل كرده كه فرمود : رسول خدا (ص) به زنان هم سلام مى كرد و آنها سلامش را جواب مى دادند. (33)
6- و نیز در كافى به سند خود از حضرت عبد العظیم بن عبدالله حسنى نقل كرده كه ایشان بدون ذكر سند از رسول خدا(ص) نقل كرده و گفته كه آن حضرت سه نوع مىنشست: یكى" قرفصاء " ـ و آن عبارت از این بود كه ساقهاى پا را بلند مىكرد و دو دست خود را از جلو بر آنها حلقه مىزد و با دست راست بازوى چپ و با دست چپ بازوى راست را مىگرفت، دوم این كه دو زانوى خود و نوك انگشتان پا را به زمین مى گذاشت، سوم این كه یك پا را زیر ران خود گذاشته و پاى دیگر را روى آن پهن می كرد و هرگز دیده نشد كه چهار زانو بنشیند. (34)
7- و در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب نبوت از على (ع) نقل كرده كه فرمود: هیچ دیده نشد كه رسول خدا(ص) با كسى مصافحه كند و او جلوتر از طرف دست خود را بكشد، بلكه آن قدر دست خود را در دست او نگه می داشت تا او دست آن جناب را رها سازد، و هیچ دیده نشد كه كسى با پر حرفى خود مزاحم آن حضرت شود و او از روى انزجار سكوت كند، بلكه آن قدر حوصله به خرج مى داد تا طرف ساكت شود و هیچ دیده نشد كه در پیش روى كسى كه در خدمتش نشسته پاى خود را دراز كند، و هیچ وقت مخیر بین دو چیز نشد مگر این كه آن کاری که دشوارتر بود را اختیار مىفرمود، و هیچ وقت در ظلمى كه به او می شد به مقام انتقام در نیامد، مگر این كه محارم خدا هتك شود كه در این صورت خشم مىكرد و خشمش هم براى خداى تعالى بود، و هیچ وقت در حال تكیه كردن غذا میل نفرمود تا از دنیا رحلت كرد، و هیچ وقت چیزى از او درخواست نشد كه در جواب بگوید: "نه"، و حاجت هیچ حاجتمندى را رد نكرد بلكه عملا یا به زبان به قدرى كه برایش میسور بود آن را برآورده می ساخت،نمازش در عین تمامیت ازهمه نمازها سبك تر و خطبه اش از همه خطبه ها كوتاهتر بود، و مردم، آن جناب را به بوى خوشى كه از او به مشام مىرسید مىشناختند، و وقتى با دیگران بر سر یك سفره مىنشست اولین كسى بود كه شروع به غذا خوردن مىكرد، و آخرین كسى بود كه از غذا دست مى كشید، و همیشه از غذاى جلو خود میل مىفرمود، و وقتى چیزى مى آشامید آشامیدنش با سه نفس بود، و آن را مىمكید و مثل پارهاى از مردم نمى بلعید، و دست راستش اختصاص داشت براى خوردن و آشامیدن، و جز با دست راست چیزى نمى داد و چیزى نمىگرفت، رسول خدا با دست راست كار كردن را در جمیع كارهاى خود دوست مىداشت حتى در لباس پوشیدن و كفش به پا كردن و موى شانه زدنش.
و وقتى دعا مىفرمود سه بار تكرار مىكرد، و وقتى تكلم مى فرمود در كلام خود تكرار نداشت و اگر اذن دخول مىگرفت سه بار تكرار مى نمود، كلامش همه روشن بود به طورى كه هر شنوندهاى آن را مى فهمید، وقتى تكلم مىكرد چیزى شبیه نور از بین ثنایایش - دندان های ثنای ایشان - بیرون مىجست، و اگر آن جناب را مىدیدى مىگفتى افلج (35) است و حال آن كه چنین نبود، نگاهش همه به گوشه چشم بود، و هیچ وقت با كسى مطالبى را كه خوش آیند آن كس نبود در میان نمى گذاشت، وقتى راه مىرفت گویى از كوه سرازیر مىشد و بارها مى فرمود بهترین شما خوش اخلاقترین شما است، هیچ وقت طعم چیزى را مذمت نمى كرد، و آن را نمى ستود، اهل علم و اصحاب حدیث در حضورش نزاع نمى كردند، و هر دانشمندى كه موفق به درك حضورش شد این معنا را گفت كه من به چشم خود احدى را نه قبل از او و نه بعد از او نظیر او ندیدم. (36)
8- و در كتاب كافى به سند خود از جمیل بن دراج از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود : رسول خدا (ص) نگاههاى زیر چشمى خود را در بین اصحابش به طور مساوى تقسیم كرده بود به این معنا كه به تمام آنان به یك جور نظر مىانداخت و همه را به یك چشم مىدید، و نیز فرمود:هیچ اتفاق نیافتاد كه آن جناب پاى خود را در مقابل اصحابش دراز كند،و اگر مردى با او مصافحه مىكرد دست خود را از دست او بیرون نمىكشید و صبر مىكرد تا طرف دست او را رها سازد، از همین جهت وقتى مردم این معنا را فهمیدند هر كس با آن جناب مصافحه مىكرد دست خود را مرتباً به طرف خود مىكشید تا آن كه از دست آن حضرت جدا مىكرد. (37)
9- و در كتاب مكارم الاخلاق مى گوید، رسول خدا(ص) هر وقت حرف مى زد در حرف زدنش تبسم مى كرد. (38)
10-و نیز از یونس شیبانى نقل مىكنند كه گفت امام ابى عبدالله (ع) به من فرمود: چطور است شوخى كردنتان با یكدیگر؟ عرض كردم خیلى كم است، فرمود چرا با هم شوخى نمىكنید؟ شوخى از خوش اخلاقى است و تو با شوخى مىتوانى در برادر مسلمانت مسرتى ایجاد كنى،رسول خدا (ص) همواره با اشخاص شوخى مى كرد، و مى خواست تا بدین وسیله آنان را مسرور سازد.(39)
11- و نیز در آن كتاب از ابى القاسم كوفى در كتاب اخلاق خود از امام صادق (ع) روایت كرده كه فرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر این كه از شوخى بهرهاى دارد، رسول الله (ص) هم با اشخاص شوخى مى كرد، ولى در شوخی هایش جز حق نمى گفت. (40)
12- و در كافى به سند خود از معمر بن خلاد نقل كرده كه گفت از حضرت ابى الحسن سؤال كرد كه قربانت شوم، انسان با مردم رفت و آمد دارد، مردم مزاح مى كنند، مىخندند، تكلیف چیست؟ فرمود، عیبى ندارد اگر نباشد، و من گمان مىكنم مقصود آن جناب از جمله "اگر نباشد" این بود كه اگر فحش نباشد، آنگاه فرمود:مردى اعرابى به دیدن رسول الله مىآمد و برایش هدیه مىآورد و همان جا به عنوان شوخى مىگفت پول هدیه ما را مرحمت كن. رسول خدا هم مى خندید و وقتى اندوهناك مى شد مى فرمود: اعرابى چه شد كاش مى آمد.(41)
13- و در كافى به سند خود از طلحة بن زید از امام ابى عبدالله (ع) روایت كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) بیشتر اوقات رو به قبله مى نشست. (42)
14- و در كتاب مكارم مىگوید: رسول خدا (ص) رسمش این بود كه وقتى مردم، بچه هاى نو رسیده خود را به عنوان تبرك خدمت آن جناب مىآوردند، آن حضرت براى احترام خانواده آن كودك، وى را در دامن خود مى گذاشت و چه بسا بچه در دامن آن حضرت بول مىكرد و كسانى كه مى دیدند ناراحت شده و سر و صدا راه مىانداختند، آن حضرت نهیبشان مى كرد. و طورى رفتار مى كرد كه خانواده كودك احساس نمىكردند كه آن جناب از بول بچهشان متاذى شد تا در پى كار خود مىشدند، آن وقت برمىخاست و لباس خود را مىشست. (43)
15- و نیز در همان كتاب روایت شده كه رسول خدا(ص) را رسم چنین بود كه اگر سوار بود هیچ وقت نمىگذاشت كسى پیاده همراهیش كند یا او را سوار در ردیف خود مىكرد و یا مىفرمود تو جلوتر برو و در هر جا كه مىگویى، منتظرم باش تا بیایم. (44)
16- و نیز از كتاب اخلاق ابى القاسم كوفى نقل مى كند كه نوشته است: در آثار و اخبار چنین آمده كهرسول خدا(ص) براى خود از احدى انتقام نگرفت، بلكه هر كسى كه آزارش مى كرد عفو مى فرمود.(45)
17- و نیز در مكارم الاخلاق مى نویسد كهرسم رسول خدا(ص) این بود كه اگر كسى از مسلمین را سه روز نمى دید جویاى حالش مى شد، اگر مىگفتند سفر كرده حضرت دعاى خیر براى او مى فرمود، و اگر مىگفتند منزل است به زیارتش مىرفت و اگر مىگفتند مریض است عیادتش مى فرمود.(46)
18- و نیز از انس نقل مىكند كه گفت: من نُه سال خدمتگزارى رسول خدا را كردم و هیچ به یاد ندارم كه در عرض این مدت به من فرموده باشد چرا فلان كار را نكردى، و نیز به یاد ندارم كه در یكى از كارهایم خرده گیرى كرده باشد. (47)
19- و در كتاب احیاء العلوم مى گوید انس گفته: به آن خدایى كه رسول الله (ص) را به حق مبعوث كرد، هیچگاه نشد كه مرا در كارى كه كردم و او را خوش نیامد عتاب كرده باشد كه چرا چنین كردى، نه تنها آن جناب مرا مورد عتاب قرار نداد بلكه اگر هم زوجات او مرا ملامت مىكردند مىفرمود متعرضش نشوید مقدر چنین بوده است. (48)
20- و نیز در آن كتاب از انس نقل كرده كه گفت: هیچ یك از اصحاب و یا دیگران آن حضرت را نخواند مگر این كه در جواب مى فرمود:" لبیك". (49)
21- و نیز از او نقل كرده كه گفت اصحاب خود را همیشه براى احترام و به دست آوردن دلهایشان به كنیه هایشان مىخواند، و اگر هم كسى كنیه نداشت خودش براى او كنیه مىگذاشت. مردم هم او را به كنیهاى كه آن جناب برایش گذاشته بود صدا مىزدند. و هم چنین زنان اولاد دار و بى اولاد و حتى بچه ها را كنیه مى گذاشت و بدین وسیله دلهایشان را به دست مى آورد. (50)
22- و نیز در آن كتاب است كه رسول خدا(ص) را رسم این بود كه هر كه بر او وارد مىشد تشك خود را زیرش مى گسترانید و اگر شخص وارد مى خواست قبول نكند اصرار مى كرد تا بپذیرد. (51)
23- و در كافى به اسناد خود از عجلان نقل كرده كه گفت: من در حضور حضرت صادق(ع) بودم كه سائلى به در خانهاش آمد، آن حضرت برخاست و از ظرفى كه در آن خرما بود هر دو دست خود را پر كرده و به فقیر داد، چیزى نگذشت سائل دیگرى آمد، و آن جناب برخاست و مشتى خرما به او داد، سپس سائل سومى آمد حضرت برخاست و مشتى خرما نیز به او داد، باز هم چیزى نگذشت سائل چهارمى آمد، این بار حضرت برخاست و به مرد سائل فرمود: خدا ما و شما را روزى دهد؟ آنگاه به من فرمود: رسم رسول خدا(ص) چنین بود كه احدى از او از مال دنیا چیزى درخواست نمىكرد مگر این كه آن حضرت می دادش، تا این كه روزى زنى پسرى را كه داشت نزد آن حضرت فرستاد و گفت از رسول خدا چیزى بخواه اگر در جوابت فرمود چیزى در دست ما نیست بگو پس پیراهنت را به من ده، امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) پیراهن خود را در آورد و جلوى پسر انداخت ( در نسخه دیگرى دارد پیراهن خود را كند و به او داد) خداى تعالى با آیه:"لا تجعل یدك مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا ـ دست خود را بسته به گردن خود مكن، و آن را به كلى هم باز مكن تا این چنین ملامت شده و تهى دست شوى"، آن جناب را به میانه روى در انفاق سفارش کرده است. (52)
24- و نیز در آن كتاب به سند خود از جابر از ابى جعفر(ع) روایت كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) هدیه را قبول مى كرد و لیكن صدقه نمى خورد. (53)
25ـ و نیز در آن كتاب از موسى بن عمران بن بزیع نقل كرده كه گفت: به حضرت رضا(ع) عرض كردم فدایت شوم مردم چنین روایت مىكنند كه رسول خدا (ص) وقتى به دنبال كارى مىرفت از راهى كه رفته بود برنمىگشت، بلكه از راه دیگرى مراجعت مىفرمود، آیا این روایت صحیح است و رسول خدا(ص) چنین می كرد؟ آن حضرت در جواب فرمود: آرى من هم خیلى از اوقات چنین مىكنم تو نیز چنین كن، آنگاه به من فرمود: بدان كه این عمل براى رسیدن به رزق نزدیك تر است. (54)
26- و در كتاب اقبال به سند خود از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) همیشه بعد از طلوع آفتاب از خانه بیرون مىآمد. (55)
27- و در كافى به سند خود از عبدالله بن مغیره از كسى كه براى او نقل نموده روایت كرده كه گفت:رسول خدا (ص) وقتى وارد منزلى می شد در نزدیكترین جا، نسبت به محل ورود مى نشست. (56)
این روایت را سبط طبرسى هم در كتاب المشكوة خود از كتاب محاسن و كتبى دیگر نقل كرده است. (57)
پی نوشت ها:
29- ارشاد دیلمى، ط بیروت، ج 1، ص 115.
30- مكارم الاخلاق، ص 34.
31- علل الشرایع، ص 130.
32- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 211، ح 32.
33- كافى، ج 2، ص 148، ح 1.
34- كافى، ج 2، ص 661، ح 1.
35- افلج كسى است كه میان دندانهاى بالاى او فاصله زیاد باشد.
36- مكارم الاخلاق، ص 23.
37- كافى، ج 2، ص 671، ح 1.
38- مكارم الاخلاق، ص 21.
39- مكارم الاخلاق، ص 21.
40- مكارم الاخلاق، ص 21/ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 76، ح 3.
41- كافى، ج 2، ص 663، ح 1.
42- كافى، ج 2، ص 661، ح 4.
43- مكارم الاخلاق، ص 25.
44- مكارم الاخلاق، ص 22.
45- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 87، ح 11.
46- مكارم الاخلاق، ص 19.
47- مكارم الاخلاق، ص 16.
48- احیاء العلوم، ج 7، ص 112.
49- احیاء العلوم، ج 7، ص 145، ولى در اینجا(از انس) نیست.
50- احیاء العلوم، ج 7، ص 115.
51- احیاء العلوم، ج 7، ص 114.
52- كافى، ج 4، ص 55، ح 7.
53- كافى، ج 5، ص 143، ح 7.
54- كافى، ج 5، ص 314، ح 41.
55- كتاب اقبال، ص 281، سطر 10.
56- كافى، ج 2، ص 662، ح 6.
57- مشكوة الانوار، ص 204، فصل 6، ب 4، ط دار الكتب الاسلامیة / بحارالانوار، ج 16، ط جدید، ص 240.
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum295/thread47957.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
http://ifttt.com/images/no_image_card.png محبّ الزهراء
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر