شهید بروجردی و بانوان داوطلب در کردستان
کمک خلبان از هلیکوپتر پیاده شد و با عصبانیت به ما گفت: مگر شما نمیدانید شنوک میخواهد بنشیند. تازه این لحظه بود که فهمیدیم شنوک چیه...
«مریم کاتبی» از جمله زنان سلحشور دوران دفاع مقدس است. وی در خاطرهای میگوید: وقتی در سنندج وارد پادگان سپاه شدیم، شهید بروجردی به ما خوشآمد گفت و پرسید: خواهران، پاوه میروید یا مریوان؟ من حتی از اسم پاوه میترسیدم، چه رسد به این که به آنجا بروم. بلافاصله گفتم: مریوان. شهید بروجردی گفت: ما هم عازم مریوان هستیم. یا «شنوک»(هلیکوپتر شنوک) شما را میبرد یا ستون(نیروها).
«شنوک»، این سوالی بود که من و خواهر صادقی از یکدیگر داشتیم. در آن پادگان که بیشتر شبیه بیابان پر از شن و سنگریزه بود، آفتاب به شدت میتابید و ما در گوشهای از آن زیر ظل آفتاب منتظر ستون یا شنوک ایستادیم. یک دفعه دیدیم، فرمانده پادگان در جلو و تعداد زیادی رزمنده پشت سر ایشان در برابر ما رژه میروند. خیلی عجیب بود. چرا این وقت روز دارند رژه میروند آن هم در برابر ما.
آنها وقتی از مقابل ما رژه رفتند به حالت احترام دستهایشان را بالا برده بودند. ما هم که از همه چیز خبر نداشتیم به حرکات آنها چشم دوخته بودیم.
در همین لحظه صدای هلیکوپتر میآمد. صوت زدند، سنگر بگیرید. سنگر بگیرید. شنوک آمد. بچهها پناه بگیرید. با حالت شگفتی دیدیم همه به اطراف فرار میکنند و در همان حال فریاد میزنند، خواهر، سنگر بگیرید. برایم سوال بود چرا سنگر بگیریم؟ شنوک چیه که میگویند شنوک بالای سرتان است. باز برایمان جا نیفتاد که چرا با آمدن هلیکوپتر همه دارند فرار میکنند. نگو پادگان پر از شن و سنگ است. وقتی شنوک میخواهد بنشیند سنگها به اطراف پرتاب میشود و اگر کسی در آن نزدیکیها باشد با پاشیدن شن و پرتاب سنگ به چشم و صورتش مجروح میشود. از طرفی ما درست جایی ایستاده بودیم که هلیکوپتر میخواست بنشیند، اما خبر نداشتیم و خیلی راحت داشتیم نشستن هلیکوپتر را تماشا میکردیم. اما خلبانش را میدیدم که دستش را دائم به این طرف و آن طرف تکان میدهد. هلیکوپتر چارهای جز نشستن نداشت.
وقتی به زمین نزدیک شد، شن و ماسه به شدت به طرف ما پرتاب شد و به سر و صورتمان برخورد کرد و چمدانهایمان را باد برد. هلیکوپتر نشست. کمک خلبان از هلیکوپتر پیاده شد و با عصبانیت به ما گفت: مگر شما نمیدانید شنوک میخواهد بنشیند. تازه این لحظه بود که فهمیدیم شنوک چیه.
رزمندهها به سرعت سوار شنوک شدند. به ما هم گفتند سوار شوید. در حالی که یک هلیکوپتر از شنوک محافظت میکرد به مریوان رسیدیم. از شنوک پیاده شدیم و به طرف بیمارستان حرکت کردیم.
منبع: ایسنا
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum260/thread48018.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/styles/node_thumb/public/content/images/story/91-11/10/borojerdi.jpg محبّ الزهراء
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر