۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

محبت سگی!(سگت را بغل کن!)


محبت سگی!(سگت را بغل کن!)



روی کاناپه دراز کشیده بود و به تلویزیون خیره شده بود مسابقه فوتبال تماشا میکرد صدای تلویزیون بلند بود پدر از اتاقش بیرون آمد در حالیکه روزنامه بردست داشت و سیگاری بر لب با حالتی پر خاشگرانه: “صدای اونو کم کن این خونه فقط مال تو نیست” و در حالیکه زیر لب به تنبلی و بی عاری او غر میزد به اتاقش برگشت. صدای تلویزیون را کلاً قطع کرد در حالی که حتی سرش را هم به سمت پدر نچرخوند.





پایش را روی میز دراز کرده بود کنار پایش پر بود از پوست تخمه هایی که خورده بود. درب خانه باز شد مادر بود از باشگاه ورزشی لاغری برگشته بود بسته خرید را که روی میز گذاشت، صحنه شلوغی خانه و حالت تماشای تلویزیون، او را از کوره بدر برد. صدایش بلند شد در حالیکه غر میزد به سمتش اومد، ظرف تخمه را بر داشت پای پسر را از روی میز پایین انداخت و شروع به تمیز کردن میز کرد، در حالیکه غرزنان این کار را ادامه میداد برایش مهم نبود که جلوی دید او را گرفت، دیگه نمی تونست صفحه تلویزیون را درست ببینه خاموشش کرد، صدای مادر بلندتر شد خواهر را صدا می زد.



او در حالیکه با گوشی موبایلش مشغول صحبت بود از اتاقش بیرون آمد و سری تکان داد مادر با همان لحن ازش خواست تا جاروبرقی را برایش بیاورد، دخترک در همان حال صحبت با گوشیش به اتاق مجاور رفت و کمی بعد با جارو برگشت مادر در حالیکه به زیاد صحبت کردن دختر با تلفن غر میزد جارو را روشن کرد، صدای جارو کمی زیاد به نظر میرسید دخترک دستش را درِ گوشش گذاشت و به اتاقش برگشت، ناگهان درب اتاق پدر باز شد و او که باز سیگاری بر لب داشت با عصبانیت از اتاق خارج شد: “چه خبره! آدم تو این خونه اصلا آرامش نداره یا صدای فوتبال دیدن اون پسره جُعَلق یا صدای این وسواس لعنتی تو!” مادر جارو را رها کرده و در مقابل پدر ایستاده وبا حالتی عصبانی و با صدای بلند فریاد میزد “من وسواسیم یا تو کثیفی که عین انسانهای غارنشین زندگی میکنی! مگه قرار نشد دیگه تو خونه سیگار نکشی” جروبحث پدر و مادر بالا گرفت و در صدای بلند جارو می پیچد با بی تفاوتی از روی کاناپه بلند شد، شاید زیاد دیدن، این صحنه ها را برایش عادی کرده بود.




به طرف اتاقش به راه افتاد وارد اتاق شد و به سمت کمدش رفت درب کمد را باز کرد باکس کوچکی از داخل آن بیرون آورد، درب آن را باز کرد موجود سفید پشمالوی کوچکی از داخل آن بیرون پرید او را در آغوش گرفت کمی لبخند را روی لبانش می شد دید در حالیکه سگ را در بغل گرفته بود روی تختش دراز کشید .








آچارکشی سیاست به نقل از فرهنگ نیوز





پ ن :به جای سگ در این متن از کلمه اینترنت هم می شود استفاده کرد؟!







ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum283/thread47963.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


http://a4keshi.ir/wp-content/uploads/2012/12/Sag-ra-baghal-kon.jpg خادم الزهرا

هیچ نظری موجود نیست: