معمار باید نفسش حق باشد...
راپید 0.2 نوک فلزی فبرکستل با قاب قهوه ای
هنوز دبیرستانی حساب می شدیم، فرق معلم با استاد را نمی فهمیدم، خدایی فرق معماری با عمران را هم. می گفتند آتلیه یاد عکاسی می افتادیم. گشته بودیم از اعماق وبلاگ ها نام چند تا معمار قوی دست اجنبی را استخراج کرده بودیم و حفظ، به انظمام چند تعریف قلمبه سلمبه از معماری، هنر به خدمت انسان در آوردن فضا. تکلیفمان را شب به شب می نوشتیم و صبح به صبح می بردیم پیش استاد تا با یک بار مصرف 0.3 یونی پینیش دور اشکالاتش خط بکشد. همه مان ساده دل بودیم، خطوط راست و طولانی می کشیدیم، طولی نکشید که دل پیچه گرفتیم، نقش و نما می کشیدیم.
یک بار مصرف 0.3 یونی پین مشکی
برای پروژه ی پایان ترم استاد ترسیم با راپید یک بار مصرف را ممنوع کرده بود ،ما که طعم ترسیم راحت با راپید یک بار مصرف 0.3 یونی پین مشکی را چند باری چشیده بودیم، سرپیچی کردیم، یعنی داشتیم فرق مدرسه و دانشگاه و استاد و معلم را در خود نهادینه می کردیم. به قدری تفاوت ها در ما نهادینه شد که فرق پلاتر و پرینتر را و رو انداختن را هم، همان ترم اول استادانه آموختیم. یاد گرفتیم که حتما لازم نیست یک نما را چهار نفر بکشند و یک پلان راهم چهار نفر و یک مقطع را هم و یک دی تیل را، بلکه می شود یک پلان را یک نفر4 بار و یک نما را یک نفر و یک مقطع را و یک دی تیل. به هر حال جواب 4 پروژه است که ارائه می شوند.
پلاتر رنگی canon مدل cp450
کاغد کالک را برای ابعاد بزرگ متری می خریدیم و تکه تکه می کردیم. رسم روی کالک دردسر های خودش را داشت. اواخر ترم 2 بود که فهمیدم می توان نقشه را با اتوکد کشید و روی کالک هم مثل کاغذ معمولی پلات گرفت و جزئیات و نوشتار را با دست اضافه کرد و بعد هم با خودت بگویی چقدر تمیز کشیدم، از پلاتر تمیز تر!!!
Autodesk Autocad 2009 architecture mode
از سر توهم خود طراح بزرگ بینی خط های روشنفکرانه و پست مدرن نمایانه روی هر پارس و پوستی ای می کشیدیم. یک اتود 2 میل یا 5میل خریده بودیم و آه عجب چه ایده ای دادم بلغور می کردیم. به هر خط کج و معوج گوشه داری می گفتیم دیکانس و به هر خط کج و معوج منحنی هم می گفتیم فولد، تشخیص فولد یا دیکانس که سخت می شد انگ پرش کیهانی به خطوط بیچاره می زدیم. از این مکعب مستطیل های مدرن هم که می دیدیم پیف پیف می کردیم و خطوط را به عقب ماندگی و تحجّر محکوم می کردیم.
اتود زرشکی رنگ 2 میل میکرو
امروز اسم فلان معمار را شنیده بودیم و 4 تا عکس هم از کارش شاید دیده بودیم. روز بعد ظهر نشده چنان شلاق های نقد معمارانه بر فرم و عملکرد و ایده ی کارش می زدیم که کمر و گردن معمار بیچاره توی قبر کبود می شد. پشت در آتیله ایستاده بودیم و چشممان به در که بیرون نیاید فلان استاد ، تو روی سال پایینی راپید به دست از همه جا بی خبر می ایستادیم که، این بابا معلمت، اصلا نمی فهمد فرق دیکانس و فولد را. من برایش پرش کیهانی زده بودم، نمی فهمید حجم را. درحد آرت نوو هم درک ندارد و با تیغ آنقدر به جان کانسپتم افتاد که شد مدرن متاخر!
تیغOlfa سی درجه با قاب فلزی
این قسمت تاریخ را فکر کنم بریده اند. در تاریخ نیامده است اما باید می آمده که شیخ ما معمارها روزی بر منبر مسجد امام شاید هم شیخ لطف ا... نشسته بود و سخنان پر بهایی در جمع شاگردان می فرمود:
خدا رحمت کند شاعر شهیر را که می گفت، نه هر که سر بترشاد قلندری داند، خیر آقایان هر کس که ستونی راست کرد، دیواری چید، سقفی زد، طاق و تویزه ای گماشت، گنبد و گل دسته ای بر افراشت که معمار نیست. هر کس که قلمی برداشت و بر پوستینی بیت زجاجیه و برج مشیده ای نقش کرد معمار نیست، که معمار باید خدایی کند. معمار خالق است وباید مثل حضرتش روحش را، روح خودش را، در آفریده اش، در اشرف آفریده هایش بدمد. که باید روح آفریدیننده اش را که به راستی امانتی است پیش او تمام و کمال و بدون قل و غش در مخلوقش بدمد. روحی که آن را جلا داده و سیقل کرده نه روح مریض ومتشنج و مالیخولیایی. شکلی بدمد که اثری از خودش در آن نماند، انگار که امانتی را به مقصد رسانیده است. و خدا نیاورد روزی را که سر تراشیده ی ناقلندری این سلسله را قطع کند و روح حضرتش را بگیرد از ساخته اش، یا بدتر از آن روح به دام ابلیس افتاده ای را بدمد در کالبد مجسم، که آن عمارت از پایبست ویران است. بسیار دیوار های راست هم بوده اند که به ثریا نرسیده اند، چه برسد به دیوار کج، که زاده ی روح چلاق است. اصلا، معمار باید نفسش حق باشد.
جماعت پا منبری تصدیق کردند: حق حق...
***
این متن نوشته شد تا هر جا زیر سقفی، هر چند حقیر، ایستادی و در مقیاس آفریدگارش گم شدی و دلت شکست و اشک در گوشه ی چشمت نشست، فاتحه ای بخوانی به روح معمار گم نامش که امانت را درست به مقصد رسانده است.
این متن نوشته شد تا هر برج مشیده و بیت زجاجیه ای دیدی که سازی جز ساز حضرتش کوک کرده بود، دور بایستی که آن عمارت از پایبست ویران است و دیر یا زود بر سر اهالیش فرو می نشیند.
این متن نوشته که اول روح خودت را فرم و جلا بدهی و وجود خودت را معماری کنی، شکلی که جز ذات دمیده شده در آن چیزی نمایان نباشد. و بعد قلم به دست بگیری.
این متن نوشته شد که بدانی قیداریسم سبک گم نامان است که چند و چونش را باید از قیدار امیرخانی پرسید.
این متن نوشته شد که بدانی فرقی بین یونی پین و میکرو و فبر کستل و canon نیست، که معمار باید نفسش حق باشد.
کد HTML:
http://www.mlarchitect.blogfa.com
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum334/thread47975.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
http://mlarchitect.persiangig.com/borooj.jpg خادم الزهرا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر