رمضان با مصطفی ردانی پور
ماه رمضان را آمده بود خانه. به علی میگفت «امسال ماه رمضون از خدا اهدیالحُسنَیَین را خواستم؛ یا شهادت یا زیارت.»
ماه رمضان را آمده بود خانه. به علی میگفت «امسال ماه رمضون از خدا اهدیالحُسنَیَین را خواستم؛ یا شهادت یا زیارت.»
هر شب با موتور علی میرفتند دعای ابوحمزه. هر سی شب!
وقتی دعا را میخواندند، توی حال خودش نبود. ناله میزد. داد میکشید. استغفار میکرد. از حال میرفت. از دعا که برمیگشتند، گوشهی حیاط، میایستاد نماز شب میخواند.
زیرانداز هم نمیانداخت. هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمیتوانست خوب قنوت بگیرد. با همان حال، العفو میگفت. گریه میکرد. میگفت «ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.»
خاطره ای از کتاب یادگاران 7: شهید مصطفی ردانی
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1o9ssd4
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر