نزدیک بود سکته کنم از غم و ناراحتی از نا امیدی از بی کسی از همه بدتر از این حس لعنتی که فکر میکردم دیگه هیشکی دوستم نداره و همه فراموشم کردن!
اون وقتی که جواب دلهره آور ترین پیامک عمرم اومد
هم وطن گرامی سبد کالا که هچ! کوفت هم به شووما تعلق نمی گیرد!
برای لحظاتی احساس کردم که زمین با همه فراخی سخت بر من تنگ آمده! دیگه مرگ رو جلوی چشمام میدیدم
یاد اون لحظه ای افتادم که در اثر گرسنگی دیگه توان روشن کردم کامپتیور! رو هم ندارم (مثل اون سکانس
فیلم آوای باران که باران رو گروگانگیری کرده بودن! تو گاوداری و داشت از گرسنگی می مرد)
ولی هر طوری بود خودمو جمع و جور کردم و به خودم گفتم آ میرزا حسین خان طناز الرعایا! تو برای مردن
هنوز خیلی جوونی پسر! به خدا توکل کن بی ایمان
ولی خیلی زود دوباره امید به قلبم برگشت وقتی شنیدم تمام سبد گدایی! چیزه ببخشید سبد کالایی که به ملت میدن چیزی جز دو تا دونه مرغ و 24 عدد تخم همون مرغه و دوتا روغن و پنیر و یه کیسه برنج هندی بیشتر نیست! یعنی چیزی در حد غذای یک روز و نیم میرزا حسین خان طناز الرعایا!
و باز هم امید بیشتر بر قلبمان فرود رفت! وختی شنیدم این کالا فقط برای افراد عزیز تحت کمیته امداد و افراد با درامد کمتر از 500 هزار تومنه! و بر این اساس باقیه ملت میشن جزء همون مرفهیمن جامعه! با خودم گفتم میرزا جان! تو که درامدت کمتر از این حرفاس! پس چرا توی لیست نیومدی بعد دوباره خودم با یه منطق قوی کوبیدم تو دهن خودم! که خاموش باش ای میرزای گستاخ و یاغی! تو بهتر میفهمی یا جناب دولت " تحقیر و ...! " گفتم خوب معلومه دولت تحقیر و ...! حتما به صورت کاملا بالقوه خیلی هم مایه دارم ! فقط باید با کمی جان کندن این استعداد رو با فعلیت برسونم!
و باز هم کور سوی امید در قلبم نشست وختی شنیدم به خاطر همین سبد کالا یکی از هم ومطنان عزیزمان جون خودش رو از دست داد! اون موقه! بود که فهمیدم همه کارای آقای دولت تحقیر و ... از سر حکمته! چه بسا اگه به جای جواب پیامک گفته بود : هم وطن عزیز شوووما جزء اون دسته از افرادی هستید سبد گ...ایی! به شوووما تعلق میگیرد از خوشحالی سکته کرده بودم!!!
و باز هم خدا رو شکر کردم به خاطر داشتن همچین دولت با کفایتی که میدونه چجوری با تدبیر ، امید رو در دلمون زنده کنه چه بسا اگه سبد رو داده بودن دستم، دیگه برای همیشه دست از تلاش و کار میکشیدم و تا آخر عمر در رفاه زندگی میکردم! خودتونم میدونید که هیچی به اندازه ی بی کاری و مایه داری خلاقیت انسان رو کور نمی کنه! اون وخت از گشنگی نمیمیردم ولی از بی خلاقیتی حتما میمردم!
کاملاً بی ربط!
حسن روحانی ۱۸ خرداد ۹۲ در ورزشگاه شهید شیرودی:
«من عزت و غرور ملی ایرانیان را باز خواهم گرداند… اگر میخواهید عزت و شکوه و مجد و عظمت به همه ایرانیان برگردد، پای صندوق آراء بشتابید.
اون وقتی که جواب دلهره آور ترین پیامک عمرم اومد
هم وطن گرامی سبد کالا که هچ! کوفت هم به شووما تعلق نمی گیرد!
برای لحظاتی احساس کردم که زمین با همه فراخی سخت بر من تنگ آمده! دیگه مرگ رو جلوی چشمام میدیدم
یاد اون لحظه ای افتادم که در اثر گرسنگی دیگه توان روشن کردم کامپتیور! رو هم ندارم (مثل اون سکانس
فیلم آوای باران که باران رو گروگانگیری کرده بودن! تو گاوداری و داشت از گرسنگی می مرد)
ولی هر طوری بود خودمو جمع و جور کردم و به خودم گفتم آ میرزا حسین خان طناز الرعایا! تو برای مردن
هنوز خیلی جوونی پسر! به خدا توکل کن بی ایمان
ولی خیلی زود دوباره امید به قلبم برگشت وقتی شنیدم تمام سبد گدایی! چیزه ببخشید سبد کالایی که به ملت میدن چیزی جز دو تا دونه مرغ و 24 عدد تخم همون مرغه و دوتا روغن و پنیر و یه کیسه برنج هندی بیشتر نیست! یعنی چیزی در حد غذای یک روز و نیم میرزا حسین خان طناز الرعایا!
و باز هم امید بیشتر بر قلبمان فرود رفت! وختی شنیدم این کالا فقط برای افراد عزیز تحت کمیته امداد و افراد با درامد کمتر از 500 هزار تومنه! و بر این اساس باقیه ملت میشن جزء همون مرفهیمن جامعه! با خودم گفتم میرزا جان! تو که درامدت کمتر از این حرفاس! پس چرا توی لیست نیومدی بعد دوباره خودم با یه منطق قوی کوبیدم تو دهن خودم! که خاموش باش ای میرزای گستاخ و یاغی! تو بهتر میفهمی یا جناب دولت " تحقیر و ...! " گفتم خوب معلومه دولت تحقیر و ...! حتما به صورت کاملا بالقوه خیلی هم مایه دارم ! فقط باید با کمی جان کندن این استعداد رو با فعلیت برسونم!
کاملاً بی ربط!
حسن روحانی ۱۸ خرداد ۹۲ در ورزشگاه شهید شیرودی:
«من عزت و غرور ملی ایرانیان را باز خواهم گرداند… اگر میخواهید عزت و شکوه و مجد و عظمت به همه ایرانیان برگردد، پای صندوق آراء بشتابید.
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1feiII4
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر