۱۳۹۱ اسفند ۶, یکشنبه

خدا کند ما علی را تنها نگذاریم.....


خدا کند ما علی را تنها نگذاریم









مِقداد از ياران شجاع و قهرمانانی بود که در تمام جنگ هاي پيامبر صلي الله عليه وآله شرکت کرد. او را مجمعِ فضايل و مناقب دانسته اند و پيامبر خدا، وي را يکي از چهار نفري برشمرده است که بهشت، شيفته ديدار آنان است.

او پس از پيامبر خدا، حقّ ولايت علي عليه السلام را پاس داشت و مخالفت خود را با تغيير نادرست جريان رهبري امّت پس از پيامبر خدا در مسجد نبوي آشکارا بيان کرد.

برخي روايات، مقداد را مطيع ترين يار امام عليه السلام دانسته اند و او از معدود کساني است که بر پيکر مطهّر زهرايِ طاهره عليها السلام نماز گزارد.

مقداد با خلافت عثمان، مخالفت کرد و با سخنراني شکوهمندي در مسجد مدينه، اين مخالفت را اعلام داشت و گفت:

من از قريش در شگفتم! آنان مردي را وا نهاده اند که کسي را از او داناتر و عادل تر نمي شناسم. ... هان! به خدا سوگند، اگر ياوراني مي يافتم....

در الأمالي می خوانیم: وقتی با عثمان بيعت شد، شنيدم که مقداد به عبد الرحمان بن عَوف مي گويد:

اي عبد الرحمان! به خدا سوگند، نديدم که با اهل بيت پيامبري پس از او چنين کنند که با اين خاندان کردند.

عبد الرحمان گفت:

اي مقداد! چه ارتباطي با تو دارند؟

گفت:

به خدا سوگند، من آنها را به خاطر محبّتم به پيامبر خدا، دوست دارم و به خدا سوگند، چنان بغض و اندوهْ مرا فرا مي گيرد که از آن هیچ راه فراری پیدا نمی کنم!

به خدا سوگند، مردي را وا نهادي که از زمره فرمان دهندگان به حق و عاملان به آن بودند. بدان که به خدا سوگند، اگر من ياوراني عليه قريش داشتم، همچون روز بدر و اُحد با آنان مي جنگيدم.



در تاريخ اليعقوبي می خوانیم: گروهي به علي بن ابي طالب متمايل شدند و زبان به اعتراض بر عثمان گشودند. يکي از آنان روايت کرده و گفته است:

به مسجد پيامبر خدا وارد شدم. ديدم مردي زانو زده و چنان آه مي کشد که گويي دنيا از آنِ او بوده و از دستش رُبوده اند و چنين مي گفت:

شگفتا از قريش و دور کردن اين خلافت از خاندان پيامبرشان، در حالي که در ميان اين خاندان، نخستين مؤمن و پسر عموي پيامبر خداست، که داناترين مردم و آگاهترينِ ايشان به دين خدا و پُر بهره ترين آنان از اسلام و بيناترين آنان به راه ها و بهترين راهنما به راه راست است.

به خدا سوگند، خلافت را از رهنماي رهيافته و پاک و پاکيزه، دور داشتند و قصد اصلاح امّت و يا [ پيمودن] راه درست مذهب را نداشتند ؛ بلکه دنيا را بر آخرت، مقدّم داشتند. مرده باد اين قوم ستمکار و از رحمت الهي به دور باد!

به او نزديک شدم و گفتم: تو کيستي، خدا رحمتت کند؟ و اين مرد که مي گويي، کيست؟

گفت: من مقداد پسر عمروم و آن مرد، علي بن ابي طالب عليه السلام است.

گفتم: آيا به اين امر برنمي خيزي تا من هم تو را ياري دهم؟

گفت: اي برادرزاده! اين، کاري نيست که با يک نفر و دو نفر به انجام رسد.

پس از آن که بيرون آمدم، ابو ذر را ديدم و ماجرا را برايش بازگفتم.

گفت:برادرم مقداد، راست مي گويد.

سپس نزد عبد اللَّه بن مسعود آمدم و ماجرا را گفتم.

گفت: باخبر شديم و کوششي نکرديم.



این سخن عبد اللَّه بن مسعود اعتراف عجیبی در تنها گذاشتن علی(ع) است.

خدا کند ما علی را تنها نگذاریم..... خداکند!





ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum160/thread48839.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: