۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

او من هستم...

او من هستم...

یک روز در تاکسی نشسته بودم، دیدم راننده با دو نفر دیگر حسابی دم گرفته‌اند و علیه من (شهید رجایی) و آقای دکتر بهشتی و آقای دکتر باهنر
حرف می‌زنند که بله، اینها همه سرمایه‌دارند و چه و چه. راننده هم که از حرف‌های آن دو نفر متأثّر شده بود،
به من و دکتر بهشتی و دکتر باهنر ناسزا گفت.
با خود گفتم اگر چیزی نگویم خیلی ظلم است.
به همین دلیل به راننده گفتم: آن کسی را که می‌گویی یک سرمایه‌دار است و چه و چه دارد، خود من هستم.
راننده که باورش نمی‌شد وزیر آموزش و پرورش در تاکسی او سوار شده باشد، یک نگاهی از آینه به من کرد و گفت:
آخر چنین چیزی ممکن است که شما وزیر باشید و ماشین نداشته باشید و سوار تاکسی شوید!؟
گفتم: بله، وقتی پا برهنه‌های یک جامعه انقلاب کنند، آدم‌هایی مثل من وزیر می‌شوند و چون از خودشان ماشین ندارند،
سوار تاکسی و اتوبوس می‌شوند.



«خاطرات شهید رجایی»، نشریه یالثارات الحسین، شماره 290


ادامه مطلب ....

http://ift.tt/1WSQbS4

منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان

تبادل لينك

به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم

هیچ نظری موجود نیست: