اکنون پاسخ به سؤالات ابتدای این نوشتار نسبتاً روشن است؛ نظام اسلامی از ریزشها استقبال نمیکند؛ حتی در مقابل، داروی صبوری و بصیرت را همچون طبیبی دوّار بهدست میگیرد و میکوشد تا حدّ ممکن با معجزه روشنگری از دامنه آسیبها و ریزشها بکاهد، با جذب حداکثری و دفع حداقلی بدنه فریبخورده را نجات دهد و دایرهی خلصّین را توسعه دهد، همچنین با یادآوری سوابق، سران و بدنه فتنه را تا حدّ امکان متنبّه سازد و از مسیر باطل بازگرداند .
صراط: تکامل جریان حق و اهل حق، منوط به ابتلا و قبولی در امتحانات و فتن است؛ «آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مىشوند و مورد آزمايش قرار نمىگيرند (عنکبوت، 2)» این سنتی الهی است «و برای سنّت الهی هیچ گونه تغییر نخواهی یافت! (احزاب، 62)» امتحان، رویش دارد، ریزش هم دارد؛ حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) بعد از فتنه قتل عثمان و بیعت مردم با ایشان فرمودند: «سخت آزمايش مىشويد، چون دانهاى كه در غربال ريزند، يا غذايى كه در ديگ گذارند به هم خواهيد ريخت، زير و رو خواهيد شد، تا آن كه پايين به بالا، و بالا به پايين رود... (نهج البلاغه، خطبه 16)» این غربال و زیر و زبر شدن همان عبارة اُخرای «ریزشها و رویشها»ست؛ ریزش و رویش لازمه حرکتهای تکاملی است. تکلیف رویشها که معلوم است؛ در نظام ایمانی، رویشها (تابعین) با روی گشاده پذیرفته میشوند و از میان آنان نیز گاه مجاهدانی پولادین نظیر مالک اشتر، ابن عباس، محمّدبن ابیبکر و میثم تمّار برمیخیزند که بسیاری از سابقون و اولون (مهاجرین و انصار) را جا میگذارند؛ اما تکلیف ریزشها چیست؟ جبهه حق چگونه باید با ریزشهایش و مهمتر از آنان، با عناصر در مرز ریزش برخورد کند؟ آیا باید از سقوط برخی که هویت آنها تا دیروز با اسلام و انقلاب شناخته میشد، خوشحال بود؟ با عدهای دیگری که در مرز سقوط هستند، چه باید کرد؟ آیا این جواز وجود دارد که در مرز ماندگان را به پرتگاه هل داد؟
توجه به مشی امیرالمؤمنین علی(ع) در دو فتنه جمل و خوارج و همچنین مشی رهبر معظم انقلاب اسلامی در فتنه سال 88، میتواند پاسخ سؤالات فوق باشد. «دنیاخواهی، قدرت طلبی و وسوسه اطرافیان خنّاس»، سه ضلع مثلث فتنه جمل بود. امام(ع) برای نجات سران فتنه جمل که در مرز سقوط بودند و بنا داشتند جمعی از امت اسلامی را نیز به همراه خود ساقط کنند؛ تلاش فراوان کردند، بزرگانی از اصحاب خود نظیر صعصعة بن صوحان و ابن عباس را برای گفتوگو و موعظه نزد سران جمل فرستادند، اما آنها اعتنا نکردند (اخبار الطوال، ص 147) سران جمل بر حکومت اسلامی خروج کرده بودند؛ امام(ع) برای مقابله با باغیان، با لشکر خود وارد بصره شدند، اما حتی تا سه روز پس از ورود به بصره با ارسال پیامهای مکرر تلاش کردند آنان را از جنگ منصرف کندد (نساب الاشراف، ج 2، ص 269-267 ) در روز جنگ فرمودند هیچکس حق ندارد جنگ را شروع کند و حتی مجدداً ابن عباس را با قرآن به خیمه سران فتنه فرستادند (وقعة الجمل، ص) و سپس خود نیز در مقابل سپاه فتنه ایستادند و موعظه و خطبه تکاندهندهای ایراد کردند؛ اینها همه اما مانع از جنگ نشد؛ و پس از آنکه حجت تمام شد، امام(ع) بدون مجامله در مقابل فتنه ایستادند؛ جنگ با پیروزی سپاه امام(ع) پایان یافت اما امام(ع) از ریزش بزرگانی که سران فتنه بودند، خوشحال نبودند؛ امام(ع) بر جنازه طلحه گذشتند و فرمودند: «ابومحمد در اینجا غریب افتاده است؛ به خدا سوگند خوش نداشتم قریش در زیر نور ستارگان کشته افتاده باشند (نهجالبلاغه، کلام 209)
در جریان فتنه خوارج، امام(ع) جدّ و جهد فراوانتری کردند تا از بدنه فریبخوردگان بکاهند، زیرا این غائله با صفین و حتی جمل تفاوتهایی داشت؛ اینجا و این بار، افرادی در مرز و در معرض سقوط و ریزش بودند که به گمان حق، راه باطل را رفته بودند و به قول امام(ع) «کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرده همانند آن کس که طالب باطل بوده و آن را به دست آورده، نیست (نهجالبلاغه خطبه 128)» فتنه خوارج سر در کاخ سبز معاویه داشت و سران واقعی فتنه در شام بودند، اگرچه بدنه جاهل و متعصّب از درک حقیقت عاجز بودند. امام(ع) تا حدود یکسال پس از صفّین و غائله حکمیّت، ساختارشکنیهای گمراهان خوارج را تحمل فرمودند به امید آنکه از گستره ریزشها بکاهند؛ در آستانه جنگ نیز باز امام(ع) ابن عباس را مأمور به موعظه و نصیحت فرمودند و حتی خود به همراه 100 نفر از اصحاب به محل اجتماع خوارج در حروراء رفتند و آنان را موعظه کردند؛ اما جنایتهای خوارج که اوج گرفت و خبر قتل فجیع عبدالله بن خباب و همسرش و بیرون کشیدن و سر بریدن جنینی که در شکم داشت، و همچنین قتل سه زن دیگر به گوش حضرت رسید، دیگر تأمل نکردند؛ این علامت خروج مسلحانه علیه امت اسلامی بود؛ امام(ع) به مصاف لشکر جاهلان رفت اما در رزمگاه نیز از تلاش برای بازگرداندن جماعت فریبخورده فروگذار نکرد و بنا به اقوال مختلف بین 15 تا 24 روز پیوسته در پس هر نماز آنان را نصیحت کرد؛ نصایحی که البته مؤثر بود و جمع زیادی از بدنه فریبخورده را جدا کرد؛ امام(ع) تمام تلاش خود را کرد که از ریزشهای فتنه خوارج بکاهد و آنگاه که باقی مانده فریبخوردگان جنگ را آغاز کردند، امام(ع) به همراه لشگریانش در کمتر از یک روز فتنهگران را (بهجز 9 نفر که فرار کردند) از دم تیغ گذراند.
این خلاصهای از برخورد امیرالمومنین علی(ع) با دو فتنه عبرتآموز جمل و نهروان بود؛ این جهتگیری نشان میدهد که امام(ع) با دو سلاح صبر و بصر، در مقابل فتنهها تمام تلاش خود را میکنند که از ریزشها بکاهند و آنگاه که فتنه، شکل «بغی، براندازی، خروج و ترور» به خود میگیرد بدون مسامحه در مقابل آن میایستند و از حیثیت، موجودیت و امنیت امت و نظام اسلامی دفاع میکنند.
حال به یک نمونه نزدیک بازگردیم؛ در سال 88، عدهای با ایستادن غیرنجیبانه در مقابل قانون و با تهمت زدن به نظام اسلامی، کام ملت را تلخ کردند و با امیدوار کردن دشمن و ایجاد درگیری و خونریزی، کشور را تا لبه پرتگاه بردند؛ به نظر میرسد فتنه 88 در شباهت به فتنههای دوره امیرالمؤمنین(ع)، ترکیبی از دو فتنه جمل و خوارج باشد؛ در رأس این فتنه در داخل بعضاً کسانی دیده میشوند که جزء سابقهداران در انقلاب اسلامی هستند و در بدنه نیز گروهی هستند که به خیال حق و با مشتبه شدن امر بر آنان در فضای غبارآلود، راه باطل را میروند. رهبر انقلاب در مقابل این جریان چند لایه، همان پرچم صبر و بصر را بر دوش گرفتند: «بصیرت خودتان را بالا ببرید، آگاهی خودتان را بالا ببرید. من مکرر این جملهی امیرالمؤمنین را به نظرم در جنگ صفین در گفتارها بیان کردم که فرمود: الا و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر(نهجالبلاغه، خطبه 173) (رهبر معظم انقلاب اسلامی 5/5/88)»
راهبرد فرعی رهبر انقلاب در ذیل راهبرد کلان بصیرت نیز «جذب حداکثری و دفع حداقلی» بود؛ یعنی به رسمیت شناختن نظرات مخالف تا مرز معارضه با نظام؛ همان کاری که امیرالمؤمنین(ع) در فتنه جمل و نهروان کردند؛ «مخالفینی هستند، نظراتی دارند، نظرات خودشان را بیان میکنند؛ نظام برخورد نمیکند. بنای نظام در اینجا، جذب حداکثری و دفع حداقلی است... اگر کسی با مبانی نظام معارضه کند، با امنیت مردم مخالفت کند، نظام مجبور است در مقابل او بایستد. (رهبر معظم انقلاب اسلامی 20/6/88)» و در چند بیان دیگر در تکمیل چهارچوبهای این راهبرد مهم فرمودند: «...جذب حداکثری، دفع حداقلی. البته معیار و میزان، اصول و ارزشهاست. انسانها از لحاظ ایمان در یک حد نیستند. ما در بین خودمان آدمهائی داریم ضعیفالایمان، آدمهائی داریم که ایمانشان قویتر است. باید راه بیائیم. نمیشود ضعیفالایمان را دفع کرد، نمیشود فقط به کسانی چشم دوخت که قویالایمانند؛ نه، ضعفا را هم باید در نظر داشت. کسانی که خودشان را قوی میدانند، آن کسانی را که ضعیف میدانند، ملاحظه کنند، مراعات کنند، دفع نکنند. آن کسانی که جزو مجموعه هستند، لیکن بر اثر اشتباه و غفلت کنار افتادند، جدا افتادند، اینها را به خود بیاورند؛ اینها را نصیحت کنند، دلالت کنند، راه را به آنها نشان بدهند، آنها را برگردانند.27/5/89» و «اینجوری نیست که شما بیائید افراد ضعافالایمان را از دائره خارج کنید، به بهانهی اینکه میخواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه میتوانید، دائرهی خلّصین را توسعه بدهید؛ کاری کنید که افراد خالصی که میتوانند جامعهی شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند. 31/5/89)»
اکنون پاسخ به سؤالات ابتدای این نوشتار نسبتاً روشن است؛ نظام اسلامی از ریزشها استقبال نمیکند؛ حتی در مقابل، داروی صبوری و بصیرت را همچون طبیبی دوّار بهدست میگیرد و میکوشد تا حدّ ممکن با معجزه روشنگری از دامنه آسیبها و ریزشها بکاهد، با جذب حداکثری و دفع حداقلی بدنه فریبخورده را نجات دهد و دایرهی خلصّین را توسعه دهد، همچنین با یادآوری سوابق، سران و بدنه فتنه را تا حدّ امکان متنبّه سازد و از مسیر باطل بازگرداند و در نهایت در مقابل افراد و جریانهایی که آگاهانه و بدون قصد بازگشت، قصد هتک اعتبار نظام و امت اسلامی را دارند بدون تساهل بایستد؛ اگرچه همان ایستادن و مقابله نیز با حالتی پدرانه و از سر تأسف و دلسوزی است؛ آنچنان که امام(ع) در گذر از جنازه طلحه تأسف خوردند.
احسان صالحی / ویژه نامه 9 دی روزنامه جوان
توجه به مشی امیرالمؤمنین علی(ع) در دو فتنه جمل و خوارج و همچنین مشی رهبر معظم انقلاب اسلامی در فتنه سال 88، میتواند پاسخ سؤالات فوق باشد. «دنیاخواهی، قدرت طلبی و وسوسه اطرافیان خنّاس»، سه ضلع مثلث فتنه جمل بود. امام(ع) برای نجات سران فتنه جمل که در مرز سقوط بودند و بنا داشتند جمعی از امت اسلامی را نیز به همراه خود ساقط کنند؛ تلاش فراوان کردند، بزرگانی از اصحاب خود نظیر صعصعة بن صوحان و ابن عباس را برای گفتوگو و موعظه نزد سران جمل فرستادند، اما آنها اعتنا نکردند (اخبار الطوال، ص 147) سران جمل بر حکومت اسلامی خروج کرده بودند؛ امام(ع) برای مقابله با باغیان، با لشکر خود وارد بصره شدند، اما حتی تا سه روز پس از ورود به بصره با ارسال پیامهای مکرر تلاش کردند آنان را از جنگ منصرف کندد (نساب الاشراف، ج 2، ص 269-267 ) در روز جنگ فرمودند هیچکس حق ندارد جنگ را شروع کند و حتی مجدداً ابن عباس را با قرآن به خیمه سران فتنه فرستادند (وقعة الجمل، ص) و سپس خود نیز در مقابل سپاه فتنه ایستادند و موعظه و خطبه تکاندهندهای ایراد کردند؛ اینها همه اما مانع از جنگ نشد؛ و پس از آنکه حجت تمام شد، امام(ع) بدون مجامله در مقابل فتنه ایستادند؛ جنگ با پیروزی سپاه امام(ع) پایان یافت اما امام(ع) از ریزش بزرگانی که سران فتنه بودند، خوشحال نبودند؛ امام(ع) بر جنازه طلحه گذشتند و فرمودند: «ابومحمد در اینجا غریب افتاده است؛ به خدا سوگند خوش نداشتم قریش در زیر نور ستارگان کشته افتاده باشند (نهجالبلاغه، کلام 209)
در جریان فتنه خوارج، امام(ع) جدّ و جهد فراوانتری کردند تا از بدنه فریبخوردگان بکاهند، زیرا این غائله با صفین و حتی جمل تفاوتهایی داشت؛ اینجا و این بار، افرادی در مرز و در معرض سقوط و ریزش بودند که به گمان حق، راه باطل را رفته بودند و به قول امام(ع) «کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرده همانند آن کس که طالب باطل بوده و آن را به دست آورده، نیست (نهجالبلاغه خطبه 128)» فتنه خوارج سر در کاخ سبز معاویه داشت و سران واقعی فتنه در شام بودند، اگرچه بدنه جاهل و متعصّب از درک حقیقت عاجز بودند. امام(ع) تا حدود یکسال پس از صفّین و غائله حکمیّت، ساختارشکنیهای گمراهان خوارج را تحمل فرمودند به امید آنکه از گستره ریزشها بکاهند؛ در آستانه جنگ نیز باز امام(ع) ابن عباس را مأمور به موعظه و نصیحت فرمودند و حتی خود به همراه 100 نفر از اصحاب به محل اجتماع خوارج در حروراء رفتند و آنان را موعظه کردند؛ اما جنایتهای خوارج که اوج گرفت و خبر قتل فجیع عبدالله بن خباب و همسرش و بیرون کشیدن و سر بریدن جنینی که در شکم داشت، و همچنین قتل سه زن دیگر به گوش حضرت رسید، دیگر تأمل نکردند؛ این علامت خروج مسلحانه علیه امت اسلامی بود؛ امام(ع) به مصاف لشکر جاهلان رفت اما در رزمگاه نیز از تلاش برای بازگرداندن جماعت فریبخورده فروگذار نکرد و بنا به اقوال مختلف بین 15 تا 24 روز پیوسته در پس هر نماز آنان را نصیحت کرد؛ نصایحی که البته مؤثر بود و جمع زیادی از بدنه فریبخورده را جدا کرد؛ امام(ع) تمام تلاش خود را کرد که از ریزشهای فتنه خوارج بکاهد و آنگاه که باقی مانده فریبخوردگان جنگ را آغاز کردند، امام(ع) به همراه لشگریانش در کمتر از یک روز فتنهگران را (بهجز 9 نفر که فرار کردند) از دم تیغ گذراند.
این خلاصهای از برخورد امیرالمومنین علی(ع) با دو فتنه عبرتآموز جمل و نهروان بود؛ این جهتگیری نشان میدهد که امام(ع) با دو سلاح صبر و بصر، در مقابل فتنهها تمام تلاش خود را میکنند که از ریزشها بکاهند و آنگاه که فتنه، شکل «بغی، براندازی، خروج و ترور» به خود میگیرد بدون مسامحه در مقابل آن میایستند و از حیثیت، موجودیت و امنیت امت و نظام اسلامی دفاع میکنند.
حال به یک نمونه نزدیک بازگردیم؛ در سال 88، عدهای با ایستادن غیرنجیبانه در مقابل قانون و با تهمت زدن به نظام اسلامی، کام ملت را تلخ کردند و با امیدوار کردن دشمن و ایجاد درگیری و خونریزی، کشور را تا لبه پرتگاه بردند؛ به نظر میرسد فتنه 88 در شباهت به فتنههای دوره امیرالمؤمنین(ع)، ترکیبی از دو فتنه جمل و خوارج باشد؛ در رأس این فتنه در داخل بعضاً کسانی دیده میشوند که جزء سابقهداران در انقلاب اسلامی هستند و در بدنه نیز گروهی هستند که به خیال حق و با مشتبه شدن امر بر آنان در فضای غبارآلود، راه باطل را میروند. رهبر انقلاب در مقابل این جریان چند لایه، همان پرچم صبر و بصر را بر دوش گرفتند: «بصیرت خودتان را بالا ببرید، آگاهی خودتان را بالا ببرید. من مکرر این جملهی امیرالمؤمنین را به نظرم در جنگ صفین در گفتارها بیان کردم که فرمود: الا و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر(نهجالبلاغه، خطبه 173) (رهبر معظم انقلاب اسلامی 5/5/88)»
راهبرد فرعی رهبر انقلاب در ذیل راهبرد کلان بصیرت نیز «جذب حداکثری و دفع حداقلی» بود؛ یعنی به رسمیت شناختن نظرات مخالف تا مرز معارضه با نظام؛ همان کاری که امیرالمؤمنین(ع) در فتنه جمل و نهروان کردند؛ «مخالفینی هستند، نظراتی دارند، نظرات خودشان را بیان میکنند؛ نظام برخورد نمیکند. بنای نظام در اینجا، جذب حداکثری و دفع حداقلی است... اگر کسی با مبانی نظام معارضه کند، با امنیت مردم مخالفت کند، نظام مجبور است در مقابل او بایستد. (رهبر معظم انقلاب اسلامی 20/6/88)» و در چند بیان دیگر در تکمیل چهارچوبهای این راهبرد مهم فرمودند: «...جذب حداکثری، دفع حداقلی. البته معیار و میزان، اصول و ارزشهاست. انسانها از لحاظ ایمان در یک حد نیستند. ما در بین خودمان آدمهائی داریم ضعیفالایمان، آدمهائی داریم که ایمانشان قویتر است. باید راه بیائیم. نمیشود ضعیفالایمان را دفع کرد، نمیشود فقط به کسانی چشم دوخت که قویالایمانند؛ نه، ضعفا را هم باید در نظر داشت. کسانی که خودشان را قوی میدانند، آن کسانی را که ضعیف میدانند، ملاحظه کنند، مراعات کنند، دفع نکنند. آن کسانی که جزو مجموعه هستند، لیکن بر اثر اشتباه و غفلت کنار افتادند، جدا افتادند، اینها را به خود بیاورند؛ اینها را نصیحت کنند، دلالت کنند، راه را به آنها نشان بدهند، آنها را برگردانند.27/5/89» و «اینجوری نیست که شما بیائید افراد ضعافالایمان را از دائره خارج کنید، به بهانهی اینکه میخواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه میتوانید، دائرهی خلّصین را توسعه بدهید؛ کاری کنید که افراد خالصی که میتوانند جامعهی شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند. 31/5/89)»
اکنون پاسخ به سؤالات ابتدای این نوشتار نسبتاً روشن است؛ نظام اسلامی از ریزشها استقبال نمیکند؛ حتی در مقابل، داروی صبوری و بصیرت را همچون طبیبی دوّار بهدست میگیرد و میکوشد تا حدّ ممکن با معجزه روشنگری از دامنه آسیبها و ریزشها بکاهد، با جذب حداکثری و دفع حداقلی بدنه فریبخورده را نجات دهد و دایرهی خلصّین را توسعه دهد، همچنین با یادآوری سوابق، سران و بدنه فتنه را تا حدّ امکان متنبّه سازد و از مسیر باطل بازگرداند و در نهایت در مقابل افراد و جریانهایی که آگاهانه و بدون قصد بازگشت، قصد هتک اعتبار نظام و امت اسلامی را دارند بدون تساهل بایستد؛ اگرچه همان ایستادن و مقابله نیز با حالتی پدرانه و از سر تأسف و دلسوزی است؛ آنچنان که امام(ع) در گذر از جنازه طلحه تأسف خوردند.
احسان صالحی / ویژه نامه 9 دی روزنامه جوان
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1R7tuH1
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر