تا قبل از مرگ توشۀ سفر آخرت را آماده کن
آمادۀ سفر آخرت باش و توشۀ این راه را تهیه کن، تا قبل از مرگت توشۀ این سفر را آماده کن، تو دنبال به دست آوردن دنیا هستی، اما از این غافلی که مرگ، درصدد این است که تو را به چنگ آورد.
آمادۀ سفر آخرت باش و توشۀ این راه را تهیه کن، تا قبل از مرگت توشۀ این سفر را آماده کن، تو دنبال به دست آوردن دنیا هستی، اما از این غافلی که مرگ، درصدد این است که تو را به چنگ آورد.
در جلسات شبهای ماه مبارک مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی، هر شب به یکی از حضرات توسل داشتند. رسم بر این بود که شب میلاد امام حسن مجتبی(ع) مولودی و مدح خوانده می شد و در شام ولادت، با ذکر مصیبتی، به آن حضرت توسل می کردند. خدا رحمت کند که با حسرتی رو به جمعیت می فرمود: عزیزان، نصف ماه مبارک گذشت…
…می رویم خانۀ امام حسن(ع). توسل من به حضرت باشد. مینویسند امام حسن(ع) در بستر بیماری بود. جُناده که از اصحاب حضرت است به عیادت رفته است. اجازه گرفت و به حضرت وارد شد، وضعِ حال امام حسن را دید و فهمید مطلب چیست؛ گفت: از این فرصت استفاده کنیم و به اصطلاح توشهای برگیریم. رو کرد و گفت: «عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»؛ پسر پیغمبر نصیحتم کن.
اولین جمله ای که دیده ام و در روایت بود این است: حضرت به جناده خطاب کرد: «اِستَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ»؛ ای جناده! آمادۀ سفر آخرت باش و توشۀ این راه را تهیه کن، «وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ»؛ تا قبل از مرگت توشۀ این سفر را آماده کن، «وَ اعْلَمْ أَنَّکَ تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُکَ»؛ ای جناده تو دنبال به دست آوردن دنیا هستی، اما از این غافلی که مرگ، درصدد این است که تو را به چنگ آورد. لا اله الا الله.
مرگ به دنبال توست! مرگ تو را طلب میکند و تو غافلی. ای جناده اندوه و غمِ روزی که نیامده است بر روزی که هستی، میافکن. غصّۀ چه چیزی را میخوری؟ غصۀ آیندهات را میخوری؟ آیا تو در آینده هستی که غصّۀ آن را بخوری؟ تو اصلاً معلوم نیست که تا یک دقیقه دیگر زنده باشی.
خزینهدار دیگران ای جناده! بدان! بیش از آنچه که هزینه زندگی فعلی تو است، اگر به دست آوردی، خزینهدار دیگری هستی! باید برای دیگری بگذاری و بروی! حضرت همین طور موعظه کردند. ای جناده! در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عقاب؛ در شبهاتش عتاب است. ای جناده از مذلت معصیت خدا به سوی عزت اطاعت خداوند بیرون برو.
ذکر مصیبت جناده میگوید همینطور گوش میکردم. یکوقت دیدم نفس آقا قطع شد. چهره را نگاه کردم و دیدم رنگشان زرد شد و دیگر نمیتواند حرف بزند. جناده میگوید: وقتی وارد شده بودم دیدم تشتی جلوی آقاست و لختههای خون در این تشت میریزد.
به آقا عرض کردم: چرا خودتان را معالجه نمیکنید؟ رو کرد به من و گفت: ای جناده! مرگ را به چه چیز میتوان معالجه کرد؟ میگوید در این هنگام بود که یک وقت دیدم برادرش حسین(علیهالسّلام) وارد شد و همراهش اسود بن ابی الأوسد است. وقتی چشم برادر به برادر افتاد، از جا حرکت کرد و برادر را در آغوش کشید. حسین(علیهالسلام) بین دو دیدگان امام حسن(علیهالسّلام) را بوسید، در کنار برادر نشست و با هم راز میگفتند. ظاهراً وصایایی بود که امام حسن(ع) به امام حسین(ع) میکرد. یکوقت دیدم که اسود بن ابی الأوسد صدایش بلند شد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، لحظات آخر امام حسن(علیهالسّلام) است…
منبع: خبرگزاری مهر
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1Cg279n
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر