۱۳۹۳ تیر ۸, یکشنبه

«حاج‌آقا پتو را از کجا برداشتی؟»

خاطره ای زیبا از جانباز شیمیایی محمدصادق روشنی



کار شروع شده بود و باید هر شب می‌رفتیم شناسایی. دو ـ سه شب می‌خواستیم برویم شناسایی. یک روحانی که تازه‌وارد هم بود خیلی اصرار داشت که با ما بیاید شناسایی.



یوسف الهی گفت: حاج‌آقا شناسایی با زدن به خط کلی فرق داره. توی مسیر به هیچ چیز دست نمی‌زنی.



حاج‌آقا قبول کرد و راه افتادیم. شب بود که رسیدیم پشت سیم‌های خاردار.



یک پتو روی سیم‌خاردار پهن بود. از کنارش که رد شدیم

این روحانی پتو را به خیال اینکه شاید در هوای سرد لازم شود برداشت و انداخت روی دوشش و چون ته ستون بود، ما متوجه برداشتن پتو نشدیم.



یک کیلومتر که راه رفتیم، یوسف الهی که فرمانده گروه بود، پتو را روی دوش او دید.



پرسید: «حاج‌آقا پتو را از کجا برداشتی؟»



ـ پتو را قبلاً دیده بود و کاملاً جزئیات مسیر‌ها را می‌شناخت ـ امر کرد که حتماً به لحاظ امنیتی باید پتو را برگردانی به جایی که برداشتی و همان‌طوری که بوده عین خودش پهن کنی. این دستوره!



شما با این کار موقعیت‌مان را لو می‌دید.



ما همان‌جا ماندیم.



این روحانی هم پتو را به تنهایی برد و سر جایش گذاشت.



وقتی رسید سرخ شده بود از بس دویده بود.



می‌خندید و می‌گفت: «عجب حکایتی داشت این پتو!



فکر نکنم خاطره این پتو هیچ وقت از ذهنم پاک بشه»









ادامه مطلب ....



http://ift.tt/1iJwqf4



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: