۱۳۹۳ تیر ۶, جمعه

اخوند کاشی

آخوند ملا محمد كاشاني«آخوندكاشي»

آخوند ملا محمد كاشاني حكيم و عارف بزرگ اواخر عصر قاجار در حكمت و فلسفه فقه و اصول، ادبيات و رياضي استاد مسلم بود. بسياري از علماي ايران از وي كسب علم نموده اند. وي در زهد و عبادت بي نظير بود. براي ايشان حالات غريب و مكاشفاتي نقل شده كه همگي دلالت بر عظمت روحي آن بزرگوار مي كند. چنانچه مي گويند در نمازش در سورة حمد آية «اياك نعبد و اياك نستعين» را گاه بيش از صد بار به حالت خضوع و خشوع تكرار مي كرد تا آنكه به حالت بي هوشي نقش بر زمين مي شد. و هنگامي كه به هوش مي آمد بر مي خواست و نمازش را مجدد به جا مي آورد.

براي اين حكيم رباني بيش از صد شاگرد برشمرده اند كه همگي از علماي بزرگ روزگار خويش بودند. ازجمله شاگردان او حاج آقا رحيم ارباب ، شيخ محمد حكيم خراساني، شهيد بزرگوار سيد حسن مدرس، حاج ميرزا علي آقاي شيرازي را مي توان نام برد. سخنان وي در شاگردانش چنان مؤثر بود كه اكثر آنان را از تعلقات دنيوي دور و متوجه آخرت مي نمود. چنانكه اكثر آنان را متمايل به شب زنده داري و تهجد مي نمود.

حاج آقا رحيم ارباب كه پيوسته ملازم محضر درس و خدمت آخوند كاشي بود نقل مي كنند كه :«يك روز عصر آخوند به من فرمود :آقا رحيم ،امشب براي غذا بي ميل نيستم كه بادمجان بخورم،و اين از نوادر بود كه آخوند ميل به غذاي پختني كرده بود،چون معمولا به غذاي ساده اكتفا مي نمود.

من رفتم مقداري بادمجان خريدم و آنها را آماده كردم كه در پستوي حجره آنها را سرخ و مهيا نمايم. كم كم مغرب شد و آخوند به نماز ايستاد،حالتي پيدا كرد كه گفتني نيست.آنچنان با خدا مناجات مي كرد كه گويي تمام درختان مدرسه با او همنوا شده و مي خوانند:«سبوح قدوس رب الملائكه و الروح». غرق در عوالمي بود كه گويا در زمين نبود و حضور مرا در آن مكان به كلي از ياد برده بود.من مات و متحير و مبهوت آن صحنه ملكوتي بودم كه ناگاه به خود آمد و من هم به خود آمدم در حالي كه دودي غليظ تمام حجره را فرا گرفته بود و در آن عالم حيرت بادمجانها همه در تابه سوخته و ذغال شده بود. آخوند هم بدون آنكه چيزي از آن حال و جذبه به روي خود بياورد فرمود:آقا رحيم بادمجان سوخت؟طوري نيست امشب هم حاضري خودمان را مي خوريم.»

آخوند همچنين داراي چشم برزخي بودند و باطن افراد را مي ديدند.داستانهاي زيادي در مورد رفتارهاي به ظاهر غير منطقي آخوند در مواجهه با افراد نقل شده كه وقتي علت اين رفتارها را از آخوند جويا مي شدند مي فرمودند من چيزي مي بينم كه شما نمي بينيد.

او سرانجام در روز شنبه بيستم شعبان سال 1333 ﻫ.ق ، درگذشت و بنا به وصيت خود، در بياباني كه محل خاكسپاري ِ فقيران و غريبان بود به خاك سپرده شد . آن بيابان ، امروزه به تكيه لسان الارض شهره است، و در كنار تكيه گلستان شهداء در شمار آبادترين و متبرك ترين قسمت هاي تخت فولاد است. در هنگام فوت وصيت كرد كه بر سنگ مزارش عبارت « فقير الحق، اضعف خلق ا...» را بدون هيچ گونه القابي حك كنند.





ادامه مطلب ....



http://ift.tt/TptE21



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: