۱۳۹۲ بهمن ۱۲, شنبه

ثروت اندوزى مقدمه بى‏ ايمانى‏


ثروت اندوزى مقدمه بى‏ ايمانى‏






ألم يأن للذين أمنوا أن تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق و لا يكونوا كالذين أوتوا الكتب من قبل فطال عليهم الأمد فقست قلوبهم و كثير منهم فسقون‏ (372) .




مورد ديگر از موجبات قساوت قلب، دنبال ثروت رفتن است كه در قرآن مجيد و روايات بيان شده است و وجدان نيز شاهد بزرگتر است. ثروت اندوزى و همت انسان دنيا، اين است كه يك ميليون، دو ميليون گردد. حد آخرى هم ندارد كه به آن حد كه رسيد بگويد بس است. به عين مثل جهنم. به جهنم گفته مى‏شود: پر شدى؟ مى‏گويد آيا باز هم هست؟ هنوز هم مى‏ خواهم‏ (373). اگر كسى در رشته ثروت اندوزى و زيادكردن مال باشد، در خطى افتاده كه قساوت روى قساوت مى ‏آورد. روزى بر او نمى‏ گذرد مگر اين‏كه پرده ‏هايى به رويش مى‏ نشيند تا جايى كه يك لحظه براى خدا ديگر دلش خاشع نمى ‏شود بلكه كار به جايى مى‏رسد كه نماز و روزه‏ اش هم سطحى مى‏شود. صد فرياد از ثروتمندى كه كار را به كفر و الحاد مى‏ كشاند. به قدرى قلدر مى‏ گردد كه ايمانش هم از بين مى‏رود. هرچند نماز هم بخواند، از روى عادت است نه اين‏كه خودش را بنده و محتاج پروردگار بداند. چه بسيارند كه نماز را نيز رها مى‏كنند. هدف كه مال شد، كارش همين است، مقدمه بى‏ايمانى است.

از كلمات اميرالمؤمنين است كه: مال زياد، دين را به باد فنا داده و اسباب غفلت و فراموشى دل را فراهم مى‏سازد (374).

اى كسانى كه هدفتان زياد شدن مال است، روز به روز قساوت دلت را زياد مى‏كنى وقتى خبردار مى‏شوى كه مى‏خواهى بروى مى‏بينى حالا كه مى‏بينى حالا كه مى‏ميرى، يك ذره خشوع براى پروردگارت ندارى. كارش به جايى مى‏رسد كه هرچه هم دارد كم مى‏بيند. خودش را گدا مى‏بيند مى‏گويد فلانى كه از من كمتر بود، چقدر پيشرفت كرده است؛ چند ميليون زيادتر از من دارد، ديگر خشوعى برايش نمى‏ ماند.





هدف شدن ثروت، ممنوع است‏

بعضى از دنيا پرستان از اين حرفها ايراد مى‏گيرند و مى‏گويند: شما، مسلمانان را به تنبلى وا مى‏ داريد. بايد ثروت پيدا كرد. مگر مال بد است؟ آقايى دنياست. مگر مسلمان نبايد آقا باشد؟

اين مغاطله است و شيطان به زبانش جارى مى‏كند. اسلام، هدف شدن ثروت را ممنوع كرده، نه مال را نهى كرده. مال را روى هم گذاشتن بدون انفاق را نهى فرموده است همان طورى كه مى‏آيد، تو هم انفاق كن؛ مثلا هزار هزار مى‏آيد، تو هم هزار هزار بده. آن ثروتمندى ممدوح است كه قساوت قلب و بى‏ايمانى و كفر و زندقه نياورد.

چه بهتر از اين، تا مى‏توانى مال پيدا كن و تا در دستت آمد آن را در راه خدا انفاق كن. چه كسى گفت اسلام مردم را به تنبلى وادار كرده است؟ مال خوب است.

مال را كز بهر دين باشى حمول
نعم مال صالح خواندش رسول‏ (375)


خبر در توحيد صدوق است از جناب ابوذر. خبر مفصل است. فقط مقدارى كه شاهد هست ذكر مى‏كنم.

رسول خدا فرمود: اباذر! اغنيا و ثروتمندان امت من همه در هلا كنند مگر آن ثروتمندى كه از راست و چپ، يا پيش و پس انفاق كند (376).

يعنى در هر مورد خيرى پيش آيد، آرام ننشيند. اگر چنين باشد، اهل نجات است وگرنه هلاك است. كسى كه مى‏خواهد يك ميليون بيايد، دنبال يك ميليون ديگر روى آن بگذارد، حمال باشى مال شده است.

در لئالى الأخبار است: هر مسلمانى كه صبح و شام كند و همت و هدفش اندوختن مال و زيادكردن ثروت باشد، فرداى قيامت جزء طايفه يهود و نصارى محشور خواهد گرديد.

بلى مالداران در خطر هستند و بدانند از ايمان بهره ‏اى ندارند. مكرر عرض كرده ‏ام ايمان بايد در دل بيايد. اثرش خشوع است. دلى كه پر از حب مال و ثروتمندى است، كجا خشوع نصيبش مى‏شود؟ خشوع كه نيست، قلدرى هم مى‏كند.

از اصحاب پيغمبر از همه فقيرتر و بيچاره ‏تر، ثعلبه بود. خشوع در او پيدا شده و مورد عنايت رسول خدا بود. روزى پيغمبر احوالش را پرسيد و خواست تا حدى از اين وضع بيرون بيايد. درهمى به او داد تا با آن معامله كند. رفت بازار و متاعى خريد و در آن استفاده شايانى برد. خلاصه، كم‏كم وضعش خوب شد و ديگر موقع نماز سر وقت نمى‏ رسيد بيايد، مى‏گفت: مگر مى‏ توانم كارم را رها كنم؟ گله ‏اى تهيه كرد و كم ‏كم زيادتى كرد. اطراف مدينه او را كفايت نمى‏كرد لذا به خارج از مدينه رفت.

روزى پيغمبر احوالش را پرسيد، چطور است او را هيچ نمى‏بينم؟ گفتند: يا رسول ‏الله! چقدر حيوانات از گاو و شتر و گوسفند دار است. زمينهاى فراوانى براى گله دارى گرفته. حضرت فرستاد براى زكات حيواناتش. ثعلبه حساب كرد ديد اگر بخواهد بدهد، خيلى زياد مى‏شود، مسامحه كرد و حرف كفرى از دهانش بيرون آمد. محمد هم مى‏خواهد از ما ماليات بگيرد! اين همان گداى خاشع چندى قبل بود كه انفاق نكرد، ثروت هلاكش كرد.

مسلمانان! اگر ثروتمندى اسلامى را مى‏خواهيد كه با ايمان برويد، چاره نيست مگر اين‏كه با انفاق همراه باشد. انفاق مناسب با همان ثروت است نه اين‏كه از استفاده ده هزار تومان، صد تومان انفاق كنى، اين انفاق نشد.





ثروت و هلاكت قارون‏

آيا سعادت را مالدارى مى‏دانى؟ آيا يهود چون ثروتمندند، سعادتمندند؟ قرآن برايت بخوانم. هنگامى كه قارون، ثروت عظيمش را براى بنى‏اسرائيل جلوه داد، چهارصد غلام زرين كمر، سوار بر مركبهاى با زين زرين بودند. بنى‏ اسرائيل مى‏گفتند: خوش به حال قارون كه چقدر كيف بزرگى مى‏كند! اى كاش! ما هم مثل او بوديم. اى كاش! ما هم چنين مالى داشتيم‏ (377).

ديگر نمى‏دانند كه اين مال، كشنده دل است. خفه‏كننده ايمان است. در همين حيات دنيا هم ناراحتى‏ها دارد. هركس كه مالش بيشتر باشد، رنج و ناراحتى‏اش زيادتر است. چقدر بايد در راه خدا زيادكردن مال و نگهدارى آن، تملق بگويد؟ براى ماليات، ناراحتيها، بكشد.

خلاصه، از زندگى آرام فقرا محروم است. زندگى راحت فقرا را آرزو دارند. روزى كه قارون و مالش به زمين فرو رفتند، آن‏وقت پى به اشتباه خود بردند و گفتند: چه خوب شد كه به ما چنين مالى داده نشد (378).




آرزوى عبدالملك در واپسين لحظات زندگى‏

عبدالملك مروان روز آخر عمرش، روى تخت سلطنتى كذايى نشسته و از بالاى قصر، دور دست را تماشا مى‏كند. مى‏بيند از دور كنار جوى آب و سبزى يك‏نفر رختشوى، سرگرم لباس است و با كسانى كه با اويند مى‏گويد و مى‏خندد و كيف مى‏كند.

عبدالملك گفت: اى كاش! من هم يك چنين زندگى راحتى داشتم. اين گفته روز آخرش بود كه همان روز هم مى‏ ميرد.

بالأخره مزاحمتها دارد. ناراحتيها دارد. صاحبان توقع و دشمنان داخلى و خارجى، از همه بدتر، قساوت قلب است. من نمى‏گويم مال بد است و دنبال مال نرويد، برويد؛ ولى به يك شرط، بايد عطايت مناسب درآمدت باشد. اگر مى‏خواهى با ايمان بميرى و ثروت تو را هلاك نكند راه اين است.

البته اگر انفاق براى خدا باشد نه اين‏كه در روزنامه بنويسند، يا در راديو بگويند، يا توقع مدح از طرف داشته باشى. اين انفاق، قساوتت را زيادتر مى‏كند. خودت را هلاك كردى. اگر چيزى نداده بودى، بهتر بود. اگر خيال كردى با اين مختصر انفاق آن‏هم به قصد ريا كارت درست مى‏شود، خيال خام است.

من آنچه شرط بلاغ است با تو مى‏گويم
تو خواه از سخنم پندگير و خواه ملال‏ (379)



اخطار به فقرا و مستمندان!

فقرا! به شما اعلام خطر دهم. بدانيد بدبختيهاى ثروتمندها را خطرهايى است؛ ولى شما هم خطر داريد. خطر آنها جمع‏ آورى مال و گرفتاريهاى فراوان است و خطر شما فقرا نيز آرزوى ثروت ثروتمندان است و تو را نيز بدبخت و قسى ‏القلب مى‏كند. چطور وقتى مى‏گويى:

... يليتنى كنت معهم فأفوز فوزا عظيم (380).

اى كاش! در كربلا با حسين بودم و به فوز عظيم و رستگارى بزرگ مى‏رسيدم.

چطور اگر راست بگويى، ثواب شهدا را دارى، اگر گفتى خوش به حال فلان شخص ثروتمندى كه كه هلاك شده، تو را هم هلاك مى‏ كند.

آرزوى ثروت، دل تو را نيز قسى مى‏كند. آل محمد كه فرمودند ثروتمندى، قساوت قلب مى ‏آورد غصه دنيا و حسرت آن را نيز موجب قساوت مى‏ دانند.




جايگاه انسان پس از مرگ از ديدگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم)

رسول‏الله (صلى الله عليه و آله وسلم) آن روح كلى الهى كه به همه چيز احاطه دارد مى‏فرمايد: جاى شما پس از مرگ در برزخ تا قيامت، يا گودالى از گودالهاى دوزخ، يا بوستانى از بوستانهاى بهشت است‏ (381).

اين حديث چقدر در شما اثر گذاشته است؟ آيا ولوله‏اى در جانت انداخته؟ مبادا گورت آتش باشد. از بس دلها قساوت‏ دار شده است ديگر به آن فكرها نمى‏افتد. خيال مى‏كند با انفاقى، يا زيارتى، كارش درست شد. اول ايمانت را درست كن. دل خاشعى پيدا كن. اثرى در او بگذارد. آهى براى تاريكى قبر بكش.

اگر قبرت گودالى از آتش باشد، توقع دارى حسين (عليه السلام) به ديدنت بيايد؟ جايت را اول درست كن، بعد ميهمان بطلب: جاروب كن تو خانه و پس ميهمان طلب. گورى كه از آن آتش متصاعد است، چه جاى ميهمانى چون حسين (عليه السلام)؟ با دل سخت نمى‏شود ايمانى پيدا كنى. زبانت مارها و عقربها براى خودت درست كرده است. آن وقتى كه فحشى دادى، غيبتى كردى، آيا خيال كردى جزء هوا و تمام شد، نه بلكه مستقيم آمد به دل گوينده. همان حرفى كه در دلى غيبت شده و تهمت زده شده، سوزشى ايجاد كرد، ماده سوزنده‏اى مى‏شود در دل تو. وقتى كه مرد، ماده سوزنده‏ اى كه در دل مظلوم بود، ظالم را آتش مى‏زند، لذا مروى است كه: از سيئات مظلوم گرفته و به ظالم افكنده مى‏شود (382).



اژدها زاييده خودت هست. نتيجه عملت هست. عقربها و مارهاى جهنم، همان آه مظلومها بود. آثار اعمال محفوظ است و هيچ از بين نمى‏رود.

...لايغادر صغيرة و لا كبيرة الا أحصها ووجدوا ما عملوا حاضرا... (383).

اگر اين حرفها اثر نكرد، پس ايمان كجاست؟ بايد جنب و جوشى كند بلكه گذشته‏ها را جبران نمايد. عذابهايى كه براى خودش تهيه ديده است، برطرف نمايد، اما دلها قساوت پيدا كرده، خشوعى در كار نيست. خدايا! ندانم كى از اين غرورها بيرون مى‏آييم؟ تا وقتى راجع به عذاب گفته مى‏شود، فورا خودمان را آزاد و كنار از آن ندانيم.

اين امور اعتبارى (و بى‏ارزش) را اهميت دادن؛ من عالم هستم! من امام جماعتم! و غيره و غيره، از بى‏خبرى است. هر وقت خواست غرور تو را بگيرد، فورا عجز مطلق خودت را در برابر پروردگار عالم يادآور شو، خشوعى نصيب مى‏گردد: لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حيوة و لا نشور (384).

اين دعا را با التفات زياد بخوانيد. راستى دعا كنيد نه فقط زبان باشد بلكه خدا، ايمانى، خشوعى و رقت قلبى عنايت فرمايد و شايد عقوبتها، عقربها و مارهايى كه براى خودمان آماده كرده ‏ايم، برطرف گردد.






(372) - حديد: 16.

(373) - يوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزيد ق: 30.

(374) - و ان كثرة املال مفسدة للدين مقساة للقلب(مستدرك الوسائل: 12/93).

(375) - مثنوى معنوى /دفتر اول: 22.

(376) - توحيد: 26(با اندكى اختلاف)

(377) - فخرج على قومه‏ى فى زينته‏ى قال الذين يريدون الحيوة الدنيا يليت لنا مثل ما أوتى قرون انه لذو حظ عظيمقصص: 79.

(378) - و أصبح الذين تمنوا مكانه بالأمس يقولون و يكأن الله يبسط الرزق لمن يشاء من عباده‏ى و يقدر لولا أن من الله علينا لخسف بنا و يكانه لا يفلح الكفرون قصص: 82.

(379) - كليات سعدى / قصايد فارسى: 548.

(380) - نساء: 73.

(381) - القبر روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النيران (بحارالانوار: 41/249).

(382) - روضه كافى: 8/106.

(383) - كهف: 49.

(384) - مصباح المتهجد: 75.










منبع:کتاب ايمان



شهيد محراب آيةالله دستغيب

نورآسمان






ادامه مطلب ....



http://ift.tt/1jYUWaP



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: