بسم الله الرحمن الرحیم
افق نگاه ائمه (علیه السلام) گسترده تر از افق نگرش علمی است. آنان عالم ملکوت و علل معنوی را در کنار علل مادی می نگرند و با بیان تمثیل، آن ها را بیان می کنند؛ آن هم برای مخاطب قرن اول اسلام! به طوری که نه آنان انکار کنند و نه ما دست خالی برگردیم، لذا مجبورند هم انسان کم فهم و بی اطلاع علمی را قانع کنند و هم اندیشه های پویا و پژوهشگر قرن های آینده را در کلمه کلمه بیاناتشان مجاب سازند و هدایت کنند.
با این مقدمه، بدیهی است که خیلی از مطالب، ممکن است برای ما عجیب و غیر علمی بنماید، ولی با گذشت زمان و پیشرفت علم، صحت آنها روشن گردد. مثل حرکت خورشید و گسترش آسمان که قرآن گفته بود و علم تازه کشف کرده است. در بیان زلزله، تشبیهات و تمثیلاتی بیان شده که فهم حقیقت آنها برای ما که فقط در قالب تنگ مادی و علوم تجربی می اندیشیم، سخت است، ولی ما به افق گسترده علم امام، بیشتر از چشم تنگ علم اعتقاد داریم.
حال این علل یا براساس مکاشفه علل ملکوتی و با نگاه به ملائکه موکل آرامش و اضطراب زمین، بیان شده و یا به دلیل تصدیق معارف ذهنی قبل از اسلام، که در ذهن و علم مردم عصر ظهور اسلام، رخنه کرده بود، اظهار شده است، تا بر اساس علوم خویش، ائمه را جاهل نخوانند.
یا منظور از زمین و زلزله، نه فقط در کره کوچک خاکی ما بلکه بر مبنای معنای عمیق زلزله زمین با تاویلات و بطونی که در هر مفهوم دینی منطوی است و با نگاه به حقایقی ژرف و بسیار عمیق، بیان شده است. آیا همین مسایل که بیان مستقیم یا تمثیلی مطالب است، کاملاً قابل تطبیق با یافته های علمی می باشد؟
مقدمه فوق را عرض کردم تا برخی از اذهان که با ملاک علم تجربی، همه چیز حتی علوم ائمه و وحی الهی را محک می زنند، کمی تامل کنند.
در روایات، علل زلزله چنین بیان شده است:
ذوالقرنین وقتی به سد (یاجوج و مأجوج) رسید، از آن رد شد؛ داخل در ظلمات گشت، ناگاه ملکی را دید که بر کوهی ایستاده است؛ طول آن ملک پانصد ذراع (250 متر) بود. ذوالقرنین به او گفت: تو کیستی؟
گفت: من ملکی از ملائکه رحمن و موکل بر این کوه هستم؛ چرا که هیچ کوهی نیست که خداوند خلق کرده است، مگر این که از آن کوه تا این کوه، رگه ای است. پس وقتی خداوند اراده کند که شهری را متزلزل کند، به من وحی می کند و من (بارگه مربوط) آن را می لرزانم(44).
توضیح: شاید این رگه ها را بتواند بر رگه ها و گسل های زلزله خیز که مثل طنابی بر نقشه کره زمین نمودار است، تطبیق کرد، اما همه کوه هایی که خدا خلق کرده است، در کره های خاکی و مادی تنها نیست، چون حتی در عوالم ملکوتی نیز کوه موجود است. لذا آن کوه مرکزی که ملکی موکل آن است، بیشتر به مخلوقی ملکوتی و مربوط به عالم اراده و مشیت و تدبیر می ماند، تا مادی.
به خصوص که در حدیث به دیدار ملائکه و عالم ظلمات، توسط ذوالقرنین تصریح شده و این ها را با چشم باطن می توان مشاهده کرد. لذا تطبیق یافته های علمی با این احادیث، صحیح به نظر نمی رسد، و این احادیث معانی برتر از علل مادی را بیان می کنند.
در حدیثی دیگر، زمین را بر گرده یک ماهی دانسته است که موقع زلزله، آن ماهی یک فلس خود را تکان می دهد و آن قسمت مربوط زمین تکان می خورد، که مسلماً این نیز بر اساس مکاشفه و شهود بسیار قوی معنوی و با مشاهده ملکی بزرگ از ملائکه بیان شده، که به شکل ماهی یا گاو خلق شده است. چون هر پدیده کوچک و بزرگی، ملکی موکل دارد حدیث چنین است:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: همانا خداوند عز و جل زمین را خلق فرمود، پس ماهی را امر نمود و ماهی زمین را حمل کرد. ماهی گفت: زمین را با قدرت خودم حمل کردم! خداوند (برای محو عجب و غرور او) ماهی ای به اندازه یک وجب را برانگیخت که در بینی او داخل شد، پس زمین تا چهل روز به زلزله افتاد (به خاطر اضطراب آن ماهی بزرگ). وقتی خداوند بخواهد زمینی را متزلزل کند، آن ماهی کوچک را بر آن ماهی بزرگ نازل می نماید و زمین می لرزد(45).
توضیح: این ماهی مثل یک روح، کالبد زمین را در تصرف دارد و قدرت اراده آن نه مثل دو دست محدود بشر، بلکه مثل فلس های بی شمار ماهی، سراسر زمین را در بر گرفته و هر نقطه را اراده کند، می تواند فقط همان نقطه را بلرزاند و این تمثیل، نهایت تسلط و اقتدار کنترل شده را می رساند. در عین حال، از عالم ملکوت و تمثیلات حقیقی فوق مادی و علل حقیقی پدیده ها خبر می دهد. این ماهی یک ملک بزرگ موکل بر امنیت یا زلزله زمین است و او نیز در اختیار امام معصوم است و امام در اختیار خدا است و به امر او عمل می نماید.
بخشی از کتاب "زلزله چرا؟" نوشته آیت الله میرستار مهدیزاده
افق نگاه ائمه (علیه السلام) گسترده تر از افق نگرش علمی است. آنان عالم ملکوت و علل معنوی را در کنار علل مادی می نگرند و با بیان تمثیل، آن ها را بیان می کنند؛ آن هم برای مخاطب قرن اول اسلام! به طوری که نه آنان انکار کنند و نه ما دست خالی برگردیم، لذا مجبورند هم انسان کم فهم و بی اطلاع علمی را قانع کنند و هم اندیشه های پویا و پژوهشگر قرن های آینده را در کلمه کلمه بیاناتشان مجاب سازند و هدایت کنند.
با این مقدمه، بدیهی است که خیلی از مطالب، ممکن است برای ما عجیب و غیر علمی بنماید، ولی با گذشت زمان و پیشرفت علم، صحت آنها روشن گردد. مثل حرکت خورشید و گسترش آسمان که قرآن گفته بود و علم تازه کشف کرده است. در بیان زلزله، تشبیهات و تمثیلاتی بیان شده که فهم حقیقت آنها برای ما که فقط در قالب تنگ مادی و علوم تجربی می اندیشیم، سخت است، ولی ما به افق گسترده علم امام، بیشتر از چشم تنگ علم اعتقاد داریم.
حال این علل یا براساس مکاشفه علل ملکوتی و با نگاه به ملائکه موکل آرامش و اضطراب زمین، بیان شده و یا به دلیل تصدیق معارف ذهنی قبل از اسلام، که در ذهن و علم مردم عصر ظهور اسلام، رخنه کرده بود، اظهار شده است، تا بر اساس علوم خویش، ائمه را جاهل نخوانند.
یا منظور از زمین و زلزله، نه فقط در کره کوچک خاکی ما بلکه بر مبنای معنای عمیق زلزله زمین با تاویلات و بطونی که در هر مفهوم دینی منطوی است و با نگاه به حقایقی ژرف و بسیار عمیق، بیان شده است. آیا همین مسایل که بیان مستقیم یا تمثیلی مطالب است، کاملاً قابل تطبیق با یافته های علمی می باشد؟
مقدمه فوق را عرض کردم تا برخی از اذهان که با ملاک علم تجربی، همه چیز حتی علوم ائمه و وحی الهی را محک می زنند، کمی تامل کنند.
در روایات، علل زلزله چنین بیان شده است:
ذوالقرنین وقتی به سد (یاجوج و مأجوج) رسید، از آن رد شد؛ داخل در ظلمات گشت، ناگاه ملکی را دید که بر کوهی ایستاده است؛ طول آن ملک پانصد ذراع (250 متر) بود. ذوالقرنین به او گفت: تو کیستی؟
گفت: من ملکی از ملائکه رحمن و موکل بر این کوه هستم؛ چرا که هیچ کوهی نیست که خداوند خلق کرده است، مگر این که از آن کوه تا این کوه، رگه ای است. پس وقتی خداوند اراده کند که شهری را متزلزل کند، به من وحی می کند و من (بارگه مربوط) آن را می لرزانم(44).
توضیح: شاید این رگه ها را بتواند بر رگه ها و گسل های زلزله خیز که مثل طنابی بر نقشه کره زمین نمودار است، تطبیق کرد، اما همه کوه هایی که خدا خلق کرده است، در کره های خاکی و مادی تنها نیست، چون حتی در عوالم ملکوتی نیز کوه موجود است. لذا آن کوه مرکزی که ملکی موکل آن است، بیشتر به مخلوقی ملکوتی و مربوط به عالم اراده و مشیت و تدبیر می ماند، تا مادی.
به خصوص که در حدیث به دیدار ملائکه و عالم ظلمات، توسط ذوالقرنین تصریح شده و این ها را با چشم باطن می توان مشاهده کرد. لذا تطبیق یافته های علمی با این احادیث، صحیح به نظر نمی رسد، و این احادیث معانی برتر از علل مادی را بیان می کنند.
در حدیثی دیگر، زمین را بر گرده یک ماهی دانسته است که موقع زلزله، آن ماهی یک فلس خود را تکان می دهد و آن قسمت مربوط زمین تکان می خورد، که مسلماً این نیز بر اساس مکاشفه و شهود بسیار قوی معنوی و با مشاهده ملکی بزرگ از ملائکه بیان شده، که به شکل ماهی یا گاو خلق شده است. چون هر پدیده کوچک و بزرگی، ملکی موکل دارد حدیث چنین است:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: همانا خداوند عز و جل زمین را خلق فرمود، پس ماهی را امر نمود و ماهی زمین را حمل کرد. ماهی گفت: زمین را با قدرت خودم حمل کردم! خداوند (برای محو عجب و غرور او) ماهی ای به اندازه یک وجب را برانگیخت که در بینی او داخل شد، پس زمین تا چهل روز به زلزله افتاد (به خاطر اضطراب آن ماهی بزرگ). وقتی خداوند بخواهد زمینی را متزلزل کند، آن ماهی کوچک را بر آن ماهی بزرگ نازل می نماید و زمین می لرزد(45).
توضیح: این ماهی مثل یک روح، کالبد زمین را در تصرف دارد و قدرت اراده آن نه مثل دو دست محدود بشر، بلکه مثل فلس های بی شمار ماهی، سراسر زمین را در بر گرفته و هر نقطه را اراده کند، می تواند فقط همان نقطه را بلرزاند و این تمثیل، نهایت تسلط و اقتدار کنترل شده را می رساند. در عین حال، از عالم ملکوت و تمثیلات حقیقی فوق مادی و علل حقیقی پدیده ها خبر می دهد. این ماهی یک ملک بزرگ موکل بر امنیت یا زلزله زمین است و او نیز در اختیار امام معصوم است و امام در اختیار خدا است و به امر او عمل می نماید.
بخشی از کتاب "زلزله چرا؟" نوشته آیت الله میرستار مهدیزاده
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1Z606mv
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر