۱۳۹۴ آذر ۹, دوشنبه

قصه افلاكی خاك؛ چند دقیقه برای چند سال؟!

او نفس می کشد. دستگاه با هر نفس مرطوب او صدایی دارد که دل را فرو می ریزد. تاپ تاپی غریب که صدای دلهره دارد، فضای ساده و کوچک او را شبیه اتاق سرد بیمارستانی می کند. با صدای دستگاه هایی که تلاش می کنند بیماری را زنده نگه دارند. این دردی که سالهاست با آن آشناست. "خیبر ذوالفقار زاده" همان امدادگر شجاعی است که این روزها به دلیل ضایعه شیمیایی و خس خس گلویش، به ناچار از کپسول اکسیژن استفاده می کند.
به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح های شیمیایی، خیبر ذوالفقار زاده، جانباز شیمیایی و موجی 70 درصد، متولد 1330 از اصفهان است. از اسفند 60 به عنوان کمک بهیار به جبهه های مبارزه حق علیه باطل اعزام می شود. در سال 62 در عغملیات والفجر 3 پس از انفجار یک موج شدید خمپاره موجی می شود در سال 63، 33 ساله بوده که در عملیات بدر با گاز خردل شیمیایی شده است.
شرح فداکاری ها و ایثار خیبر را از زبان او می خوانیم:
"در 17 دی ماه 60 به مدت یکماه آموزش امداد گری و کمک های اولیه دیدم و به عنوان بهیار از طریق بسیج به جبهه اعزام شدم. در اسفند 60 به مدت سه ماه در عملیات فتح المبین(1) حضور داشتم. در سال 62 به عنوان امدادگر بسیجی برای حضور درعملیات والفجر 3 (2) در کردستان ماموریت یافتم تا در کنار ارتشی ها امدادگر تانک شوم. تعداد 6 تانک برای نیروهای خودی بود تا اینکه آتش حملات دشمن شدید شد و تانک ها از کار افتاد. برای انتقال فرمانده مجروح تانک به پشت جبهه ها با دشواری مسیر بسته شده روبرو شدیم چرا که مجروح های زیادی در جاده مانده بودند و در همین حین با انفجار خمپاره ای موج عظیمی با فشار آمبولانس را از کمر پرتاب کرد و غلتاند و از شدت این موج موجی شدم."
خیبر زاده در همین حین با نقش بستن لبخندی بر لبانش خاطره ای را از عملیات والفجر 3 نقل کرد:
" قبل از شروع عملیات والفجر 3 و در همان هنگام شرایط به گونه ای رقم خورده بود که انجام عملیات به عقب می افتاد طوری که 3 روز مداوم منتظر بودیم عملیات شروع شود اما فرماندهان به دلیل لو رفتن عملیات و خمپاره شدن رزمنده ها بوسیله دذشمن آن را به تعویق می انداختند.در این هنگام فرماندهی بسیم زد که پی به وجود جاسوسی برده اند که که گرای عملیات را می دهد و به همین خاطر است که عراقی ها از مکان و شرایط ما مطلع می شوند و خمپاره می زنند. بعد از مدتی متوجه شدیم که در کوله پشتی چوپانی کمه در آن حوالی 30 بز داشت بی سیمی هست که از طریق آن تمام حرکات ما را برای عراقی ها گزارش می دهد . رزمندگان آن جاسوس در لباس چوپان را به تیر بستند. و بعد شرایط برای انجام عملیات مهیا شد"
خیبر زاده شیمیایی شدن خود را مربوط به سال 63 در عملیات بدر(3) در جزیره مجنون عنوان می کند و می گوید: "بوسیله گاز خردل مجروح شدم و ریه هایم دچار تورم و انسداد راه هوایی شد.
بعداز دیدن یک دوره پزشکیاری و اتل بندی در سال 63 به عنوان کمک امدادگر، پرسنل بهداری بودم. حوالی شب، چندین فروند هواپیما امدند و شیمیایی زدند. تنها 2 تا هواپیماها به یاد می آورم و بعد بیهوش شد م حتی اولین مقر که بعد از شیمیایی شدن منتقل شدم یادم نیست. به محض اینکه شیمیایی زدند نمی دانستیم چه کار بکنیم تا به خودمان آمدیم بویی را متوجه شدیم و فرصت هیچ کاری را نیافیتم تا اینکه سرفه های خونی و اشک ریختنمان شروع شد. بعد قرنطینه شده و به تهران اعزام شدم. اولین بیمارستانی که بستری شدم بیمارستان ساسان در تهران بود و بعد ها خاتم الانبیا. با معاینه ای که توسط پروفسور آلمانی"اشتاین سیل" شدم تشخیص نهایی اش برونشیت مزمن، آسم و عفونت ریه ها ناشی از مسمومیت شیمیایی بود.
بهترین خاطره:
پیروزی در اولین اعزام به عملیات در فتح المبین . که حوالی ساعت 5 سایت آزاد شد و رزمندگان و بچه های جهاد سازندگی به یمن این شادی گوسفند قربانی کردند و این پیروزی بزرگترین جشن در آن زمان بود چرا که بزرگترین سایتی که در دست عراق بود آزاد شد. در هنگام بازگشت حتی یک نیروی عراقی نبود که مقاومت کند.
بدترین خاطره :
در قبل و زمان عملیات جسد شهیدی از نیمه بدن در خاک بود. 2 تا نیروی کمک امداد گر فرستادم تا او را بیاورند غافل از اینکه زیر این جسد مین گذاری شده بود و در جلوی چشمم دو نیروی کمک شهید شدند.
چیزی که تحمل آن شرایط سخت را برای من امکان پذیر می کرد: دیدن رشادت های ایثارگرانی بود که در برابر سختی ها سینه سپر می کردند و این وانمود دیانت آنهاو رضایت خدا بود. آنها تفریحات دنیوی را در جلوی چشمشان می دیدند اما برایش مهم نبود طوری که از همه اینها گذشتند و برای امثال ما الگو شدند.
پانوشت:
1-عملیات فتح المبین با مراجعه به قرآن کریم نامگذاری شد و در ساعت سی دقیقه بامداد روز دوشنبه ‌٢ فروردین 1361 فرمان آغاز حمله بزرگ و سرنوشت ساز فتح المبین صادر شد طرح‌ریزی عملیات افتخار آفرین فتح المبین از اواسط آبان ‌١٣٦٠ آغاز شد و پس از تلاش های مستمر و خستگی ناپذیر و انجام مشورت ها و هماهنگی های گسترده، میان فرماندهان نظامی، سرانجام طرح عملیاتی شماره ‌١ فتح المبین در اواخر دی ماه همان سال آماده شد. روز ‌١٣ بهمن ‌١٣٦٠ در پی یک نشست مشترک بین فرماندهان عمده سپاه و ارتش طرح یادشده به یگان های عمده اجرایی ابلاغ و متعاقب دریافت اطلاعات جدید در ‌٣٠ بهمن همان سال طرح اولیه بازنگری شده و طرح شماره ‌٢ در ‌١٣ اسفند انتشار یافت.
2- عملیات والفجر 3: ارتش عراق پس از شكست در عملیات بیت المقدس و عقب نشینی سراسری خود، ارتفاعات مهم و سركوب مرزی را در اختیار داشت و به این ترتیب چند شهر مرزی همچون مهران زیر دید و تیر دشمن بود. ارتش عراق با استقرار نیروهای خودی روی ارتفاعات مرزی مهران، علاوه بر ایجاد تسلط بر این شهر، موفق شده بود با نیروی كمتری از منطقه بدره پدافند كند. حال آن كه عقب راندن دشمن از روی ارتفاعات مرزی، پدافند در دشت را به او تحمیل می كرد و در نتیجه نیروی بیشتری زمین گیر می شد. بر همین اساس، طرح تأمین مهران – به عنوان دومین عملیات محدود در شرایط جدید – در دستور كار قرار گرفت.
3- عملیات بدر: بيستم اسفند ماه سال 1363 همزمان با اجراي عمليات بدر است. اين عمليات كه با هدف قطع جاده بصره _ العماره و تهديد بصره از شمال شكل گرفت با رمز «يا فاطمه زهرا» به اجرا در آمد. علت شهادت بيشتر شهيدان در عمليات بدر به علت آلوده شدن به گاز سيانور بود كه حتي فرصت ماسك‌گذاري را به رزمندگان نداد. در اين عمليات جمعاٌ حدود بيست تا سي تن شهيد شيميايي داشتيم كه حدوداً پنج مورد مربوط به گاز اعصاب يك عامل مشكوك و ديگران به گاز سيانور مربوط بوده است. البته تا اين تاريخ نيز بر اثر آلودگي با گاز خردل در حدود پنج نفر ديگر به شهادت رسيده‌اند. در عمليات بدر، دشمن از همان ابتداي عمليات بمبها و گلوله‌هاي توپ حاوي مواد شيميايي، به ويژه گاز اعصاب را در سطح گسترده‌تر نسبت به عمليات خيبر به كاربرد چرا كه در عمليات پيشين نتيجه خوبي گرفته بود. در واقع اين بار عراق برخي از گازها را با بهره‌گيري از هواپيما به صورت سمپاشي از ارتفاع بالا روي جزيره پخش مي‌كرد. بهداري سپاه در فاصله عمليات خيبر تا بدر، به مطالعه پرداخت و روشهاي نوين درمان مجروحان را بررسي كرد و نتيجه گرفت كه بايد درمان مجروحان شيميايي‌ و ميكروبي از همان اورژانسهاي خط مقدم آغاز شود. از اين رو تعدادي از پزشكياران آموزش ديده را در اورژانس‌ها، بيمارستانهاي صحرايي و مركز درماني حميد مستقر كرد كه تقريباً مي‌توان گفت تمامي مجروحان (حتي با حال اغما يا وقفه تنفسي) در صورت رسيدن به اورژانس‌ها، بهبود مي‌يافتند


ادامه مطلب ....

http://ift.tt/1Opz47o

منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان

تبادل لينك

به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم

هیچ نظری موجود نیست: