رفیق جدانشدنی تمام انسانها
پیامبر(ص) فرمود: «اگر آرزو نبود، حتی هیچ باغبانی درختی را نمیکاشت. طبعاً او آرزو دارد که این درخت، میوه بدهد، بعد میوهها را بچیند، به بازار ببرد، بفروشد و به واسطه آن، خانه درست کند»، پس آرزو فی ذاته در خواطر هر انسانی موجودیت دارد.
به نقل از فارس؛ آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» با محوریت آرزو؛ رفیق جداناشدنی تمام انسانها، برای رسیدن به مرحله عمل پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
*خطورات ذهنی و طرح نقشه راه برای انجام عمل!
هر عملی از انسان، ساطع میشود، چه عمل خیر و چه عمل شرّ، در بستر خطورات است. همه این اعمال در جایگاه خطورات نفسانی یا شیطانی و یا در مقابل، خطورات ربّانی و ملکوتی قرار دارد.
در عالم عمل، اوّل آنچه که به ذهن میگذرد، عامل بر عمل است. تمام اعمال انسانها اوّل بر ذهن وارد میشود، چه آن عمل ناخودآگاه بر ذهن وارد شود، چه با تأمّل و تفکّر. ولی مهم اینجاست: راه گریزی نیست که اوّل نقشه همه اعمال، در ذهن خطور میکند.
در باب خطورات و چگونگی تشکیل آن و آن مراحل اربعه، مطالبی را بیان کردیم، امّا آنچه که باعث میشود خطورات تقسیم به خطورات نفسانی و شیطانی و ملکوتی و ربّانی شود، چیست؟
اوّلاً همه اینها حسب مطالبی که بیان کردیم، همه نقشه راه است برای عمل. و نکته مهم اینجاست که هیچ عملی اتّفاقی به وجود نمیآید، إلّا به نقشه راهش و آن نقشه راه، خطورات ذهنی بشر است.
*آرزو، عامل فعلیّت بخشیدن به خطورات
در مورد این خطورات فرمودند: یا در دو دست شیطان قرار دارد که عامل خطورات نفسانی و شیطانی میشود و این، در حقیقت، «لمة من الشیطان»[1]؛ یعنی «ایعاد بالشر و تکذیب بالحق» است. به تعبیر روایت، در دو انگشت شیطان قرار میگیرد. یا آن لمّهای است که «من الملک» یعنی «ایعاد بالخیر و تصدیق بالحق» است.
ختمی مرتبت، محمّد مصطفی(ص) فرمود: «قلب المؤمن بین إصبعین من أصابع الرحمن»[2]، قلب مؤمن بین دو انگشت از انگشتان خدای رحمان است. یعنی وقتی مؤمن شد، تمام خطورات که جایگاه آن ذهن و قلب اوست، تا او را به عمل برساند، در بین دو انگشت ذوالجلال و الاکرام است، یعنی همه خطورات و نقشه راه، باذن الله تبارک و تعالی بر قلب او وارد میشود.
نکته مهم اینجاست: تمام خیر، خوبی، نیکی و حال خوش اولیاء، موقعی است که این مؤمن، در دست خداست و سکینه و آرامش و همه خطورات ملکی و الهی به عنوان نقشه راه، باذن الله تبارک و تعالی بر قلب او، ورود پیدا میکند. امّا برعکس اگر شیطانی شد، همه چیز به ید ابلیس است.
لذا در خواطر الهی و همچنین خواطر شیطانی، اوّل چیز، آرزوست. الهام به آرزو در انسان موجودیّت دارد. مثلاً ذیل آیه شریفه 268 سوره بقره، مفسّرین و اولیاء الهی، نکاتی را بیان کردند که بسیار زیباست. پروردگار عالم میفرماید: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ»، شیطان شما را از تنگدستی و فقر، میترساند و به وحشت میاندازد و به بدکاری وامیدارد. بیان کردند: اگر انسان، جلوات دنیا را دید و به ذهن و قلب او خطور کرد که نکند من در دنیا فقیر و گرفتار و بدبخت شوم، همین عامل فحشاء میشود.
یکی از مطالب فحشاء این است که انسان به واسطه ترس از فقر که در ذهنش خطور یافته، به دنبال رزق حرام برود. طرق کس حرام هم مختلف است و شیطان نقشه راه را برای او میچیند. یکی اختلاس میکند، یکی نعوذبالله تنفروشی میکند و ... . فحشاء، مختلف است و حالش، حال متغیّر است. لذا چون انسان، حال متغیّر پیدا کرد، به احوال مبدّل میگردد، یعنی از حالی به حال دیگر میرود. اسّ و اساس همه اینها خطورات ذهنی و قلبی است که نقشه راه را برای او ترسیم میکند و او را به عمل وامیدارد. پس مهم اینجاست.
لذا اولیاء خدا نکته بسیار مهمّی را بیان میکنند، میگویند: آرزوها، دلیل فعلیّت میآورد، چه آرزوی خوب و چه آرزوی بد. یعنی عامل میشود برای حرکت در مقام فعلیّت فعل انسان. لذا انسان، فاعل به آن عمل میشود، چه عمل خیر و چه عمل شرّ.
اولیاء خدا میگویند: تمام اینها به واسطه دنیاست. مثلاً ظواهر و جلوات دنیا را میبیند، به ذهن او خطور میکند، میگوید: ببین، آنجایی که کسی ثروت دارد، او به ظاهر عزیز است، پس به دنبال ثروت حتّی بلغ ما بلغ باید رفت. آنجا که کسی قدرت دارد، عزیز است، پس به دنبال قدرت حتّی بلغ ما بلغ ... و قس علی هذا به دنبال همه مطالب. در دنیا، اوّل نگاهش به جلوات است و در ذهنش، اساس این جلوات، در عالم دنیا، به خطورات ورود پیدا میکند. اصل این خطورات کجاست؟ اینکه باورش میشود اگر مال داشتی، تو میتوانی در جامعه، عزیز باشی؛ یعنی عزّت را در مال میبیند. اگر قدرت داشتی، میتوانی عزیز باشی؛ عزّت را به قدرت میبیند. لذا خطور این جلوات بر ذهن و قلب، نقشه راه را میکشد. این که به هر طریق شده است باید عزیز شوم. چگونه عزیز شوم؟ به هر طریق مال به دست آورم تا سری بین شرها دربیاورم. این حال او، نقشه راه برای عملکرد را در ذهن میچیند و این را از آرزو میدانند. او هم آرزو دارد یک روز به این مقام برسد.
*اشرار و ابرار؛ هر دو در تلاش بر تحقّق آرزوهایشان هستند!
حتّی در باب عمل خیر هم اینگونه است. وقتی مقام معرفتی حضرات معصومین و اولیاء خدا تبیین میشود و اولیاء خدا دائم بیان میکنند که سیره عملی بزرگان را مطالعه کنید، دلیل این است که سیره عملی آنها، در مرحله نخست، آرزو برای انسان به وجود میآورد. یعنی آرزو میکند که من هم بتوانم آن مقام را به دست آورم.
لذا همانگونه که در باب دنیا، برای ورود خطورات ذهنی، همان نگاه به جلوات است؛ در مورد خطورات ذهنی ملکوتی و الهی هم، همان نگاه به سیره عملی حضرات معصومین و اولیاء و بزرگان است.
لذا اولیاء خدا علّت العلل قصص القرآن را برای عبادالرّحمن، این میدانند که این قصص، عامل آروزی رسیدن به آن مقامات است و چون کسی این آرزو را کرد و در ذهن و قلبش خطور پیدا کرد که آن مقام، مقام معرفتی است و رشد من در آن مقام است؛ لذا بعد از آن، نقشه راهی در عملکرد در قلب و ذهنش به وجود میآید و از آن پس به سمت عمل میرود.
بناست بحث ما بحث علمی اخلاقی باشد و طرقی را که اولیاء خدا بیان کردند، تبیین کنیم تا بدانیم چطور باید حرکت کنیم. حالا به فضل الهی علّت العلل اینکه بعضی در آن سمت و بعضی در این سمت هستند و برخی هم به تعبیر قرآن، «مذبذبین» هستند، بیان خواهیم کرد.
پس اصل علّت، خطورات ذهنی است که نقشه عمل را در پی دارد. اصل آن ورود به خطورات ذهنی هم نگاه به دنیاست. منتها از دو منظر:
نگاه به دنیا از طریق جلوات و ظواهر دنیا است.
نگاه به دنیا برای کسب مقامات معرفتی که این هم در ابتدا از طریق نگاه است. یعنی باز هم آن، جلوه میدهد. منتها یک جلوه، جلوه شرّ است که آن جلوات دنیا الدنیّه است. یک جلوه، جلوه خیر است که آن جلوات رحمانی است.
لذا در هر دو، یعنی هم جلوات رحمانی و هم جلوات شیطانی، آرزو (أمل) نقش دارد. یعنی آرزو میکند برسد به آنجا که رئیس شود. آرزو میکند به آنجا برسد که نماینده شود. آرزو میکند به آنجا برسد که وزیر شود و ...، چون تصوّر او این است که حداقل خیر دنیا و رسیدن به مقام عزّتش، همین رسیدن به این ظواهر دنیاست.
اتّفاقاً طرف مقابل هم دنبال عزّت است. لذا قرآن میفرماید: همه دنبال عزّت هستند، منتها «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین»[3]. ذیل همین آیه شریفه، اولیاء خدا میفرمایند: این دلالت بر عزّت است که برخی از طریق نفس میخواهند جلو بروند، امّا نمیدانند عزّت حقیقی در این طرف است.
پس:
هر دو گروه اوّل به قضایای خطورات ذهنی و قلبی دچار هستند. منتها خطورات گروه اوّل، نفسانی و شیطانی است و خطورات گروه دوم، ملکی و ربّانی است.
هر دو گروه، اسّ و اساس خطوراتشان، جلوات دنیاست، منتها یکی جلوه دنیا الدنیّه و ظواهر دنیاست و یکی جلوه حقیقت دنیا عندالاولیاء و العرفا و العقلاء است که به یکی دنیای مذموم و دیگری دنیای ممدوح گفته میشود.
همه این مطالب براساس آرزوست. یعنی هر دو گروه آرزو دارند.
گروه اوّل میخواهند به دنیا برسند، به این دلیل که عزّت خود را در این میبینند. اولیاء خدا هم عزّت خود را در بندگی و سیر الی الله و رسیدن به مقام عبودیّت میبینند. لذا سیره و حال عملی بزرگان، سرشت زندگی آنان میشود و آنها را به عنوان یک آینه مجسّم، دنبال میکنند تا به آن مقامات برسند. در آن طرف هم عزّت را در رسیدن به دنیا و مال و منال و مقام میبینند. میگویند: اگر به ظواهر و جلوات دنیا برسیم، عزیز هستیم.
لذا نقشه راه برای عمل برای هر دو کشیده میشود.
حالا با توجّه به این مطلب که بیان کردیم که آرزوها، خواه حصول آن ممکن باشد و خواه مورد آن متعلّق به نیک یا زشت باشد، خواه عدم تحقّق آن مستند به قضا و قدر الهی باشد، خواه عاملی باعث تقصیر در آرزو گردد - که به فضل الهی این موراد را توضیح خواهم داد - خواه سوء تدبیر و یا حسن تدبیر در آرزو باشد، ...، همه اینها به یک چیز ختم میشود و آن، این که عمل حتماً صورت میگیرد.
لذا خود آرزو فی ذاته، همدم بشر است، چه برای مؤمن و چه برای غیرمؤمن. چه آن کسی که خطورات نفسانی و شیطانی دارد و چه آن کسی که خطورات ملکی و ربانی دارد.
*رفیق و مونس تمام انسانها
امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنأبیطالب(ع) فرمودند: «الْأَمَلُ رَفِیقٌ مُؤْنِس». همه ما در آرزو هستیم، کسی نمیتواند بگوید من آرزو ندارم. بعضی از آرزوها ما مخفی است و خودمان حواسمان نیست که آن آرزو در وجودمان هست، لذا به آن میگویند: «الأمل الخفیّه». در این باره نکات بسیار زیبا و ظریفی است که اولیاء خدا بیان کردند و به فضل الهی توضیح میدهم.
«الْأَمَلُ رَفِیقٌ مُؤْنِس» یعنی آرزو، همدم، انیس و مونس انسان است. این را بدانید همه انسانها در درون خودشان با خودشان حرف میزنند، منتها گاهی به واسطه بعضی از مشکلات، از درون به بیرون میآید و همانطور که دیدید، مثلاً شخصی دارد راه میرود و با خودش حرف میزند. یعنی صحبت درونی او به بیرون انتقال پیدا کرده است. در حالی که همه، چه مؤمن، چه غیر مؤمن، چه ولیّ خدا، چه غیر ولیّ خدا، صحبتهای درونی دارند و آرزو، همدم آنهاست، همان رفیق شفیقی که دائم دارد در درون او حرف میزند و اگر آرزو نبود، اصلاً چیزی به وجود نمیآمد.
لذا پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «الْأَمَلُ رَحْمَةٌ لِأُمَّتِی، وَ لَوْ لَا الْأَمَلُ مَا أَرْضَعَتْ أُمٌّ وَلَداً وَ لَا غَرَسَ غَارِسٌ شَجَرا» حضرت تمثیل را پایین میآورد که همه بفهمند، میفرمایند: اوّلاً بدانید آرزو برای امّت من رحمت است و اشکالی ندارد.
بعد میفرمایند: میخواهید بدانید آرزو چیست؟ میفرمایند: اگر آرزو نبود هیچ مادری، فرزندش را شیر نمیداد. مادر آرزو دارد بچّهاش بزرگ شود، لذا حتّی وقتی در گهواره است، برای بچّه شعر میخواند که بعدها مثلاً بزرگ میشود، این طور میشود، آن طور میشود، عروسش میکنم، دامادش میکنم و ...، اینها آرزو است.
حضرت در ادامه نیز میفرمایند: اگر آرزو نبود، حتّی هیچ باغبانی درختی را نمیکاشت. طبعاً او آرزو دارد که این درخت، میوه بدهد، بعد میوهها را بچیند، به بازار ببرد، بفروشد و به واسطه آن، خانه درست کند و ازدواج بچّهاش مهیّا شود و ... .
لذا آرزو همیشگی است و همه آرزو دارند. پس باید این را بدانیم که آرزو فی ذاته در خواطر هر انسانی، چه خیر و چه شرّ، موجودیّت دارد.
*رفیق جدانشدنی و بیانتهای تمام انسانها
لذا زین العابدین، امام العارفین، حضرت سیّد السّاجدین، علیّبنالحسین(ع) در یکی از این دعاهای شریفشان که در جلد 94 بحارالانوار هست، مطالبی را بیان فرمودند، از جمله اینکه فرمودند: «أسئلک من الآمال أوفقها» از تو مناسبترین آرزوها را مسألت دارم و خواهانم.
یعنی حضرت میخواهد بیان بفرمایند: بدانید آرزو همیشگی است، منتها مهم این است که انسان بداند باید کدام آرزو را داشته باشد. پس کسی نمیتواند از آرزو به دور باشد؛ چون همه چیز براساس آرزوست.
وقتی تبیین میشود: شیعیان، همسایگان پیامبرند؛ طبیعی است شما آرزو میکنی، فردای قیامت پیامبر را ببینی. لذا در دعا هم همین درخواست رؤیت ایشان را بیان میکنیم. حالا با توجّه به داشتن این آرزو، عمل به وجود میآید. با خود میگویی: حالا باید چکار کنم که به آنجا برسم؟ میگوید: حالا این کار را انجام بده، این کار را انجام بده، این کار را انجام بده و ...، تا بتوانی فردای قیامت محضر پیغمبر اکرم، محمد مصطفی(ص) باشی.
پس آرزو، همدم و رفیق برای هر انسانی است و نمیشود از آن جدا شد و این، یک نکته بسیار مهمی است.
ضمن اینکه یک نکته دیگر هم هست و آن، اینکه آرزو انتها هم ندارد. یک موقعی فرزند شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز در اواخر عمر آقا (همان به ظاهر عمر اوّلیّه که آقا میخواستند بروند؛ چون ایشان به امر حضرت حجّت(عج) در قید حیات هستند) به ایشان عرضه داشتند: آقا! من میخواهم مثل شما بشوم.
حضرت فرمودند: عزیزم! پس بدان تو هیچ نخواهی شد.
گفت: چطور؟!
فرمودند: من میخواستم امام زمان بشوم، این شدم (نه اینکه نعوذبالله ادّعای امام زمانی کنند؛ یعنی من میخواستم به آن مقام عصمت کامله برسم)، تو اگر بخواهی مثل من بشوی که هیچ نمیشوی.
پس معلوم میشود آرزو برای همه هست و انتها هم ندارد.
لذا مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنأبیطالب(ع) فرمودند: «الْأَمَلُ لَا غَایَةَ لَه» برای آرزو، هیچ پایانی نیست و غایت و نهایتی ندارد، حتی آنهایی که در دنیا میافتند هم همین حال را دارند.
*سیریناپذیری هم مادیّون و هم اولیاء خدا در آرزوها!
اگر به متن امام راحل عظیمالشّأنمان در تنفیذ ریاست جمهوری شهید بزرگوار، شهید رجائی، مراجعه کنید، میببینید که امام در آنجا فرمودند: گاهی انسان آرزو میکند که مثلاً وکیل شود، بعد از مدّتی آرزو میکند وزیر شود، بعد از مدّتی آرزو میکند نخست وزیر شود، بعد از مدّتی آرزو میکند رئیس جمهور شود و ... . امّا بدانید این انتها ندارد و انسان به جایی میرسد که حتّی اگر همه دنیا را هم به او بدهند، باز به دنبال یک آرزوی دیگری است؛ یعنی سیر نمیشود.
حضرت در یک فرمایش دیگر فرمودند: «الْآمَالُ لَا تَنْتَهِی» آرزوها پایان ناپذیرند. البته فکر نکنید که فقط برای بدیها بیان فرمودند، خیر، چه آرزوی خوب و چه آرزوی بد، تمام ناشدنی است. از آن طرف هم میبینیم که حضرت شیخنا الاعظم میخواهد حضرت حجّت شوند و از آن طرف هم میبینیم آن کسی که آرزوهای دنیایی دارد، حتّی اگر همه دنیا تحت ید او باشد سیر نمیشود و باز هم میخواهد. همانطور که اولیاء خدا هم از بندگی و معارف و عبادت سیر نمیشوند.
اولیاء خدا بیان کردند: یکی از ادلّهای که در نماز حضرت حجّت، 100 مرتبه «ایّاک نعبد و ایاک نستعین» گفته میشود، برای این است که به واسطه هر ایّاک نعبد و ایّاک نستعین که بیان میشود، آن شخص مطلب جدیدی را میبیند و لذا از این عبادت و بندگی سیر نمیشود و دنبال مقام بالاتری است و حال او حال دیگری خواهد شد.
ما گاهی وقتی حرکات آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آن ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب را میدیدیم، قابل باور برایمان نبود. من هنوز هم واقعاً متعجّبم که چطور میشود انسان در کبر سن، چهار پاره استخوان، قریب به سه ساعت در رکوع باشد و مدام اشک بریزد! پنج دقیقه، بیست دقیقه، یک ربع، نیم ساعت، مگر انسان چقدر میتواند در رکوع باشد و اشک بریزد، طوری که تمام محاسن مبارکشان خیس میشد؟! میدیدم که ایشان شبی را در رکوع بودند و فقط میگفتند: «سبحان ربّی العظیم و بحمده»، «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله ...»، چنان سبحان اللّهی میگفتند، کأنّ عشق بازی میکنند. ما با حال ایشان گریهمان گرفته بود و بعد که به ایشان عرض کردیم: آقا! محاسن مبارکتان خیس شد، ایشان میفرمودند: نگاه به خودت بکن، من خودم متوجّه نبودم.
آقا وضعیت و حالی داشتند که من با خود میگفتم: آقا! چطور میخواهند از رکوع بلند شوند؟! بعد از قریب به سه ساعت، آقا خیلی راحت بلند میشدند و میگفتند: «سمع الله لمن حمده، الله اکبر»، چنان زیبا و عاشقانه، چنان حال و اتّصالی داشتند که وصف ناشدنی بود. ظاهر هم این است که اجازه آن مطلب را از ایشان بر میدارند و إلّا آنها تا صبح همانطور میماندند و برایشان مهم نبود، شاید یک شبانه روز، دو شبانه روز و ... . امثال من این مطالب را نمیفهمند که یعنی چه؟! مگر نماز واجب نمیخواهند بخوانند؟! بله ما نمیفهمیم. لذا آن لذایذ به صورت ظاهر از آنها برداشته میشود که بتوانند به مابقی کارهای خود برسند، امّا اینها از یک تسبیح به تسبیح بعد و از یک تقدیس به تقدیس بعد، از حالی به حالی دیگر میرفتند. لذا آرزو برای اینها تمامی ندارد.
لذا اولیاء خدا هم همین هستند، یک مقامی را در بندگی میبینند و هر چه در آن عشقبازی و لذّت با پروردگار عالم، در آن ارتباط و حلاوت و شیرینی ارتباط با پروردگار عالم، جلو میروند، یک مقام دیگری را آرزو میکنند و حال آنها یک حال دیگری میشود. معلوم میشود سجده و رکوع آنها، یک سجده و رکوع عادی نیست، فقط سبحان ربی الاعلی و بحمده نیست، چیز دیگری را میبینند.
همان طور که کسی که در دنیا میافتد، همین حال را دارد و روایتش را جلسه بعد بیان میکنم که نکتهای جالب دارد. من در شبهای ماه محرّم هم قصد دارم که مباحث اخلاق را تعطیل نکنم و ضمن اینکه به فضل الهی هر شب از ساعت هفت به بعد برنامه داریم، امّا چهارشنبهها هم بحث اخلاق را خواهیم داشت تا به این مطلب دقّت کنیم که چه شد کربلا، کربلا شد؟! در آنجا هم همین بحث آرزو مطرح است و لذا همان آرزوها هم عامل عمل آنان شد.
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: علّت اعمال این افراد، همین آرزوهای باطلشان است. بعد اشاره فرمودند که اگر شما هم آرزوی رسیدن به قرب الهی داشتید، عمل صالحتان زیاد میشد. آنها آرزوی قرب چنین و چنان دارند و عمل میکنند، ولی شما عمل نمیکنید.
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1Rnl6kI
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر