شایع ترین تعریف در مفهوم سکولاریسم، جدایی دین از سیاست است. اما تعریف دقیق سکولاریسم را می توان این گونه بیان کرد: «نوعی طرز تفکر نسبت به حقایق هستی براساس یافته های «مادی دنیوی» بدون تکیه یا مبنا قراردادن راهکارهای دینی و معنوی.»[۱] چند کلیدواژه در تفکر سکولاریسم وجود دارد، از آن جمله است؛ علم باوری، عقل بسندگی، شکاکیت معرفتی.
در حصار دیوار دنیا، یا در آسمان بی انتهای ایمان
اساس سکولار بر این مبنا چیده شده است که در این عالم به عقل و علم بشر بسنده کن و ماوراء و فراماده را به فراموشی بسپار. چرا که قابل اثبات با ابزار تجربی نیستند و انسان را به مرحلۀ شکاکیت معرفتی می رسانند. از این رو در این عالم چیزی ارزش دارد که بتوانی آن را با ابزار تجربه درک و حس کنی و الّا وجود آن را نفی کن.
در مورد گزاره های دینی نیز با این ادعا که این گزاره ها دست نایافتنی و فراتر از عقل هستند، و عقل انسان توانایی اثبات امور متافیزیکی را ندارد، در صدد نفی و رد گزاره های وحیانی می باشند.
تکیه به علوم تجربی به عنوان ابزار معرفتی علی رغم این که آثاری در پیشرفت صنعت و تکنولوژی داشته است، ولی منحصر شدنِ به آن، سبب جدایی از نیازهای فرامادی و معنوی بشر گردیده است. این عملکرد چالش های عمیق نظری و عملی در نیمۀ دوم قرن بیستم به بعد را موجب شده است. تهدید جامعۀ بشری به وسیلۀ دو جنگ جهانی، افسارگسیختگی و ابتذال فرهنگی و جهت گیری به طرف حیوانیت مدرن با استفاده از تکنولوژیِ صرف، زنگ خطر نیاز به معنویت و تکیه بر نیازهای فرامادی را حتی در ذهن برخی دانشمندان غربی به صدا در آورده است.
در حالی که مکتب اسلام به عنوان غنی ترین و کامل ترین مکتب در جهان، تکیۀ مشخصی بر امور غیرمادی دارد. خداوند در سورۀ بقره صراحتاً از ایمان به غیب سخن می گوید: «الذین یومنون بالغیب...»[۲] کلمۀ غیب بیش از ۴۰ بار در قرآن بکار رفته است. از مهمترین مرزهای تفکیک ایمان و کفر، مسئلۀ غیب می باشد. تجربه گرایان برای خود در دنیا دیواری کشیده اند و خود را در چهارچوبِ آن محصور کرده اند و به زندگی حیوانی بسنده کرده اند. در حالی که مومنین حصار ماده را کنار زده اند و با ایمان به غیب و فراماده درصدد درنوردیدن آن به سمت نور و تعالی هستند.[۳]
ایمان به آنچه که دیده نمی شود
در قرآن ایمان به غیب مصادیق متعددی دارد: از آن جمله است؛ ایمان به معاد، ایمان به روح، ایمان به وجود امام غائب.
الف) ایمان به معاد:
در مورد ایمان به معاد داستانهای مختلفی در قرآن کریم آمده است. مانند داستان حضرت ابراهیم در مورد کشتن پرندگان و زنده شدن آنها[۴] و یا داستان عزیر پیامبر که از روستای ویرانی می گذشت و از خود پرسید: «چگونه خدا اهالی این قریه را زنده خواهد کرد؟» خداوند او را میراند و زنده کرد و صحنه ای از معاد را برایش به پا کرد.[۵] همچنین است سخن خداوند در سوره یونس که می فرمایند: «ما به هنگام مرگ نابود نمی شویم. بلکه خدا و فرشتگان ما را به طور کامل تحویل می گیرند و ما به سوی پروردگار باز می گردیم.»[۶] پس ایمان به معاد از ارکان اساسی دین اسلام می باشد.
ب) ایمان به روح:
در مورد ایمان به روح نیز آیات متعددی در قرآن آمده است. قرآن از روح به عنوان بخش مهمی از آدمی نام می برد، به گونه- ای که انسان بعد از دمیده شدن روح است که شایستۀ سجدۀ ملائکه قرار گرفته است. خداوند می فرماید: «چون آفرینش را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم، در برابر او به سجده بیفتید.»[۷] و در جای دیگر می فرماید: «چون تمامش کردم و در آن از روح خود دمیدم، همه سجده اش کنید.»[۸]
با این بیانات روشن شد که خداوند ایمان به غیب را برای سعادت آدمی، لازم دانسته است. اکنون مکان مناسبی است تا این سوال را بپرسیم که آیا قرآن کریم در مورد امام غائب نیز، سخن به میان آورده است؟
ج) ایمان به وجود امام غائب:
همان طور که اشاره شد خداوند در سورۀ بقره فرموده: «الذین یومنون بالغیب...»، در تفسیر آمده مراد به غیب، وجود مبارك حضرت حجة بن الحسن العسكرى امام زمان(عجل اللّه فرجه) كه غائب و مستور از انظار است می باشد. چنانچه حضرت صادق علیه السلام فرمود: مراد كسانى هستند كه ایمان آورند به قیام قائم علیه السلام كه او حق است.[۹] و نیز از آن حضرت سوال شد از آیه شریفه. فرمود: متقین شیعه على علیه السلام و مراد به غیب حجة غائب است، و شاهد آن آیه شریفه «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ»[۱۰] است.
بنابراین ایمان به حضرت مهدی علیه السلام تاثیر به سزایی در سبک زندگی مسلمان ایجاد می کند. چراکه در می یابد لازمۀ مومن بودن ایمان به غیب است و از مصادیق مهم غیب، امام غائب است، بنابراین "مهدی شناسی" از ضروریات دین می شود. علت آن را از امام حسین علیه السلام جویا می شویم: ایشان می فرمایند: «هان ای مردم! همانا خداوند که بزرگ باد یاد او، بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند... (و شناخت خدا) اینست که اهل هر زمانی، امام خویش را که باید از او فرمان برند، بشناسند.»[۱۱]
از بن بست تاریک سکولاریسم تا ایمان امیدوارانه منتظرین
در می یابیم ایمان به غیب در دین اسلام به عنوان یک گزارۀ خدشه ناپذیر معرفی شده است و ایمان به حضرت حجت علیه السلام از مصادیق ایمان به غیب. و با بیانی ساده نیز می توان ابطال عقیدۀ سکولاریسم را به رخ آن ها کشید. ایشان بیان می دارند که هر چیز فرامادی قابل اثبات نیست و در آن شک می کنند و در نتیجه به نفی آن منجر می شوند، در حالی که ما به آن ها بیان می کنیم شما به علم حضوری خود علم و یقین دارید و شکی در آن ندارید در حالی که نمی توانید آن را با ابزاری مادی ثابت کنید.
به بیانی ساده تر مثلا شما به گرسنگی خود علم یقینی دارید و در آن شک ندارید هرچند که این حس گرسنگی را نیز نمی توانید با ابزار مادی ثابت کنید در حالی که شما نه علم حضوری به علم خویش را نفی کرده اید نه علم به گرسنگی خویش را. و در هر حال این اعتقاد شما به دنیوی گروی باعث شده که دنیا به انحطاطی پیش رود که به اذعان دانشمندان، بشر نیز مرده است. [۱۲] پس صرف نرسیدن با ابزار تجربی، دلیل منطقی برای رد آن نمی تواند باشد و باید فکری اساسی برای هویت بشر غربی کرد.
و این درحالی است که ایمان به حضرت حجت علیه السلام، امیدی در دل مومنان است، و همواره امیدوار، چشم به ظهور ایشان دوخته اند. وضعیت اسفبار امروز دنیا، ایشان را در خود غرق نمی کند بلکه نقطه امید و علت حرکتشان هست به سوی نور و هدایت.
سخن آخر اینکه
سکولار معتقد به فراماده نیست، و هر چیزی غیر از ماده را نفی می کند. دقیقاً نظر مقابل سکولار نظر اسلام است که معتقد به ماده و فراماده است. از مصادیق فراماده ایمان به غیب می باشد. ایمان به غیب موارد متعددی دارد. از مهمترین مصادیقِ آن، ایمان به امام غائب است. ایمان به امام غائب و ناظر دانستن ایشان بر اعمال و رفتار، وسیله ایست برای تعالی و رشد فرهنگی انسان. و این تفکر، متناقض تفکر سکولاریسم است که انسان را محصور به ماده کرده و نتیجۀ آن، به اذعان دانشمندان غربی به ابتذال فرهنگی و انحطاط بشریت تبدیل شده است.
پی نوشت:
۱- مراجعه کنید به؛ آشتی دین و سکولاریسم و نقد آن. روزنامه رسالت ۲۰/۶/۸۴ در نقد مقاله عمادالدین، باقی. دین، سکولاریسم، حقوق بشر، روزنامه شرق، ش۵۴۳ و ۵۴۴ مورخ۱۵ و ۱۶/۵/۸۴.
۲- بقره/۳
۳- تفسیرنمونه،ج۱،ص: ۷۱
۴- بقره/۲۶۰
۵- بقره/۲۵۹.
۶- یونس/۱۰۴
۷- حجر/۲۹
۸- ص/۷۲
۹- كمال الدین صدوق،باب ۳۳،صفحه ۳۴۰،حدیث ۱۹
۱۰- همان،حدیث ۲۰
۱۱- بحارالانوار، مجلسی، ج۲۶،ص۲۶۰
۱۲- اریک فروم در کتاب خویش بیان می کند: «در قرن نوزدهم مساله این بود که «خدا مرده است»، در قرن بیستم (به خاطر انحطاط اخلاقی و ابتذال فرهنگی انسانها) مساله این است که «انسان مرده است». برگرفته از: اریک فروم، جامعۀ سالم، ترجمۀ اکبر تبریزی، انتشارات بهجت.
در حصار دیوار دنیا، یا در آسمان بی انتهای ایمان
اساس سکولار بر این مبنا چیده شده است که در این عالم به عقل و علم بشر بسنده کن و ماوراء و فراماده را به فراموشی بسپار. چرا که قابل اثبات با ابزار تجربی نیستند و انسان را به مرحلۀ شکاکیت معرفتی می رسانند. از این رو در این عالم چیزی ارزش دارد که بتوانی آن را با ابزار تجربه درک و حس کنی و الّا وجود آن را نفی کن.
در مورد گزاره های دینی نیز با این ادعا که این گزاره ها دست نایافتنی و فراتر از عقل هستند، و عقل انسان توانایی اثبات امور متافیزیکی را ندارد، در صدد نفی و رد گزاره های وحیانی می باشند.
تکیه به علوم تجربی به عنوان ابزار معرفتی علی رغم این که آثاری در پیشرفت صنعت و تکنولوژی داشته است، ولی منحصر شدنِ به آن، سبب جدایی از نیازهای فرامادی و معنوی بشر گردیده است. این عملکرد چالش های عمیق نظری و عملی در نیمۀ دوم قرن بیستم به بعد را موجب شده است. تهدید جامعۀ بشری به وسیلۀ دو جنگ جهانی، افسارگسیختگی و ابتذال فرهنگی و جهت گیری به طرف حیوانیت مدرن با استفاده از تکنولوژیِ صرف، زنگ خطر نیاز به معنویت و تکیه بر نیازهای فرامادی را حتی در ذهن برخی دانشمندان غربی به صدا در آورده است.
در حالی که مکتب اسلام به عنوان غنی ترین و کامل ترین مکتب در جهان، تکیۀ مشخصی بر امور غیرمادی دارد. خداوند در سورۀ بقره صراحتاً از ایمان به غیب سخن می گوید: «الذین یومنون بالغیب...»[۲] کلمۀ غیب بیش از ۴۰ بار در قرآن بکار رفته است. از مهمترین مرزهای تفکیک ایمان و کفر، مسئلۀ غیب می باشد. تجربه گرایان برای خود در دنیا دیواری کشیده اند و خود را در چهارچوبِ آن محصور کرده اند و به زندگی حیوانی بسنده کرده اند. در حالی که مومنین حصار ماده را کنار زده اند و با ایمان به غیب و فراماده درصدد درنوردیدن آن به سمت نور و تعالی هستند.[۳]
ایمان به آنچه که دیده نمی شود
در قرآن ایمان به غیب مصادیق متعددی دارد: از آن جمله است؛ ایمان به معاد، ایمان به روح، ایمان به وجود امام غائب.
الف) ایمان به معاد:
در مورد ایمان به معاد داستانهای مختلفی در قرآن کریم آمده است. مانند داستان حضرت ابراهیم در مورد کشتن پرندگان و زنده شدن آنها[۴] و یا داستان عزیر پیامبر که از روستای ویرانی می گذشت و از خود پرسید: «چگونه خدا اهالی این قریه را زنده خواهد کرد؟» خداوند او را میراند و زنده کرد و صحنه ای از معاد را برایش به پا کرد.[۵] همچنین است سخن خداوند در سوره یونس که می فرمایند: «ما به هنگام مرگ نابود نمی شویم. بلکه خدا و فرشتگان ما را به طور کامل تحویل می گیرند و ما به سوی پروردگار باز می گردیم.»[۶] پس ایمان به معاد از ارکان اساسی دین اسلام می باشد.
ب) ایمان به روح:
در مورد ایمان به روح نیز آیات متعددی در قرآن آمده است. قرآن از روح به عنوان بخش مهمی از آدمی نام می برد، به گونه- ای که انسان بعد از دمیده شدن روح است که شایستۀ سجدۀ ملائکه قرار گرفته است. خداوند می فرماید: «چون آفرینش را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم، در برابر او به سجده بیفتید.»[۷] و در جای دیگر می فرماید: «چون تمامش کردم و در آن از روح خود دمیدم، همه سجده اش کنید.»[۸]
با این بیانات روشن شد که خداوند ایمان به غیب را برای سعادت آدمی، لازم دانسته است. اکنون مکان مناسبی است تا این سوال را بپرسیم که آیا قرآن کریم در مورد امام غائب نیز، سخن به میان آورده است؟
ج) ایمان به وجود امام غائب:
همان طور که اشاره شد خداوند در سورۀ بقره فرموده: «الذین یومنون بالغیب...»، در تفسیر آمده مراد به غیب، وجود مبارك حضرت حجة بن الحسن العسكرى امام زمان(عجل اللّه فرجه) كه غائب و مستور از انظار است می باشد. چنانچه حضرت صادق علیه السلام فرمود: مراد كسانى هستند كه ایمان آورند به قیام قائم علیه السلام كه او حق است.[۹] و نیز از آن حضرت سوال شد از آیه شریفه. فرمود: متقین شیعه على علیه السلام و مراد به غیب حجة غائب است، و شاهد آن آیه شریفه «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ»[۱۰] است.
بنابراین ایمان به حضرت مهدی علیه السلام تاثیر به سزایی در سبک زندگی مسلمان ایجاد می کند. چراکه در می یابد لازمۀ مومن بودن ایمان به غیب است و از مصادیق مهم غیب، امام غائب است، بنابراین "مهدی شناسی" از ضروریات دین می شود. علت آن را از امام حسین علیه السلام جویا می شویم: ایشان می فرمایند: «هان ای مردم! همانا خداوند که بزرگ باد یاد او، بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند... (و شناخت خدا) اینست که اهل هر زمانی، امام خویش را که باید از او فرمان برند، بشناسند.»[۱۱]
از بن بست تاریک سکولاریسم تا ایمان امیدوارانه منتظرین
در می یابیم ایمان به غیب در دین اسلام به عنوان یک گزارۀ خدشه ناپذیر معرفی شده است و ایمان به حضرت حجت علیه السلام از مصادیق ایمان به غیب. و با بیانی ساده نیز می توان ابطال عقیدۀ سکولاریسم را به رخ آن ها کشید. ایشان بیان می دارند که هر چیز فرامادی قابل اثبات نیست و در آن شک می کنند و در نتیجه به نفی آن منجر می شوند، در حالی که ما به آن ها بیان می کنیم شما به علم حضوری خود علم و یقین دارید و شکی در آن ندارید در حالی که نمی توانید آن را با ابزاری مادی ثابت کنید.
به بیانی ساده تر مثلا شما به گرسنگی خود علم یقینی دارید و در آن شک ندارید هرچند که این حس گرسنگی را نیز نمی توانید با ابزار مادی ثابت کنید در حالی که شما نه علم حضوری به علم خویش را نفی کرده اید نه علم به گرسنگی خویش را. و در هر حال این اعتقاد شما به دنیوی گروی باعث شده که دنیا به انحطاطی پیش رود که به اذعان دانشمندان، بشر نیز مرده است. [۱۲] پس صرف نرسیدن با ابزار تجربی، دلیل منطقی برای رد آن نمی تواند باشد و باید فکری اساسی برای هویت بشر غربی کرد.
و این درحالی است که ایمان به حضرت حجت علیه السلام، امیدی در دل مومنان است، و همواره امیدوار، چشم به ظهور ایشان دوخته اند. وضعیت اسفبار امروز دنیا، ایشان را در خود غرق نمی کند بلکه نقطه امید و علت حرکتشان هست به سوی نور و هدایت.
سخن آخر اینکه
سکولار معتقد به فراماده نیست، و هر چیزی غیر از ماده را نفی می کند. دقیقاً نظر مقابل سکولار نظر اسلام است که معتقد به ماده و فراماده است. از مصادیق فراماده ایمان به غیب می باشد. ایمان به غیب موارد متعددی دارد. از مهمترین مصادیقِ آن، ایمان به امام غائب است. ایمان به امام غائب و ناظر دانستن ایشان بر اعمال و رفتار، وسیله ایست برای تعالی و رشد فرهنگی انسان. و این تفکر، متناقض تفکر سکولاریسم است که انسان را محصور به ماده کرده و نتیجۀ آن، به اذعان دانشمندان غربی به ابتذال فرهنگی و انحطاط بشریت تبدیل شده است.
پی نوشت:
۱- مراجعه کنید به؛ آشتی دین و سکولاریسم و نقد آن. روزنامه رسالت ۲۰/۶/۸۴ در نقد مقاله عمادالدین، باقی. دین، سکولاریسم، حقوق بشر، روزنامه شرق، ش۵۴۳ و ۵۴۴ مورخ۱۵ و ۱۶/۵/۸۴.
۲- بقره/۳
۳- تفسیرنمونه،ج۱،ص: ۷۱
۴- بقره/۲۶۰
۵- بقره/۲۵۹.
۶- یونس/۱۰۴
۷- حجر/۲۹
۸- ص/۷۲
۹- كمال الدین صدوق،باب ۳۳،صفحه ۳۴۰،حدیث ۱۹
۱۰- همان،حدیث ۲۰
۱۱- بحارالانوار، مجلسی، ج۲۶،ص۲۶۰
۱۲- اریک فروم در کتاب خویش بیان می کند: «در قرن نوزدهم مساله این بود که «خدا مرده است»، در قرن بیستم (به خاطر انحطاط اخلاقی و ابتذال فرهنگی انسانها) مساله این است که «انسان مرده است». برگرفته از: اریک فروم، جامعۀ سالم، ترجمۀ اکبر تبریزی، انتشارات بهجت.
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1EVEyyX
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر