۱۳۹۳ آذر ۱۰, دوشنبه

آیا مختار به امام حسن(ع) خیانت کرد؟...


جهل خواص و شروع انحراف اجتماع











آیا مختار به امام حسن(ع) خیانت کرد؟/ بررسی ابعاد خيانت خواص به امام حسن(ع)


گروهي مختار را متهم مي‌نمايند به اين‌كه به خاطر تقرب به معاويه قصد تحويل امام(ع) به معاويه را داشته است كه به بررسی دقیق آن پرداخته ایم.









فراز و فرود تاريخ رابطه مستقيم دارد با سعود و نزول عقل و محصولاتش، يعني درايت و بصيرت در جامعه. هرگاه در يك جامعه عقل در قوس صعود قرار گيرد جامعه به سمت كمال و الهي شدن پيش مي‌رود و آن‌گاه كه طلوع جهل در يك جامعه صورت پذيرد غروب انسان حاصل مي‌گردد.




يكي از پرفراز و فرودترین جريان‌ها در كل تاريخ، سير تاريخي ائمه(علیهم‌السلام) است، كه گاه برحسب ظاهر در جامعه قدرت می‌گرفتند و درزمانی ديگر به انزوا گرفتار مي‌شدند. دراین‌بین تاريخ زندگي و دوران امامت اما حسن مجتبي(علیه‌السلام) يكي از مظلومانه‌ترین روزگارهاي اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به شمار مي‌رود. روزگاري كه همراه بود باخیانت ياران نزديك و ناداني برخي از خواص. دوره‌اي كه تطميع و تهديد چشم‌ها را بست و تعصب كور زبان‌ها را گشود؛ جهل مردم از تيغ شمشير تا نيش زبان را بر امام(علیه‌السلام) رواداشت و كار را به آنجا رساند كه مظلوميت آن يگانه دوران زبان زد خاص و عام شد .



عدم شناخت باعث شد به غارت خيمه امام(علیه‌السلام) دست بزنند

با سيري در تاريخ امام حسن(علیه‌السلام) به کلیدواژه‌ای مي‌رسيم كه مي‌توان همه مظلوميت آن امام را به اين واژه منتسب نمود. آن شاه‌کلید واژه امام شناسي است . جامعه زمان امام حسن(علیه‌السلام) نسبت به امام و جايگاه آن فهم درستي نداشتند و مردم عموماً و خواص غالباً امام(علیه‌السلام) را چون يكي از قدرت‌طلبان مي‌ديدند كه براي حاكم شدن بر نقطه‌ای اقدام به لشکرکشی نموده است. همين عدم شناخت باعث شد به اندك شایعه‌ای امام(علیه‌السلام) را رها نموده و حتي به غارت خيمه امام(علیه‌السلام) دست بزنند.



معاويه كه احتمال مي‌داد در مقابله با لشكر امام حسن(علیه‌السلام) ناتوان باشد، با مكري اقدام به پراكنده نمودن شايعه در بين لشكر امام(علیه‌السلام) نمود و به جاسوسان خود دستور داد تا خبر صلح معاويه با امام را در بين لشكر پخش نمايند؛ شایعه‌ای كه از بيخ و بن دروغ بود . لشكريان كه شايعه را باور كرده بودند به چند گروه تقسيم شدند كه همه آن‌ها به‌غیراز يك گروه در کلیدواژه‌ای كه مطرح شد، يعني امام شناسي مشكل داشتند و معرفت لازم را به امام زمان خود نداشتند.



گروه اول عوامي بودند كه به طمع غنيمت با لشكر امام(علیه‌السلام) همراه شده بودند. اينان بلافاصله با شنيدن شايعه صلح امام(علیه‌السلام) به سمت دارائي‌هاي لشكر حمله‌ور شده و هرچه را توانستند به غارت بردند تا آنجا كه با حمله به خيمه امام(علیه‌السلام) عبا امام(علیه‌السلام) را از دوشش برداشتند و درحالی‌که وي مشغول نماز بودند سجاده را از زير پايش كشيدند. اين گروه نه‌تنها امام(علیه‌السلام) و جايگاه امامت را نمي‌شناختند بلكه از دنيا فقط زندگي حيوانيش را درك كرده بودند و چون لاشخوران در هر جا كه بوي مختصري از دنيا می‌آمد حاضر مي‌شدند.



گروه دوم خواصي بودن كه به طمع رياست‌هاي بعد از پيروزي، با امام همراه شدند. اين گروه نيز به‌محض شنيدن شايعه صلح امام حسن(علیه‌السلام) و سپردن قدرت به معاويه از امام(علیه‌السلام) جداشده و به معاويه پيوستند؛ تا شايد در آن دستگاه سردوشي دريافت كرده و به پست و مقامي برسند. اين افراد معمولاً ازجمله افراد ملون و چندرنگی بودند كه به اندك مسئله‌ای رنگ تغيير داده و در سپاه مقابل آرايش مي‌گرفتند. براي آن‌ها نام پرآوازه ونانی چرب مهم بود كه خود و اطرافيانشان را سير كند. دراین‌بین مي‌توان از شبث بن ربعي نام برد. وي ابتدا در سپاه امام حسن(علیه‌السلام) بود و پس از شنيدن شايعه صلح به سپاه معاويه گرويد و امام(علیه‌السلام) را تنها نهاد. كما اينكه در كربلا از دعوت‌کنندگان سیدالشهدا(علیه‌السلام) بود و سپس به شكرانه قتل سیدالشهدا(علیه‌السلام) مسجدي باشکوه بنا نهاد.



دسته سوم دوستاني بودند كه به خاطر جهل به مقام امام(علیه‌السلام) و عدم ايمان به حكمت و دانش او پس از شنيدن شايعه صلح امام(علیه‌السلام) كاسه داغ‌تر از آش شدند و تا مرز تكفير حضرت پيش رفتند؛ هر جا با امام(علیه‌السلام) روبه‌رو مي‌شدند زبان به طعن امام گشوده و حتي او را خوارکننده مؤمنان لقب داده و در پاسخ به سلام حضرت مي‌گفتند عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِين‏ اينان غالباً دشمنان حضرت نبودند بلكه به صريح روايت و تاريخ از شيعيان امام حسن(علیه‌السلام) بودند و حتي بعضي از اين‌ها چون حجر بن عدي بعد‌ها درراه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) شهيد شدند ثقيف بن بكاء می‌گوید حسن بن علي(علیه‌السلام) را پس از انصراف از جنگ با معاويه و در حال بازگشت ديدم كه با حجر بن عدي روبه‌رو شد و حجر به او گفت سلام بر تو اي خوارکننده مؤمنين . حجر بن عدي كسيست كه باعلاقه بسيار درراه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) مي‌كوشد اما در اینجا چون نتوانست عمل امام(علیه‌السلام) را هضم كند زبان به طعن امام(علیه‌السلام) گشود.



اين گروه از دوستان يك مشكل اساسي داشتند و آن عدم شناخت صحيح از امام(علیه‌السلام) .اين گروه اگر واقعاً امام شناسان خوبي بودند برفرض صلح امام(علیه‌السلام) بازهم نبايد دور امام(علیه‌السلام) خود را خالي نموده و ميدان را به دشمن واگذار مي‌كردند. اين نشان مي‌دهد پيروي آن‌ها پيروي اعتقادي نبوده و فقط به‌صرف علاقه شخصي دنبال لشكر امام(علیه‌السلام) راه افتادند .



البته دراین‌بین خوارجي هم بودند كه به خيال خود به دنبال حق مي‌گشتند و این بار حق را درحرکت امام حسن(علیه‌السلام) ديده بودند و چون شايع شده بود امام(علیه‌السلام) از حق پا پس كشيده است حكم به تكفير ايشان نموده و حتي دست به ترور امام(علیه‌السلام) زدند. يكي از آن‌ها جراح بن سنان است. او درحالی‌که شعار می‌داد: «اي حسن كافر شدي، چنان‌که پدرت نيز كافر شد!» به‌سوی حضرت حمله‌ور شد و با شمشير ضربه‌اي به ران آن حضرت زد که باعث جراحت شديد امام(علیه‌السلام) شد تا آنجا كه خوف شهادت براي حضرت محتمل بود.



جالب اين است كه بسياري از طعن كنندگان با لطف امام(علیه‌السلام) روبه‌رو مي‌شدند و اين نشان مي‌دهد كه آن‌ها در طعن خود قاصر بودند و نه مقصر؛ يعني فهمشان بيش از اين نبود. لذا امام(علیه‌السلام) گاه براي برخي از اين‌ها چون سفيان بن ابي ليلي از خدا طلب رحمت نموده و از آن‌ها خواسته بنشينند تا امام(علیه‌السلام) اصل واقعه را براي آن‌ها بيان كند و معمولاً پس از بيان امام(علیه‌السلام) قانع شده و عذرخواهی مي‌نمودند



صلح نامه ای که با معاویه امضا شد

پس از آن‌كه اين سه گروه دور امام(علیه‌السلام) را خالي نمودند حضرت كه آن‌ها را مرد جنگ نمي‌ديد به‌ناچار صلح‌نامه‌ای را با معاويه امضا نمود تا به‌واسطه آن فرصتي را براي بقاء در بين مسلمين و ارشاد آن‌ها پيدا نمايد تا مبادا اصل اسلام نابود گردد. خود حضرت بعدها در پاسخ به كساني كه او را متهم به ذليل كردن مؤمنين مي‌كردند چنين فرمودند: من مؤمنان را خوار نكردم ولى عزیز کننده مؤمنانم، چون من ديدم شماها نيروى مقاومت (با هواداران معاويه) نداريد كار را واگذار كردم تا من و شماها در ميان آن‌ها بمانيم، چنانچه آن عالم كشتى را معيوب كرد تا براى صاحبانش بماند و چنين است كار شخص من با شماها تا بمانيم در ميان آن‌ها.

مختار و خونخواهی اباعبدالله(ع)

اما دراین‌بین دسته چهارمي بودند كه به خاطر معرفتي كه به امام(علیه‌السلام) داشتند تا لحظه آخر همراه ايشان ماندند و هرگز دست از امام خود نكشيدند ؛شخصيت‌هايي كه كياست آن‌ها باعث شد كه امام زمان خود را درست شناخته و تا مرز توان از او حمايت نمايند و زمام امور خود را به او بسپرند.



ازجمله خصوصيات اين افراد اين بود كه نه‌تنها معرفت به امام زمان خود داشتند، بلكه از درايت لازم نيز براي حمايت از ايشان برخوردار بودند به‌عنوان‌مثال يكي از بارزترین اين افراد مختار ثقفي است. او همان كسيست كه بعد از شهادت امام اقدام به خونخواهي سیدالشهدا(علیه‌السلام) نمود و انتقام خون حسين(علیه‌السلام) را از قتله كربلا گرفت .



در واقعه صلح امام حسن(علیه‌السلام) مختار كه جواني دلير بود ابتدا كمی از صلح امام مكدر شد. ولي ازآنجاکه امام شناس خوبي بود بر ناراحتي خود غلبه كرد و عالمانه به مصلحت امام(علیه‌السلام) تن درداد و حتی بعد از وقوع صلح تحميلی امام را رها نكرده و تا پاي جان همراه امام ماند. زماني كه امام در مدائن و در خانه سعد بن مسعود به خاطر جراحتي كه جراح بن سنان بر حضرت وارد كرده بود بستری بود اين مختار بود كه باکیاست خود نقشه‌های مختلف را خنثي مي‌نمود و جلوی ترور ايشان را مي‌گرفت.



گروهي مختار را متهم مي‌نمايند به اين‌كه به خاطر تقرب به معاويه قصد تحويل امام(علیه‌السلام) به معاويه را داشته است كه اين افترائی است كه دامن مختار از آن پاك است. كساني كه مختار را مي‌شناسند مي‌دانند كه او بی پروا نسبت به اهل‌بیت(علیه‌السلام) عشق مي‌ورزيد و هرگز در مخیله‌اش خيانت به امام(علیه‌السلام) راه پيدا نكرد. چگونه ممكن است كسی كه جانش را در خونخواهی امامش فدا نموده قصد تحويل امام(علیه‌السلام) به معاويه را داشته باشد.



مختار ، انسان کیاس و سیاسی

اما حقيقتت اين است كه مختار انسان فوق‌العاده كياس و سياسي بود وي شهادت كياست خود را از امير المومنين(عليه السلام) گرفته بود. اصبغ بن نباته می‌گوید روزی حضرت علی(علیه‌السلام) مختار را که طفلی کوچک بود به روی زانوی خود نشاند و وی چنين خطاب قرارداد یا کیس یا کیس(اي باهوش اي باهوش ). وي در حفظ جان امام(علیه‌السلام) از اين هوش و درايت نهايت استفاده را نمود. عموي مختار سعد بن مسعود در زمان امير المومنين(علیه‌السلام) والي مدائن شد و تا زمان معاويه در اين سمت باقي ماند مختار كه خيانت خواص را به چشم خود مي‌ديد و از طرفي عدم تحويل امام(علیه‌السلام) را خطري براي جايگاه عمويش مي‌دانست خوف آن را داشت كه عمويش نيز چون ديگر خواص آخرت خود را به دنيا بفروشد و به امام(علیه‌السلام) خيانت نموده و امام(علیه‌السلام) را به معاويه تحويل دهد. لذا به عموي خود پيشنهاد داد تا امام را به معاويه تحويل دهد تا او را بيازمايد و ببيند كه آيا در انديشه خيانت هست يا نه كه پس از طرح آن با برخورد عموي خود مواجه شد و به وفاداري او مطمئن گرديد .



وادی ولايت وادی درايت پيشگان شجاعي چون مختار است. اگر كسي شجاعت داشته باشد و درايت نداشته باشد در آنجا كه بايد ، به مصلحت مدنظر امام خود تن نخواهد داد و آن‌که درايت دارد و شجاعت ندارد حق را مي‌فهمد اما ترس او را به زبوني كشيده و از حق روی‌گردان مي‌كند.



فرهنگ نيوز





ادامه مطلب ....



http://ift.tt/1rL860H



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: