شکنجه گران میگویند
این داستان خجالت آور اما واقعی است
چهارسال خدمتم باعث شده بود که به یک آدم وحشی مبدل گردم. حتی یک روز در خانه، فرزند دو ماههام را که در بغل داشتم و گریه میکرد خواستم با ناراحتی او را محکم به زمین بکوبم ولی ناگهان به خودم آمدم و بالش را به زمین کوبیدم.
این داستان خجالت آور اما واقعی است
چهارسال خدمتم باعث شده بود که به یک آدم وحشی مبدل گردم. حتی یک روز در خانه، فرزند دو ماههام را که در بغل داشتم و گریه میکرد خواستم با ناراحتی او را محکم به زمین بکوبم ولی ناگهان به خودم آمدم و بالش را به زمین کوبیدم.
چهارسال خدمتم باعث شده بود که به یک آدم وحشی مبدل گردم. حتی یک روز در خانه، فرزند دو ماههام را که در بغل داشتم و گریه میکرد خواستم با ناراحتی او را محکم به زمین بکوبم ولی ناگهان به خودم آمدم و بالش را به زمین کوبیدم.
چهارسال خدمتم باعث شده بود که به یک آدم وحشی مبدل گردم. حتی یک روز در خانه میخواستم فرزند دو ماههام را که در بغل داشتم و گریه میکرد محکم به زمین بکوبم ولی ناگهان به خود آمدم و بالش را به زمین کوبیدم.
نام ساواک در بین ملت ایران حتی جوانانی که سالها بعد از انقلاب به دنیا آمده اند یادآور شکنجه هایی است که مبارزین دهه پنجاه زیر دست آنان تحمل کردند، شکنجه گرانی که عموما در اسرائیل دوره دیده بودند.
باور خاطرات و شکنجه های زندانیان سیاسی دوره پهلوی سخت است، شکنجههای که بیشتر شبیه یک کابوس است تا واقعیت.
پس از پیروزی انقلاب چند تن از این شکنجه گران توسط مردم انقلابی دستگیرو تحویل دادگاه شدند، این ویژه نامه بازخوانی اعترافات تعدادی از این شکنجهگران در دادگاههای تانقلاب اسلامی است.
*قاسمژیان پناه معروف به قاسم سیاه
آقای قاسم ژیانپناه معروف به قاسم سیاه، فرزند حمزهعلی به شناسنامه شماره ۷ از شهر ری متولد ۱۳۲۳ تبعه ایران، درجه سروان افسر زندان سیاسی قصر متهم است به: ۱- اعمال سانسور و اختناق در زندان ۲- سلب طبیعیترین حقوق انسانی زندانیان مبارز ۳- آزار و اذیت و شکنجه وحشیانه زندانیان ۴- (هتک) حرمت و تجاوز به عنف، به وسیله باتوم به فرزندان خلق مسلمان و مبارزین راه آزادی و خونریزی جوانان در اثر این کار ننگین و شرمآور ۵- جلوگیری و اشکال تراشی برای انجام فرائض نماز و روزه و حتی خواندن قرآن، ۶- فحاشی و هتاکی به زندانیان و اظهار کلمات کفرآمیر و الحادی ۷- لخت کردن زندانیان در حضور هم و وادار کردن آنها به تجاوز نسبت به یکدیگر ۸- ایجاد فساد در زمین و تباه کردن نسل مسلمانان.
دلائل اتهام نیز به شرح زیر است:
۱- اقاریر صریح متهم ۲- شهادت شهود زندانی ۲- شکایت کتبی دو تن از شکنجه شدگان و تجاوز دیدگان ۴- مواجهه حضوری دو تن از شکنجه دیدگاه و مورد تجاوز قرار گرفتگان. علیهذا و با توجه به محتویات پرونده بنا به آیه ۲۰۵ سوره بقره، بنده تقاضای اعدام برای متهم را دارم.
آنگاه رئیس دادگاه از شهود دادگاه درخواست کرد تا اگر مطلبی برای گفتن دارند در دادگاه بیان کنند. در این هنگام یکی از شهود مطالبی به این شرح عنوان کرد:
متهم دستور داد شش بار پاسبانان مرا لخت کنند و به ما تجاوز کنند اما پاسبانان این کار را نکردند. و آقای ژیانپناه دستور داد یک پاسبان مجرد بیاورند، یک نفر به نام پاسبان نظری که یک پاسبان پر رو و وقیح است آمد. در این هنگام، شاهد با ناراحتی و شرمساری گفت که دیگر نمیتوانم چیزی بیان کنم اما وی به مورد دیگری اشاره کرد و گفت: یکی از زندانیان سیاسی را که به وی سلام نکرده بود به شدت به زمین کوبید و با انگشت به وی تجاوز کرد. ما از این عمل کثیف وی شکایت کردیم ولی نتیجهای نگرفتیم و در بند سکوت {اعتصاب} کردیم. به دنبال این ماجرا گاردیها به داخل زندان ریختند و در حضور رؤسای زندان و رئیس کل زندان سرتیپ محرری، به کتک زدن و شکنجه دادن ما پرداختند. بعد از کتک زدن دسته جمعی زندانیان حدود بیست نفر ما را در سلولهای انفرادی برای مدت سی و شش ساعت ایستاده نگهداشتند. بعد از این ماجرا یک روز دیگر با نماز خواندن ما مخالفت کردند ولی چون سماجت نمودیم، سرگرد یحیایی و ژیان پناه هر دو با شلاق به جان ما افتادند. ما باز هم اعتراض کردیم و ما را از آن پس به سلول انفرادی منتقل کردند و هر روز به کف پاهای ما که از ضربههای شلاق آماس کرده بود شلاق میزدند.
*شاهد دیگر
در اینجا یکی دیگر از شهود اظهارداشت: من در زندان شکنجههای زیادی دیدهام ولی در مورد کارهای زشتی که ژیانپناه و استوار دیگری به نام عباسی در مورد من اعمال کردهاند سخن میگویم.
ژیانپناه و عباسی و گروهی دیگر از همکاران وی به نامهای یحیایی، صارمی و زمانی، برای مانع شدن از نماز خواندند ما دستور دادند ما را به سلولهای انفرادی بردند. در آنجا به بهانه بازجویی و بازرسی بدنی ما را لخت کردند و میخواستند به ما تجاوز کنند. ما برای جلوگیری با آنها دعوا کردیم اما انها ما را زدند و ما را در سلولهای انفرادی آویزان کردند. بعد از مدتی ما را به دیوانهخانه فرستادند و به دیوانهها دستور دادند که ما را اذیت کنند.
از دیگر کارهای زشت ژیانپناه این بود که زندانیان مبارز و مسلمان را مجبور میکرد تا ادرار خود را بخورند.
*من وحشی شده بودم
پس از بیانات شهود رئیس دادگاه از ژیانپناه خواست تا از خود دفاع کند. قاسم ژیانپناه در این هنگام بلند شد و این طور شروع به سخن گفتن کرد:
بسمالله الرحمن الرحیم.
هر فرد مسلمان با نام خدا حرف خودش را شروع میکند و من هم که فکر میکنم مسلمان هستم به نام خدا حرفهایم را شروع میکنم. با این فضایی که در دادگاه ایجاد شده وضع من روشن است. من محکوم به مرگ هستم ولی همانطور که در پرونده صریحاً به گناهان خود اعتراف کردهام، در اینجا هم اعتراف میکنم.
قبل از سال ۵۲ همانطور که «صدری» هم اشاره کرد تشنجاتی در داخل زندان سیاسی بود که منجر به خلع درجه افسران گردید.
در اینجا من که تقاضای انتقال داده بودم از زندان عادی به زندان سیاسی منتقل شدم. چهار سال خدمت من در زندان عادی باعث شده بود که روحیه من به کلی عوض شود و به یک آدم وحشی مبدل گردم. حتی یک روز در خانه، فرزند دو ماههام را که در بغل داشتم و گریه میکرد خواستم با ناراحتی او را محکم به زمین بکوبم ولی ناگهان به خودم آمدم و بالش را به زمین کوبیدم. من حالت جنون داشتم. رفتارم در خارج از زندان نیز خشونت آمیز بود. در زندان قصر از طرف شاه ملعون بخشنامهای شد که کوچکترین شورش زندانیان باید سرکوب شود.
*من شرم دارم
ژیانپناه گفت آنچه را که ما در زندان انجام میدادیم بر اساس مقرراتی بود که سرهنگ زمانی ملعون وضع کرده بود. این مقررات همه نوع کارهای مشترک را حتی نماز خواندن، قرآن خواندن، خوردن میوه و خوراک را منع میکرد. اما بطور انفرادی اشکالی نداشت.
ما مجبور بودیم این دستورات را اجرا کنیم و اگر خلاف میکردیم مورد مؤاخذه قرار میگرفتیم.
من میتوانم قسم بخورم که به هیچ یک از زندانیان تجاوز نشده و با باتوم عمل زشتی صورت نگرفته است. در مورد شهودی نیز که مطالبی گفتهاند درست یادم نیست که آنها برای چه خواسته بودم. چون دو سال از آن گذشته است. با سرهنگ زمانی تماس گرفتم او گفت آنها را بخواه و لختشان بکن و پس از تنبیه به سلول انفرادی بفرست.
در این موقع رئیس دادگاه یکی از شکایتها را درباره چگونگی تجاوز به یک زندانی سیاسی از قول او شرح داد.
ژیانپناه پس از شنیدن اظهارات رئیس دادگاه گفت: جریان این زندانی همانطور که گفتید موقع ملاقات بود و مأمور آمد به من گفت، من با رئیسم تلفنی تماس گرفتم، رئیسم به من گفت زندانی را تنبیه کن و بفرست سلول انفرادی و من زندانی را خواستم و تنبیه کردم و اجازه بدهید دیگر صحبت نکنم چون شرم دارم.
ژیانپناه سپس گفت: موقعی که در زندان سیاسی خدمت میکردم زندانیان به من گفتند که به خاطر خواندن یک کتاب به ما شش تا هفت سال یا بلکه بیشتر حبس دادند ولی من باور نمیکردم که برای یک کتاب آنها را زندانی کرده باشند تا اینکه یکی از رفقای نزدیک من کتابی به من داد به نام «ارزیابی ارزشها» به قلم علی اصغر حاج سید جوادی. من مدتی آن کتاب را خواندم، البته ما را از کتاب خواندن و شرکت در مجالس مذهبی منع کرده بودند. یک روز وقتی که یک لیست از کتابهای منع شده را به من دادند، دیدم نام کتابی را که خواندهام در لیست است و شک من به یقین پیوست.
وی گفت مطبوعات و رادیو تلویزیون در اختناق، اثر مهمی داشتند چون استغفرالله امام خمینی را وارونه به مردم نشان میدادند و کار ما را بالعکس.
ژیانپناه سپس گفت وقتی که یک واعظ بلند پایه در زندان بود یک خانم با آرایش کامل و چادر تری که دامن بالای زانو پوشیده بود همراه با یک دختر بیحجاب برای ملاقات با وی به زندان آمد و رئیس زندان مرا ناظر گفتگوی آنها کردند.
هنگامی که این روحانی با آن دو خانم روبرو شد فهمیدم که خانم همسر وی است و راجع به زمین و املاک صحبت کردند و این واعظ شخصی جز عبدالرضا حجازی نیست. واقعاً من با دیدن این منظره و شنیدن آن حرفها از این شخص واعظ و روحانی بدم آمد. به پروندهاش مراجعه کردم و متوجه شدم که وی با ساواک همکاری میکرده است. بینش من از روحانیون همین آقای حجازی بود و من از شخصیت روحانیون جز این آقا، هیچگونه اطلاعی نداشتم.
ژیانپناه سپس افزود: از زندانیانی که در زندان از من کتک خوردهاند استدعا دارم و قسمشان میدهم که برای آمرزش روح من، دعا کنند. چون من قبول دارم که اشتباه کردهام و مجازاتم را با جان و دل میخرم. من به حق مجازات شدهام و دست شما را میبوسم و تنها استدعای من این است که این دنیا مرا ببخشند تا آن دنیا را برای خودم بخرم. این فقط آخرین خواهش یک محکوم است.
*حکم دادگاه
در پایان توضیحات متهمان که تا ساعت ۵ صبح به طول انجامید، دادگاه وارد شور شد و دو ساعت بعد، حکم دادگاه صادر گردید. براساس این حکم سپهبد صدری، سرگرد ناصر قوامی و سروان ژیانپناه از سوی دادگاه انقلاب اسلامی ایران به اعدام محکوم شدند.
وقتی مجرمان از حکم دادگاه مطلع شدند وصیتنامه خود را نوشتند.
ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه بامداد روز جمعه این سه تن جلو جوخه آتش ایستادند. ابتدا رأی دادگاه خوانده شد و سپس با جمله «الله اکبر» فرمان تیر داده شد و حکم اجرا گردید.
منبع: خبرگزاری فارس
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1LDpSJN
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر