دوستی می گفت :
دروغ ریشه جامعه را خشک میکند !!!
کنار سی و سه پل اصفهان نشسته بودم . نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله خارجی افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد !
بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید , اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد !
دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد !!!
به عادت همیشگی ، دستم را که خالی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم ! بلافاصله به سویم حـرکت کرد !!
در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد !
بچه آمد و شکلات را گرفت !!!
به پدرش که ایتالیایی بود گفتم من قصد اذیت او را نداشتم !
او گفت میدانم و مطمئنم که میخواستی با او بازی کنی , اما وقتی مشتت را باز میکردی او متوجه میشد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است !!!
کار تو باعث می گردید که بچه ، دروغ را تجربه کند و دیگر تا آخر عمرش به کسی اعتماد نکند ...!!!
دروغ ریشه جامعه را خشک میکند !!!
کنار سی و سه پل اصفهان نشسته بودم . نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله خارجی افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد !
بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید , اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد !
دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد !!!
به عادت همیشگی ، دستم را که خالی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم ! بلافاصله به سویم حـرکت کرد !!
در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد !
بچه آمد و شکلات را گرفت !!!
به پدرش که ایتالیایی بود گفتم من قصد اذیت او را نداشتم !
او گفت میدانم و مطمئنم که میخواستی با او بازی کنی , اما وقتی مشتت را باز میکردی او متوجه میشد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است !!!
کار تو باعث می گردید که بچه ، دروغ را تجربه کند و دیگر تا آخر عمرش به کسی اعتماد نکند ...!!!
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/12oTzeW
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر