یک از بزرگان فقها ، مرحوم محقق نراقی در کتاب طنز آمیز و پند آموز خود به نام طاقدیس "که تمام آن در لباس شعر است "، آورده : یک نفر دزد به سراغ دکان بقالی رفت و از او قیمت گردو را سؤال کرد ، بقال در پاسخ گفت هر هزار گردو به ده درهم است ، دزد سؤال کرد قیمت صد عدد چه مقدار است ؟ گفت : یک درهم ، سراغ قیمت ده عدد را گرفت ، گفت : یک دهم درهم ، عاقبت قیمت یک گردو را پرسید ، گفت قیمتی ندارد ، دزد گفت یک عدد گردو به من عطا کن ! بقال یک گردو به او داد ، دزد رفت و برگشت دوباره تقاضای یک گردو کرد ، باز بقال به او یک گردو داد ، بار سوم که دزد تقاضای خود را تکرار کرد ، بقال متوجه شد و گفت ای دزد حقه باز دیگری را فریب بده ، می خواهی سرمایه ام رو به این طریق از چنگم درآوری ؟ من هرگز فریب تو را نخواهم خورد ....
مرحوم محقق نراقی سپس می افزاید اگر از عمر ما چهل سال باقی مانده باشد ، کسی بگوید این چهل سال را با چه معامله می کنی ، میگوییم تمام دنیا رو به ما بدهی قیمت آن نخواهد بود :
گر دهی صد ملک بی تشویش را
می فروشم کی حیات خویش را ؟
ولی همین انسان این عمر عزیز را که از ماه و سال و روزها تشکیل یافته به تدریج مفت و رایگان از دست می دهد :
ای دو صد حیف از چنین گنج نهان
کان ز دست ما برون شد ناگهان
مرحوم محقق نراقی سپس می افزاید اگر از عمر ما چهل سال باقی مانده باشد ، کسی بگوید این چهل سال را با چه معامله می کنی ، میگوییم تمام دنیا رو به ما بدهی قیمت آن نخواهد بود :
گر دهی صد ملک بی تشویش را
می فروشم کی حیات خویش را ؟
ولی همین انسان این عمر عزیز را که از ماه و سال و روزها تشکیل یافته به تدریج مفت و رایگان از دست می دهد :
ای دو صد حیف از چنین گنج نهان
کان ز دست ما برون شد ناگهان
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1tLhoUI
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر