۱۳۹۴ فروردین ۲۹, شنبه

رد پای تفکر دولتمرد قاجاری؛ از نفت تا اورانیوم

محمد پورغلامی: کتاب «غرب‌زدگی» جلال آل‌احمد را می‌توان جزو اولین تلاش‌های نویسندگان ایرانی برای معرفی طبقه‌ای از افراد جامعه‌ی‌ ایران که امروزه آنان را به نام «روشنفکران غرب‌زده» می‌نامیم دانست. جلال در این کتاب، فرجام نسخه‌ای که این طیف برای ایران تجویز می‌کنند را به خوبی نشان داده است. آن‌جا که درباره‌ی نفت چنین می‌نویسد: «صنعت غرب ما را غارت می‌کند و به ما حکم می‌راند و سرنوشت ما را در دست دارد. پیدا است که وقتی اختیار اقتصاد و سیاست مملکت را به دست کمپانی‌های خارجی دادی، او می‌داند که به تو چه بفروشد و دست‌کم این را می‌داند که چه چیز را نفروشد. و البته برای او که می‌خواهد فروشنده‌ی دائمی کالاهای ساخته‌ی خود باشد، بهتر این است که تو هرگز نتوانی از او بی‌نیاز باشی. و خدا زنده بدارد معادن نفت را. نفت را می‌برند و در مقابل هرچه بخواهی به تو می‌دهند. از شیرمرغ تا جان آدمی‌زاد.»(۱)



* اولین مواجهه‌ی ایران با تمدن جدید غرب

اولین مواجهه‌ی جدی ایران با تمدن جدید غرب را می‌توان جنگ‌های ایران و روس دانست. شکست ایران از سپاه روس، علی‌رغم داشتن نیروی انسانی بیشتر، این سؤال را برای دولتمردانی چون «عباس میرزا» مطرح کرد که علت شکست ایران از سپاه روس چه بود؟ در گفت‌وگویی که عباس میرزا با فرستاده‌ی ناپلئون به ایران داشت، می‌توان به‌وضوح این موضوع را مشاهده کرد. وی از «ژوبر» چنین می‌پرسد:

«چه قدرتی است که به شما برتری و مزیتی را که نسبت به ما دارید عطا می‌کند؟... آیا مشرق زمین از لحاظ جمعیت، حاصل‌خیزی و ثروت کمتر از اروپا است؟ و آیا اشعه‌ی خورشید که قبل از رسیدن به شما بر ما می‌تابد، تأثیرات مفیدشان روی سر ما کمتر است؟... اجنبی! حرف بزن. با من بازگوی که برای بیدار کردن ایرانیان از خواب غفلت چه باید کرد؟»(۲)



* درمان نادرست درد عقب‌ماندگی ایران

عباس میرزا در «تشخیص درد» درست حدس زده بود. او به‌خوبی فهمیده بود که ایران عهد قاجاری از کاروان پیشرفت و ترقی عقب افتاده است و لاجرم باید کاری کرد. اما کسانی که قرار بود در حکومت قاجار طبیب باشند، در «درمان درد»، به بیراهه رفتند. آن‌ها در تجویز نسخه‌ی درمان درد، چاره را در آن دیدند که عده‌ای از فرزندان اشراف و درباریان را برای تحصیل و اخذ مظاهر جدید علم و تمدن غرب به «فرنگ» بفرستند. «سر هارفورد جونز»، نماینده‌ی کمپانی هند شرقی و وزیرمختار انگلیس در ایران، زمینه‌ی مهاجرت افرادی چون «میرزا صالح شیرازی»، «میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی»، «میرزا فرخ غفاری امین‌الدوله» به غرب را فراهم کرد. اما نتیجه‌ای که این عمل به بار آورد، برعکس بود. این افراد پس از بازگشت از غرب، اولین کاری که کردند تمسخر تمدن و فرهنگ بومی و ایرانی بود. این افراد با نام نهادن خود به «منور الفکر»، شروع به «تحقیر هویت ایرانی» کردند.



۱۵۰ سال بعد از شکل‌گیری اولین هسته‌ی جریان منورالفکری در ایران، جلال آل‌احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران»، بیماری این طبقه از افراد را چنین معرفی می‌کند: «اگر روشنفکر خود را تنها یک محصول غربی بداند، ناچار در هر کجای دنیا که افتاده باشد، توجهش فقط به متروپل است؛ به کعبه‌ای که در آن و با ملاک‌های آن پرورده شده و چون ماهی‌ای است که فقط در آب متروپل می‌تواند شنا کند. کوشش دارد که محیط‌های بومی را نیز به چنان آبی بدل کند، اما متروپل از محیط‌های بومی جز مواد خام معدنی و مواد پخته و رسیده‌ی آدمی چه می‌خواهد؟ و رفتار او نسبت به این محیط‌های بومی چیست جز حکومت‌های مستبد نظامی بر ایشان گماشتن و... همان استعمار؟ پس چنین روشنفکری یک عامل استعمار است و به این دلیل با محیط بومی خود بریده است.»۳



* ارتجاع روشنفکری

۳۰ سال بعد از نگارش این کتاب جلال، رهبر انقلاب در جمع دانشجویان دانشگاه تهران در تاریخ بیست‌ودوم اردیبهشت‌ماه ۱۳۷۷، در سخنرانی‌ای که آن را «ارتجاع روشنفکری» نام نهادند، از این کتاب نام برده و خصوصیات جریان روشنفکری در ایران را مبتنی بر کتاب جلال، چنین برشمردند: «این خصوصیات سه تاست: اوّل، مخالفت با مذهب و دین - یعنی روشنفکر لزوماً بایستی با دین مخالف باشد! - دوم، علاقه‌مندی به سنن غربی و اروپارفتگی و این‌طور چیزها؛ سوم هم درس‌خواندگی... بعد می‌گوید این سه خصوصیتی که برداشت عامیانه و خصوصیات عامیانه‌ی روشنفکری است، در حقیقت ساده‌شده‌ی دو خصوصیت دیگری است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکری می‌شود آن‌ها را بیان کرد. یکی از آن دو خصوصیت، عبارت است از بی‌اعتنایی به سنّت‌های بومی و فرهنگ خودی - که این دیگر بحث عوامانه نیست؛ این حتمی است - دیگری، اعتقاد به جهان‌بینی علمی، رابطه‌ی علمی، دانش و قضا و قدری نبودن این‌ها؛ مثال‌هایی هم می‌زند. این در حالی است که در معنای روشنفکرىِ ساخته و پرداخته‌ی فرنگ - که این‌ها آن را از فرنگ گرفتند و آوردند - به‌هیچ‌وجه این مفهوم و این خط و جهت و این معنا نیست!»



تجلیل افراطی از مظاهر فرهنگ غرب و یا به تعبیر مرحوم آل‌احمد «غرب‌زدگی» از یک‌سو، در کنار بی‌اعتنایی و تحقیر فرهنگ بومی توسط روشنفکران از سویی دیگر، وضعیتی را فراهم آورد که برخی از آنان حتی از تعطیلی عقل در برابر تمدن غرب سخن به میان آوردند. میرزا ملکم‌خان در جایی اینگونه می‌نویسد: «الان چیزی که اعظم موانع ترقی ایران شده این است که وزرای ما عقل خود را بر علوم فرنگستان ترجیح می‌دهند... ملل فرنگ به جهت اختراع نظام دولت سه‌هزار سال زحمت کشیده‌اند. حال وزرای ما می‌توانند نظام ایشان را در یک ماه اخذ کنند اما به‌شرط اینکه عقل خود را از اختراعات تازه معاف بدارند.»



* دلالی روشنفکران در واگذاری امتیاز به بیگانگان

اما اسفناک‌تر آنکه در چنین شرایطی، عملا کشور ایران، تبدیل به آوردگاه گرفتن امتیازهای مختلف از سوی دول غربی، مخصوصا انگلیس و روسیه شد. طرفه آنکه در همه‌ی حق امتیازهایی که به کشورهای غربی داده شده، پای یکی از روشنفکران ایرانی به عنوان «دلال» یا «امضاکننده» در میان است! برای مثال، انعقاد قرارداد ننگین «گلستان» و «ترکمانچای» توسط میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی، اعطای قرارداد رویتر توسط میرزا حسین‌خان سپهسالار و میرزا ملکم‌خان، تجزیه‌ی هرات از ایران توسط یک هیأت ایرانی به ریاست فرخ‌خان امین‌الدوله غفاری، واگذاری امتیاز لاتاری به‌وسیله‌ی میرزا ملکم‌خان، واگذاری امتیاز رژی توسط میرزا علی‌اصغرخان امین‌السلطان، واگذاری امتیاز نفت به دارسی توسط میرزا نصرالله مشیرالدوله غفاری، امتیاز تأسیس بانک شاهنشاهی و حق انحصاری کشتیرانی در رودخانه‌ی کارون به انگلیس توسط امین‌السلطان از جمله نمونه‌هایی است که عملا ایران را به مستعمره‌ی کشورهای غربی تبدیل می‌کرد.۴



گرچه برخی از این قرارداها با واکنش علما و روحانیون آگاهی چون ملاعلی کنی، آقا نورالله اصفهانی، شیخ فضل‌الله نوری، میرزای شیرازی و... مواجه شد و باطل شد اما ماجرای «دولتمرد قاجاری» هم‌چنان بر تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران و تحولات آن سایه گسترانیده و تا عصر پهلوی اول و دوم نیز امتداد پیدا کرد.



* رد پای تفکر دولتمرد قاجاری در ماجرای صنعت نفت


دولتمرد قاجاری بیش از آنکه یک «فرد» یا «شخصیت» باشد، یک «تفکر» است. تفکری با شاخص‌ها و خصوصیاتی که در بالا ذکر شد. این تفکر در طول تاریخ دویست‌ساله‌ی اخیر ایران، و در رخدادهای مهم سیاسی- اجتماعی ایران قابل ملاحظه است. رد پای تفکر دولتمرد قاجاری را در ماجرای صنعت نفت ایران هم می‌توان به‌خوبی مشاهده کرد.



ماجرای نفت تنها محدود به آن «دولتمرد قاجاری» نمی‌شود که رهبر انقلاب چندی پیش درباره‌ی آن چنین گفتند: «اینکه بعضی از روشنفکرنماها قلم بردارند و قلم بزنند که «آقا ما صنعت هسته‌ای را می‌خواهیم چه‌کار کنیم» این فریب است؛ این شبیه همان حرفی است که زمان قاجارها وقتی نفت کشف شده بود و انگلیسی‌ها آمده بودند می‌خواستند نفت را ببرند، این‌جا دولتمرد قاجاری می‌گفت ما این مادّه‌ی بدبوی عَفِن را می‌خواهیم چه‌کار کنیم، بگذارید بردارند ببرند!»۵



ماجرای نفت حتی محدود به امضای قراردادننگین دارسی نیز نمی‌شود. قراردادی که توسط پادشاه و به‌وسیله‌ی دیگر دولتمرد قاجاری با انگلیس بسته شد و این کشور از نفت ایران برای تأمین سوخت کشتی‌های جنگی و تجاری خود در طول جنگ جهانی اول استفاده کرد. ماجرای نفت تا ملی شدن صنعت نفت و نخست‌وزیری «سپهبد حاجعلی رزم‌آرا» هم ادامه پیدا کرد. رزم‌آرا که مرتبط با «شرکت نفت انگلیس و ایران» بود به‌دنبال تصویب قرارداد الحاقی نفت، موسوم به «گس- گلشائیان» در مجلس شانزدهم بود. قراردادی که موجب می‌شد هم‌چنان کشور انگلستان سایه‌ی خود را بر صنعت نفت ایران و سود حاصله از آن بگستراند.



گویی تفکر دولتمرد قاجاری، اینک در رزم‌آرا حلول کرده بود آن‌جا که برای نشان دادن سرسپردگی خود به انگلیس، دست به تحقیر هویت ایرانی زد و گفت ملتی که لیاقت لولهنگ‌سازی ندارد، چگونه می‌تواند صنعت نفت را اداره کند! رزم‌آرا حتی گفت ملی‌شدن صنعت نفت، بزرگ‌ترین خیانت به ایران است! اما ۱۳ روز پس از قتل رزم‌آرا، قانون ملی شدن صنعت نفت ایران به تصویب مجلس رسید.



* فناوری هسته‌ای و تفکر دولتمرد قاجاری

تفکر دولتمرد قاجاری البته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تا به امروز نیز ادامه یافته است و هرگاه مردم این سرزمین خواسته‌اند روی پای خود بایستند و بدون کمک دیگران، راه پیشرفت را طی کنند، عده‌ای از روشنفکرنماها قلم به دست گرفته و نوشتند که یا ما توانایی انجام این کار را نداریم، و یا اینکه اصلا ما را با این موضوعات چه کار!



دستیابی به «فناوری هسته‌ای» و پیشرفت ایران در این صنعت نیز از جمله مسائلی است که در سال‌های اخیر، تفکر روشنفکری، آن را تقبیح کرده و اساسا ضرورت دستیابی به آن را منکر شده‌ است. به عقیده‌ی اینان، فناوری هسته‌ای همان ماده‌ی بدبو و عفنی است که به کار ما نمی‌آید و همان بهتر که آن را به دیگران واگذاریم و اصلا مملکتی که «نفت» دارد، «اورانیوم» می‌خواهد چه کار! اما همان‌گونه که تاریخ اهمیت استراتژیک ماده‌ی بدبویی به نام نفت را در عصر حاضر نشان داده است، اهمیت فناوری هسته‌ای در جهان آینده را نیز نشان خواهد داد. شاید اگر جلال، این روزها زنده بود، چیزی شبیه جملاتی که درباره‌ی «نفت» و خیانت روشنفکرنماها نوشته بود، امروز درباره‌ی «اورانیوم» و صنعت هسته‌ای ایران می‌نوشت.

پی‌نوشت‌ها:

۱. آل احمد، جلال (۱۳۹۰)، غرب‌زدگی، تهران: نشر پیر امید، ص ۷۳

۲. پ. امد ژوبر. مسافرت به ارمنستان و ایران، ترجمه‌ی محمود مصاحب، تبریز: کتابفروشی چهر، ۱۳۴۷، صص ۲۱۷-۲۱۶

۳. آل احمد، جلال (۱۳۸۷)، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران: انتشارات مجید، صص ۴۲-۴۳

۴. زرشناس، شهریار (۱۳۸۷)، نگاهی کوتاه به تاریخچه‌ی روشنفکری در ایران، تهران: کتاب صبح، ج اول، ص ۱۰۰

۵. بیانات در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام، ۲۰/۱/۱۳۹۴





ادامه مطلب ....



http://ift.tt/1zw0Uno



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: