گفتگوی جابر بن انصاری بر قبر امام حسین (ع) در روز اربعین
بر مشامم می رسد بوی حبیبم زین زمین
آن گل پرپر شده یار غریبم زین زمین
بوی خوش می آید اینک بوی یاری آشناست
چون حسینم خفته اینجا بوستانی با صفاست
از چه اینک این دل شوریده پرپر می زند
از پی گمگشته اش هر منزلی سر می زند
دستهایم را مگیرید بوی او خود رهنماست
می کشانم سوی خود او مهربانی با وفاست
دیده هایم از چه یا رب بر حبیبم بسته است
این چه اقبالی بود ایندم نصیبم گشته است
مرقد پاکت بود چون جنت و مینای من
خاک قبرت توتیای چشم نابینای من
آه می سوزم تنت بی سر در اینجا خفته است
زین سبب بد حالم و اینسان دلم آشفته است
ده جوابم یار خوبم جابرم اندر برت
گو در آن دشت بلا آخر چه آمد بر سرت
در شگفتم پاسخ آن یار دیرینش نداد
پاسخ این یار پیر از لعل شیرینش نداد
می سپارم گوش جانم بر مزارت ماهرُخم
بر ندارم سر زخاکت تا ندادی پاسخم
این توقع بیش باشد تا دهی پاسخ به من
شرمسارم گر طلب سازم نمایی رُخ به من
سوختم وقتی شنیدم سر جدایت ساختند
کوفیان مقتول خاک کربلایت ساختند
کاش بودم تا نهم لب بر رگ ببریده ات
تا ببوسم کام عطشان و لب خشکیده ات
عفو فرما این غلامت را که دیدارت نکرد
شرمسار از عجز خود یاری به پیکارت نکرد
شرمسارم چون نکردم یاریت محبوب من
کرد جدا از تو مرا این دیده ی محجوب من
بر مشامم می رسد بوی حبیبم زین زمین
آن گل پرپر شده یار غریبم زین زمین
بوی خوش می آید اینک بوی یاری آشناست
چون حسینم خفته اینجا بوستانی با صفاست
از چه اینک این دل شوریده پرپر می زند
از پی گمگشته اش هر منزلی سر می زند
دستهایم را مگیرید بوی او خود رهنماست
می کشانم سوی خود او مهربانی با وفاست
دیده هایم از چه یا رب بر حبیبم بسته است
این چه اقبالی بود ایندم نصیبم گشته است
مرقد پاکت بود چون جنت و مینای من
خاک قبرت توتیای چشم نابینای من
آه می سوزم تنت بی سر در اینجا خفته است
زین سبب بد حالم و اینسان دلم آشفته است
ده جوابم یار خوبم جابرم اندر برت
گو در آن دشت بلا آخر چه آمد بر سرت
در شگفتم پاسخ آن یار دیرینش نداد
پاسخ این یار پیر از لعل شیرینش نداد
می سپارم گوش جانم بر مزارت ماهرُخم
بر ندارم سر زخاکت تا ندادی پاسخم
این توقع بیش باشد تا دهی پاسخ به من
شرمسارم گر طلب سازم نمایی رُخ به من
سوختم وقتی شنیدم سر جدایت ساختند
کوفیان مقتول خاک کربلایت ساختند
کاش بودم تا نهم لب بر رگ ببریده ات
تا ببوسم کام عطشان و لب خشکیده ات
عفو فرما این غلامت را که دیدارت نکرد
شرمسار از عجز خود یاری به پیکارت نکرد
شرمسارم چون نکردم یاریت محبوب من
کرد جدا از تو مرا این دیده ی محجوب من
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum11/thread47216.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
http://ifttt.com/images/no_image_card.png سید جعفر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر