در كتاب لئالى الاخبار نوشته شده بود:
زنى عيّاش و زانيه و بدكاره بود كه در مجالس لهو و لعب شركت مى كرد، يك روز در اثناء مسافرتش در بيابان به چاهى مى رسد، هرچه نگاه مى كند سطلى پيدا كند ولى چيزى نمى يابد آخرش به تَهِ چاه مى رود و آب مى خورد و بالا مى آيد.
در اين هنگام مشاهده مى كند كه سگى تشنه است و دنبال آب مى گردد دلش به حال او مى سوزد كفش خود را سطل و موى و گيسوان خود را مى بُرد و طناب درست مى كند و به چاه مى اندازد و با زحمت از ته چاه آب بيرون مى آورد و سگ را سيراب مى كند.
بعد مى گويد خدايا سگى را به سگى ببخش .
چون به يك سگ ترحم مى كند و او را سيراب ميكند خداهم باو رحم مى كند و او را وسيله آمرزشش قرار مى دهد.
بعد زن گريه زيادى كرده و توبه مى كند اين كار خير سبب توبه و بازگشتش به سوى خدا مى شود و با سعادت از دنيا مى رود.
سرا پا غرق عصيانم خدايا
ز من بگذر پشيمانم خدايا
همى دانم كه غفّار الذّنوبى
ببخشا جرم و عصيانم خدايا
ندانستم اگر كردم خطايى
كه من آن عبد نادانم خدايا
اگر بخشى گناه بنده خويش
خجل زان لطف و احسانم خدايا
يقين دارم كه ستّارالعيوبى
بپوشان عيب و نقصانم خدايا
گنه كارم من و بخشنده اى تو
به درگاه تو گريانم خدايا
ز من بگذر بحقّ شاه مردان
كه عبد شاه مردانم خدايا
قصص التوابين يا داستان توبه كنندگان
ز من بگذر پشيمانم خدايا
همى دانم كه غفّار الذّنوبى
ببخشا جرم و عصيانم خدايا
ندانستم اگر كردم خطايى
كه من آن عبد نادانم خدايا
اگر بخشى گناه بنده خويش
خجل زان لطف و احسانم خدايا
يقين دارم كه ستّارالعيوبى
بپوشان عيب و نقصانم خدايا
گنه كارم من و بخشنده اى تو
به درگاه تو گريانم خدايا
ز من بگذر بحقّ شاه مردان
كه عبد شاه مردانم خدايا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر